سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره مردمى که از تربیت الهى دورند و همتى جز شکم و شهوت ندارند و از هر راهى که قدرتشان اقتضا مى‏کند ، پیدا مى‏کنند و مى‏خورند مى‏فرماید : قیمت اینان با آنچه از شکمشان بیرون مى‏ریزد ، مساوى است !!


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 12:17 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



سلمة الاحمر مى‏گوید : بر هارون الرشید وارد شدم ، او را در کنار کاخ ها و قصرها دیدم ، این شعر را خواندم :
اما بیوتک فى الدنیا فواسعة                                      فلیت قبرک بعد الموت یتسع
خانه هایت در دنیا وسیع است ، اى کاش بعد از مرگت نیز خانه قبرت وسیع باشد .

هارون گریه کرد و گفت : اى سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه کن . گفتم : اى هارون !
اگر در بیابانى خشک و بى آب و علف قرار بگیرى و تشنگى تو را تا سرحد مرگ ببرد ، با چه قیمتى حاضرى آب بخرى آن هم به اندازه یک شربت ؟ گفت : با نصف آنچه در اختیار دارم ! گفتم : اگر آب را به این قیمت خریدى و خوردى ، ولى از تو دفع نشد و دچار مرض حبس البول شدى ، چه قیمت حاضرى بپردازى که از این رنج راحت شوى ؟ گفت : نصف دیگر ثروتم را ، گفتم : خدا لعنت کند دنیایى را که به شربت آب و بولى از دست مى‏رود !!


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 12:14 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



خواجه‏اى براى خریدن غلام به بازار رفت ، یکى از غلامان ، بسیار از خود تعریف کرد و گفت : من محاسن زیادى دارم و یکى از آن‏ها این است که نیازهاى خواجه را بدون آن‏که بگوید درک مى‏کنم . خواجه او را خرید و به خانه برد . پس از چند روزى خواجه تشنه شد ، اما هرچه منتظر نشست غلام آبى نیاورد . بر غلام بانگ زد که تشنه‏ام آبى بیاور ، اما او پاسخ نداد و حرکتى نکرد ، تا آن که خواجه از تشنگى برخاست و کوزه‏اى آب را به چنگ آورد و نوشید ، آن گاه غلام گفت : اى خواجه ! اکنون بر من معلوم شد که تشنه‏اى زیرا علامت نیاز به چیزى ، حرکت در رفع آن است .

+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 12:11 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ترک کردن مساجد و خلوت‏گذاردن آن‏ها و شرکت نکردن در آن فضاى معنوى و ملکوتى و جدا زیستن از مسلمانان و مؤمنان به اندازه‏اى زیانبار است که امام صادق علیه السلام در این زمینه مى‏فرماید :  « شَکَتِ الْمَسَاجِدُ إلَى اللّه‏ِ تَعَالى الَّذینَ لاَ یَشهَدُونَهَا مِن جِیرَانِهَا فَأوحَى اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ إلَیْهَا : وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى لاَ قَبِلْتُ لَهُمْ صَلاَةً وَاحِدَةً وَلاَ أظْهَرْتُ لَهُمْ فِى النّاسِ عَدَالَةً وَلاَ نَالَتْهُمْ رَحْمَتِى وَلاَ جَاوَرُونِى فِى جَنَّتِى »   مساجد به خداى متعال از همسایگانى که در آن‏ها حاضر نمى‏شوند شکایت کردند ، خداى عزّوجلّ به مساجد وحى فرمود : به عزت و جلالم سوگند ! یک نماز آنان را نمى‏پذیرم و عدالتى را از آنان در میان مردم آشکار نمى‏کنم و به مهر و رحمتم نمى‏رسند و در بهشتم مجاور من نمى‏شوند .


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 12:6 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ابـوجـعرانه از دانشمندان و علماى بزرگ اسلام است که در ثبات واستقامت زبانزد مى باشد.
وى مـى گوید: من درس استقامت را از یک حشره به نام جعرانه فرا گرفتم .
در مسجد جامع دمشق , کنار ستونى نشسته بودم .
دیدم که این حشره , قصد دارد از روى سنگ صاف بالابرود و بالاى ستون کـنـار چـراغى بنشیند.
من از سر شب تا نزدیکى هاى صبح , در کنار ستون نشسته بودم و تلاش آن جـانـور را زیـر نـظـر داشـتـم .
دیـدم هـفـتصد بار تا میانه ی ستون بالا رفت و هر بار لغزید و سقوط کـرد.
درحـالـى کـه از تـصـمیم و اراده آهنین این حشره , بسیار تعجب کرده بودم برخاستم , وضو سـاخـتـم و نماز خواندم .
بعد نگاهى به آن حشره کردم ودیدم بر اثر استقامت به آرزوى خود دست یافته و بالاى ستون , کنارآن چراغ نشسته است .


