در انتظار ظهور

من خجالت می کشم از صورت زیبای تو    

من خجالت می کشم از اسم جان افزای تو 

من خجالت می کشم از عشق تو در سینه ام             

از تپش های دلم، از صاحب آدینه ام 

من پر از شرمم ز روی ماهت ای مولای من  

من چه کردم با دل ای معشوق جان افزای من 

من که می گویم که عشقت موج در من میزند          

مرغ عشق تو همیشه اوج در من میزند 

من که از مهر تو سرشار و گرفتارم شدید    

پس چرا دارم دلی محکم تر از سنگ حدید؟ 

دل اگر دل بود باید آب از مهر تو بود                       

دل اگر دل بود باید غرق در شعر تو بود 

 نیستم من، نیستم من، نیستم من اینچین                 

من سزاوارم روم فرسنگها زیر زمین 

من که دم از عشق این مولای خوبان میزنم  

پس چرا آتش به قلب او فراوان میزنم 

پس چرا ساز مخالف مینوازم من مدام                      

من شکستم بارها قلب شریف این امام 

دشمنان گر کینه ای دارند از دشمن چه باک         

بر سر و روی چو من عاشق فقط خاک است و خاک

ای خدا من کیستم جز عاشقی بی دست و پا          

من که با هر یک گنه گفتم به اربابم نیا 

وای بر من، وای بر من، وای بر من ای خدا  

یاریم کن تا شوم از دست نفس خود رها 

یاریم کن تا که چشمانم سزاوارش شود                   

لایقم کن تا موفق دل به دیدارش شود 

آرزو دارم تماشایش کنم چون آفتاب                       

از میان چشمه ی چشمش بنوشانندم آب 

آب حکمت، آب رحمت، آب عمر جاودان  

تا که من در بین دستانش کنم تقدیم جان 

بارالها عاریم کن، از گناهان پاک پاک          

تا بگویم العجل مولای من روحی فداک


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/30ساعت 1:22 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

از هجر رخت ای گل نرگش نگرانم

من تاب فراق رخ ماهت نتوانم

هر شب نگرم تا به سحر بر در خانه

بنمای قدم رنجه که فرشت مژگانم


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/30ساعت 1:11 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



یکى از راه‏هاى خداشناسى که در قرآن یافت مى‏شود، فرض خلاف است. بدین معنا که ما در اطراف خود با واقعیّت‏هاى زیادى مواجه هستیم، اکنون زمان و مکانى را تصور کنیم که این واقعیّت‏ها وجود نداشته باشد، در آن صورت چه چیزى اتفاق مى‏افتد و ما باید چه کنیم؟
 * حرکت زمین، به گونه‏اى تنظیم شده است که شب و روز را به وجود مى‏آورد، حال زمانى را تصوّر کنید که همیشه شب باشد. در چنین وضعیّتى ما چه مى‏کردیم؟ «ان جعل اللّه علیکم اللیل سرمدا»
 * هم اکنون زمین در زیر پاى انسان مانند گهواره‏اى آرام است، «والارض فرشناها فنعم الماهدون» فرض کنید اگر با شدّت در حال حرکت بود آیا افراد مى‏توانستند بر روى آن راه بروند وزندگى کنند؟ «لونشاء نخسف‏بهم الارض»
 * اکنون با حفر قنات و چاه به آب گوارا مى‏رسیم، اگر آب، به اعماق زمین فرو رود چه کسى براى ما آب فراهم خواهد ساخت؟ «ان‏اصبح ماؤکم غورا»
 * اکنون آب شیرین در دسترس ماست، اگر آبها تلخ و شور شود چه مى‏کنیم؟ «لو نشاء جعلناه اجاجا»
 * شما درختان را سبز و خرّم مى‏بینید، اگر همه آنها هیزم خشک بودند چه مى‏شد. «لو نشاء لجعلناه حطاما»

 * اگر ما حافظه خود را از دست بدهیم و حتّى نشانى منزل خود را فراموش کنیم چه خواهیم کرد؟


+نوشته شده در شنبه 89/1/28ساعت 12:18 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



1- نداشتن انتظار تشکّر
قرآن الگوى اخلاص را کسانى مى‏داند که بعد از آنکه غذاى مورد نیاز خود را آن هم به هنگام افطار و در شب‏هاى پى‏درپى به محرومان جامعه (یتیمان، اسیران و...) دادند، گفتند: ما از شما نه انتظار جزا و پاداش داریم و نه توقّع مدح و تشکّر.(225) بنابراین، اگر شخصى در برابر عملى که انجام مى‏دهد از مردم انتظار تعریف داشته باشد واگر کسى از کار او تشکّر نکرد پشیمان شود، اخلاص ندارد و لازم است در نیّت خود تجدید نظر کند.
2- مصونیّت از طوفان غرائز
نشانه دیگر اخلاص این است که عواطف وغرائز شخصى، در حرکت انسان اثر نکند. امیرمؤمنان على‏علیه السلام هنگامى که در جنگ، دشمن را بر خاک افکند تا او را به قتل برساند، دشمن به روى امام آب دهان پرتاب کرد. حضرت عصبانى شد وبه همین دلیل صبر کرد تا حالت طبیعى خود را به دست آورد، سپس دشمن را کشت وفرمود: صبر من به خاطر آن بود که در انجام فرمان خدا، عواطف و غرائز شخصى و عصبانیّتى را که به خاطر توهین به من دست داده بود، دخالت ندهم.
3- پشیمان نشدن‏
انسان با اخلاص از کارش پشیمان نمى‏شود، گرچه به هدفش نرسد و هیچ‏گاه احساس ناکامى نمى‏کند، زیرا هر کارى که انجام مى‏دهد براى خداست و اجر او محفوظ است، بنابراین، کارى به شکست و پیروزى ندارد و عقده‏اى نمى‏شود، زیرا ریشه تمام عقده‏ها ناکامى است و انسان با اخلاص هرگز ناکام نیست، چون کام خود را از رضاى خدا و مقبول شدن نزد او مى‏گیرد و با خیال راحت زندگى مى‏کند

+نوشته شده در شنبه 89/1/28ساعت 12:14 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



کسى که به خداى حکیم ایمان ندارد، انسانى است که:
1- خود را بى‏اصالت، بى‏هدف و تنها مى‏بیند و هدفش فقط رفاه و زندگى مادّى است مانند یک حیوان.
2- حرکت خود را یک حرکت جبرى مى‏داند، نه تکاملى.
3- آینده خود را پس از مرگ، نابودى مى‏داند چون به زندگى بعد از مرگ و بقاى روح عقیده ندارد.
4- راهنماى او در زندگى، یا طاغوت‏هاى بیرونى است و یا هوس‏هاى درونى!
5 - برنامه زندگى او مملوّ از انواع تردیدها، محدودیّت‏ها، نقص‏ها و اشتباهات است.
6- در تفسیر هستى گیج است؛ چون نمى‏داند چرا آمده؟ و چرا مى‏رود؟ و هدفش از زندگى چیست؟ تمام فکرش این است که چگونه زندگى کند، نه این که براى چه زندگى کند.

+نوشته شده در شنبه 89/1/28ساعت 12:13 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



1- گاهى دلهره و نگرانى انسان از ترس سوء سابقه و لغزش‏هاى قبلى است که توبه و یاد خداى بخشنده و مهربان، این دلهره را به آرامش تبدیل مى‏کند؛ زیرا او گناهان را مى‏بخشد و توبه را مى‏پذیرد.
2- گاهى ریشه دلهره ونگرانى، احساس تنهایى است که ایمان به خدا این دلهره را به آرامش تبدیل مى‏کند. شخص با ایمان مى‏گوید: خدا، هم انیس است وهم مونس، حرفم را مى‏شنود، کارم را مى‏بیند و به من مهربان است.
3- گاهى نگرانى ودلهره انسان به خاطر ضعف است که ایمان به قدرت بى‏نهایت و توکّل بر خدا و امدادهاى او، این نگرانى را جبران مى‏کند.
4- گاهى اضطراب به خاطر احساس پوچى و بى‏هدفى است، امّا ایمان به خداى حکیمى که در این عالم، هر چیزى را طبق حکمت و براى هدفى خاصّ آفریده، این اضطراب را هم برطرف مى‏کند.
5 - گاهى دلهره و ناراحتّى، به خاطر آن است که انسان موفّق نشده همه را راضى کند و ناراحت است که چرا فلان شخص یا فلان گروه را از خود رنجانیدم و یا من که این همه زحمت کشیدم، چرا مردم قدردانى نمى‏کنند؟ ولى توجّه به این که فقط باید خدا را راضى کنیم و عزت و ذلت تنها به دست او است، این نگرانى را نیز از بین مى‏برد.
6- گاهى تلاش‏ها وتبلیغات سوء دیگران، انسان را نگران مى‏کند. ایمان به وعده‏هاى الهى مبنى بر پیروزى حقّ بر باطل برطرف کننده این نگرانى است.
7- گاهى متلک و استهزاى دیگران، موجب نگرانى انسان مى‏گردد، ولى ایمان به خداوند - که به رسولش مى‏فرماید: ما تو را از استهزاى دیگران حفظ مى‏کنیم - این نگرانى را نیز برطرف مى‏کند. «انّا کفیناک المستهزئین»
 بنابراین، اگر در قرآن مى‏خوانیم: «ألا بِذکر اللّه تَطمئنّ القلوب» آگاه باشید با یاد خدا دلها آرام مى‏شود. این یک واقعیّتى است