+نوشته شده در یکشنبه 89/1/15ساعت 12:43 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



روزى پـیامبر اکرم (ص ) با جمعى از مسلمانان ,   نمازمى گزارد.
موقعى که آن حضرت بـه سجده رفت , حسین (ع ) که آن موقع کودک خردسالى بود, بر پشت پیغمبر(ص ) سوار شد و به پاهاى خودحرکت داد و هى هى کرد.
وقتى پیغمبر خواست سر از سجده بردارد اورا گرفت و کنار خـود بـه زمین گذارد.
باز در سجده هاى دیگر این کارتکرار شد تا این که نماز به پایان رسید.
یک یـهـودى کـه نـاظـر ایـن صـحـنـه بـود, پس از نماز به حضرت عرض کرد: شما با کودکان خود طورى رفتار مى کنید که ما هرگز چنین نمى کنیم .
پـیـغـمبر اکرم (ص ) در جواب فرمودند: اگر شما به خدا و رسول او ایمان مى داشتید, با کودکان خود به عطوفت و مهربانى رفتار مى کردید.
آرى مهر و محبت پیغمبر عظیم الشان اسلام با یک کودک , چنان آن مرد یهودى را تحت تاثیر قرار داد که از صمیم قلب , آیین مقدس اسلام را پذیرفت .
 


+نوشته شده در یکشنبه 89/1/15ساعت 12:40 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.

توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه‌طلبی و قدرت. هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد.

بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگی‌شان را .

شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد، دلم می‌خواست همه‌ نفرتم را توی صورتش تف کنم .

انگار ذهنم را خواند، موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم، نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد، می‌بینی آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند .

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق می‌کنی. تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. با هر چیزی فریب می‌خورند .

از شیطان بدم می‌آمد، اما حرف‌هایش شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم. تا این که چشمم به جعبه عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه آمدم و در جعبه کوچک عبادت را باز کردم. اما توی آن جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم .

دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود. فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.

تمام راه را دویدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه‌ی نامردش را بگیرم، عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم. اما شیطان نبود. نشستم و های های گریه کردم، از ته دل .

اشک‌هایم که تمام شد، بلند شدم، بلند شدم تا بی دلی‌ام را با خود ببرم، که صدایی شنیدم... صدای قلبم را . پس همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به شکرانه قلبی که پیدا شده بود. 


+نوشته شده در یکشنبه 89/1/15ساعت 12:30 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

 

شیطان از راه‌های مختلف انسان را وسوسه می کند و او را به گناه و نافرمانی می‌کشاند که خداوند به برخی از آنها در قران کریم اشاره فرموده است.

«الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء ؛ شیطان شما را از فقر مى‏ترساند و به کار ناشایسته فرمان مى‏دهد. هنگامى که مى‏خواهد انسان را از انفاق فى سبیل الله بازدارد، مى‏گوید: خرج نکن، خودت فقیر مى‏شوى! یا براى آن که آدمها را از جهاد باز دارد، آنان را مى‏ترساند:

انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین ؛ همانا این شیطان است که پیروان خود را مى‏ترساند، شما از آنان نهراسید و اگر مؤمن هستید از من بترسید.

یکی دیگر از علائم و قرائن وساوس شیطانى، امر به فحشاء است، هر گاه آدمى احساس کرد که تمایل به فحشاء دارد بداند که وسوسه‏اى از شیطان است.

و من یتبع خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشاء و المنکر؛ کسى که از گام‌هاى شیطان پیروى مى‏کند،(بدان)که او به کار ناشایسته و ناپسند فرمان مى‏دهد.

و علامت دیگر، بازداشتن از یاد خداست:

و اما ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکرى مع القوم الظالمین ؛ و چون شیطان تو را به فراموشى اندازد (از یاد خدا)، پس از یاد آوردن (این مطلب یا خدا) دیگر با گروه ستمکاران منشین.

در جزء نخستین همین آیه آمده است:

و اذا رایت الذین یخوضون فى ایاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره؛ اگر دیدى کسانى در آیات ما فرو رفته‏اند(آن را به استهزاء گرفته‏اند)، از آنان رویگردان تا هنگامى که گفتگو را تغییر دهند و مطلب دیگرى بگویند.