+نوشته شده در شنبه 89/1/28ساعت 12:11 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

 

تکه ی گمشده ای از پر پرواز کم است
یازده یار شمردیم ولی باز کم است
این همه آب که جاری است نه مروارید است
عرق شرم زمین است که سربازکم است


+نوشته شده در جمعه 89/1/27ساعت 2:16 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



امیر تیمور گورگان در هر پیشامدی آن قدر ثابت قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمی شد. علت را از او خواهان شدند،گفت:وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه ای پناه بردم و در عاقبت کار خویش فکر می کردم؛ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانه غله ای از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا می برد.

چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم،دیدم آن دانه 67 مرتبه بر زمین افتاد و عاقبت آن مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم.

با خود گفتم:ای تیمور تو از موری کمتر نیستی ،برخیز و در پی کار خود باش.سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم.


+نوشته شده در جمعه 89/1/27ساعت 1:49 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



روزی از روزها که در نزد پیامبر بودم در مقام دعا گفتم: خدایا مرا نیازمند هیچ یک از بندگانت نکن .

وقتی پیامبر خدا دعای مرا شنید، گفت: على جان! اینگونه دعا نکن، زیرا هیچ کس نیست که نیازمند مردم نباشد.

گفتم: پس چگونه دعا کنم ای رسول خدا؟!

فرمود: بگو، خدایا! مرا نیازمند مردم بد نکن .

پرسیدم: چه کسانى از مردمان بد، به شمار مى‌آیند؟

فرمود: کسانى که چون به نعمتى دست یابند و دارا شوند، آن را از دیگران دریغ دارند و وقتی که خود به چیزى محتاج شوند و با آنان برخلاف انتظارشان رفتار گردد، و درخواستشان بجا آورده نشود، بر آشوبند و زبان به سرزنش گشایند.


+نوشته شده در جمعه 89/1/27ساعت 1:44 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مرگ بریده شدن علاقه روح از بدن است .مرگ یعنى آغاز سفر از این دنیا به سراى آخرت

بعد از مرگ، انسان را به جایى منتقل مى کنند که نامش ‍ قبر است، و قبر منزل موقتى مردگان مى باشد. در هنگام مرگ و قبض روح، ممکن است سختیها و شداید فراوانى - در اثر اعمال و افکارى که در دنیا کسب نموده است - به انسان هجوم آورد. و بعد از این ناراحتیها و رنجهاى عالم قبر و برزخ شروع مى شود، تاریکى و ظلمت قبر، سوال نکیر و منکر، فشار قبر، حمله حیوانات گوناگون به بدن و...

آدمى، باید خود را براى چنین سفرى آماده سازد و از حالا به فکر سختى‌هاى راه طولانى خود باشد. و اینجاست که نماز - این باشکوهترین عمل عبادى الهى - به یارى انسان مى شتابد و از او در بحرانى ترین و طوفانى ترین لحظات، دستگیرى مى‌نماید، چنانکه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ملک الموت به من گفت که: هر کس مواظب اوقات نمازهاى پنجگانه‌اش باشد، من از مادر به او مهربانتر مى باشم .

امام صادق علیه السلام فرمود: ان ملک الموت، یدفع الشیطان عن المحافظ على الصلاة و یلقنه شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله، فى تلک الحالة العظیمة

در تاریکى شب، دو رکعت نماز بخوان، برای (رهایی از) وحشت قبرها.

ملک الموت به هنگام قبض روح، شیطان را از آن انسانى که بر نمازش ‍ محافظت داشته دفع مى‌کند، و در آن حالت هولناک و پر وحشت، شهادت به توحید و رسالت را به او تلقین مى‌کند.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: الصلاة شفیع بینه و بین ملک الموت و انس فى قبره و فراش تحت جنبه و جواب لمنکر و نکیر

نماز شفیع نمازگزار در نزد ملک الموت و مونس در قبر و بسترى نیکو در قبر و پاسخ، به سوال نکیر و منکر مى‌باشد.

سعید بن جناح مى‌گوید: در مدینه، در منزل امام محمد باقر علیه السلام بودم .حضرت ابتدا، بدون اینکه سوالى شده باشد، فرمود: "من اتم رکوعه، لم تدخله وحشه فى قبره"  هر کس رکوع خود را در درست و کامل به جاى آورد، وحشت قبر به او راه نیابد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: "ما من عبد، اهتم بمواقیت الصلاة و مواضع الشمس، الا ضمنت الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاحزان و النجاة من النار"

بنده‌اى نیست که به وقتهاى نماز و مواضع خورشید، اهتمام دارد، مگر اینکه راحتى و آسایش در موقع مرگ و از بین رفتن ناراحتیها و غمها و رهایى از آتش را برایش ضمانت مى‌نمایم .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:  صلاه اللیل، سراج لصاحبها فى القبر  نماز شب، چراغى است براى صاحبش در قبر.

خداوند به یکى از پیامبرانش خطاب نموده، فرمود: "قم فى ظلمة اللیل، اجعل قبرک روضة من ریاض الجنة" تیرگى شب، به عبادت برخیز تا قبر تو را باغى از باغهاى بهشت قرار دهم .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:  ان القبر ینادى کل یوم بخمس ‍ کلمات، انا بیت الفقر، فاحملوا الىّ کنزا، انا بیت الظلمة فاحملوا الىّ سراجا،... قبر در هر روز به این کلمات پنجگانه ندا در مى دهد، من خانه فقر و تهیدستیم ، پس ذخیره‌اى براى خودتان به اینجا بفرستید. من خانه تاریکى‌ام، چراغى در این خانه بیاورید،... گفته شد: آنها کدامند؟ حضرت فرمود:  "و اما السراج فصلاة اللیل و اما الکنز فکلمه شهاده لا اله الا الله" ... چراغ این خانه ظلمانى، نماز شب است و گنج آن، کلمه شهادت لا اله الا الله و... مى باشد.

حضرت رضا فرمود: بر شما باد به نماز شب ! بنده‌اى نیست  که آخر شب برخیزد و هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را بجاى آورد، و در قنوت وتر، هفتاد مرتبه استغفار کند، مگر آنکه پاسخ داده شود به ایمنی از عذاب قبر و از عذاب جهنم و  نیز عمرش طولانى شود

وقتى که جناب ابوذر غفارى (ره) به مکه معظمه مشرف گردیده بود نزد کعبه ایستاد، و خطاب به مردمى که براى حج از اطراف عالم در مسجد الحرام جمع گشته بودند، فرمود:

چراغ این خانه ظلمانى، نماز شب است و گنج آن، کلمه شهادت لا اله الا الله و...

ایها الناس ! منم جندب بن سکن غفارى، منم خیر خواه شما و مهربان بر شما، به سوى من بیایید.

مردم از اطراف دور او جمع شدند، فرمود:

اى مردم ! هر گاه یکى از شما خواست به سفرى برود، هر آینه زاد و توشه‌اى

براى خود بر مى‌دارد - به آن اندازه که در سفر دارد - و چاره اى از آن ندارد، پس هر گاه چنین است، سفر آخرت سزاوارتر است به زاد و توشه راه، در این هنگام مردى برخاست و گفت: پس ما را راهنمایى کن اى ابوذر!

فرمود: ... "صل رکعتین فى سواء اللیل لوحشه القبور"  در تاریکى شب، دو رکعت نماز بخوان، برای (رهایی از) وحشت قبرها.


+نوشته شده در جمعه 89/1/27ساعت 1:39 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   21   22   23   24   25   >>   >