خطاب خداوند به پیامبر بزرگوار و ارجمند اسلام است البته از باب‏ «به در مى‏گویند که دیوار بشنود»؛ «ایاک اعنى و اسمعى یا جار» با کسانى که آیات خدا را به استهزاء مى‏گیرند، منشین.

همان مضمون آیه‏ دیگر است که مى‏فرماید:

...ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم ...؛ این که می‌فرماید: هنگامى که شنیدید که(اهل مجلسى) به آیات خدا کفر مى‏ورزند یا آنها را مسخره مى‏کنند، با آنان منشینید، و بعد مى‏افزاید:

ان الله جامع الکافرین ‏و المنافقین فى جهنم جمیعا، اشاره به این واقعیت است که نشستن در چنین مجالس، کم‏کم ایمان را از بین مى‏برد و آدمى را به نفاق و کفر مى‏افکند.

ما به خاطر داریم که بسیارى از مسلمانان، بر اثر معاشرت با مارکسیست‏ها، کارشان به جایى کشید که منافق و کافر شدند.

اینها در اصل و ذاتاً مخالف اسلام نبودند، کم‏کم کشیده شدند به سویى که به اینجا ختم مى‏شد. اگر کسى هم بخواهد به عنوان بحث و مجادله با مارکسیست‏ها، با آنان معاشرت کند باید نخست ظرفیت ‏خود را بسنجد، حتى در مسابقه‏ کُشتى نیز، «وزن کشى‏» به دقت انجام مى‏گیرد و دو هموزن کشتى مى‏گیرند. و اما آیه‏ مشهور: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه.

اولا: منظور از قول در این آیه،«القول‏» قرآن است، ثانیا باید بتواند «احسن‏» را تشخیص دهد، پس هر کس حق ندارد با هر کس بنشیند و در هر بحثى شرکت کند، اگر معلوماتش کم است ‏یا قدرت تشخیص ندارد و یا ضعف اراده و شخصیت دارد، حق شرکت در هر بحثى را ندارد.

از دیگر نشانه‏هاى تبعیت از شیطان، «تبذیر»است:

ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین ؛ اهل تبذیر و اسراف برادران شیطانند.


+نوشته شده در یکشنبه 89/1/15ساعت 12:28 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند :

 وقتی که این آیه بر پیامبر نازل شد:" والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعلمون"(135/آل عمران)  

ابلیس(پدر شیطانها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام "ثور" رفت و آژیر خطرش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه ی بچه شیطانها جمع شدند. ابلیس، نزول آیات فوق را به اطلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد واز آنها کمک خواست.

یکی از یاران او گفت:

من با دعوت نمودن انسانها از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می کنم.

ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی شبیه به اولی کرد ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت.

تا اینکه از میان شیطانها، شیطان کهنه کاری به نام "وسواس خناس" گفت:

پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می کنم (و می گویم که الان برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است) وقتی که مرتکب گناه شدند خدا را فراموش کرده و بازگشت به سوی خدا (توبه) از خاطر آنان محو می گردد

ابلیس گفت:

مرحبا! راه همین است. سپس این ماموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.


+نوشته شده در یکشنبه 89/1/15ساعت 12:26 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



رسول خدا صلی الله علیه و آله در رابطه با رفت و آمد به مساجد مى‏فرماید : « مَنْ مَشى إلى مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فِیهِ الجَمَاعَةَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطوَةٍ سَبْعُونَ ألفَ حَسَنَةٍ وَیُرفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِکَ وَإنْ مَاتَ وَهُوَ عَلى ذَلِکَ وَکَّلَ اللّه‏ُ بِهِ سَبعِینَ ألفَ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فِى قَبْرِهِ وَیُؤنِسُونَهُ فِى وَحْدَتِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتى یُبْعَثَ »  .
کسى که براى اتصال به جماعت مؤمنان و انجام عبادت دسته جمعى به سوى مسجد حرکت کند ، براى هر قدمش هفتاد هزار حسنه و هفتاد هزار درجه و مرتبه است و چنانچه این برنامه تا پایان عمرش ادامه یابد ، خدا هفتاد هزار فرشته بر او مى‏گمارد که وى را در برزخش زیارت کنند و با او در تنهایى‏اش انس بگیرند و تا زمان محشور شدنش در قیامت براى او استغفار نمایند .


+نوشته شده در شنبه 89/1/14ساعت 1:8 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |