در انتظار ظهور

 

ناگهان بین در و دیوار فریادی کشید

عرش حق لرزید آندم از صدای فاطمه

لحظه ای کز حال رفت و در میان خون فتاد

بین آن دیوار و در شد کربلای فاطمه


+نوشته شده در پنج شنبه 89/2/9ساعت 4:20 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



یکى از اصحاب رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت از تنگدستى شکایت کرد. آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ادم الطهارة یدیم علیک الرزق‏»

اگر دائما با طهارت باشى، روزى تو ادامه مى‏یابد.

خداوند که رازق است‏ بر طبق مصلحت، براى برخى، روزى زیاد و براى بعضى، روزى کم مقدر مى‏کند; ولى انسان طاهر و پاکدامن را تهى‏ دست نمى‏گذارد و روزى او را تامین مى‏کند. البته از آن جا که آلودگى «درکات‏» دارد، طهارت نیز «درجات‏» خواهد داشت; بنابراین، رزق هم اقسامى پیدا مى‏کند.

این حدیث، معارف زیادى را در بر دارد. معناى دوام طهارت تنها این نیست که انسان، همیشه با وضو باشد; وضوى دائم یکى از اقسام طهارت است; مثلا، کسى که اهل کار و کسب نیست، طاهر نیست. چون براى کسى که بخواهد خود و عایله خود را تامین کند کسب، واجب است و او هرگز آلودگى ترک کسب را نمى‏تواند با وضوى دایمى ترمیم کند. چون دائم الوضو بودن، کارى مستحب و ترک کسب، کارى حرام است و حرام را نمى‏شود با مستحب جبران کرد. اگر کسى دائم الطهاره باشد، اولا وظیفه‏هاى فقهى خود را مى‏شناسد و آنگاه به آنها عمل مى‏کند. کاسب طاهر، حلال مى‏خرد و حلال مى‏فروشد و احتکار، گران‏فروشى و کم فروشى نمى‏کند:

«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ  الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ  وَإِذَا کَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ »

قرآن کریم هشدار مى‏دهد که روزى وافر و فراوان، مصلحت همه نیست:

« وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ »

اگر وضع مالى گروه خاصى در جامعه، رو به «تکاثر» برود، فساد آنان دامنگیر عده‏اى مى‏شود.

در جاى دیگر مى‏فرماید:

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ »

یا مى‏فرماید:

«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى  أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى »

انسان، طغیان مى‏کند و طغیانش بر اثر بى‏نیاز دیدن خود از خدا یا از خلق است. «تکاثر» زمینه‏اى براى طغیان است. پس مصلحت نیست که همگان با تکاثر به سر برند; ولى کوثر که مال حلال کافى، براى اداره یک زندگى متوسط آبرومندانه است ‏با مواظبت ‏بر طهارت، تحصیل مى‏شود.

... نکته مهم آن است که روا نیست نیت ‏شخص طاهر از طهارت، رسیدن به روزى فراوان باشد، چون او طهارت جان را وسیله رفاه تن قرار مى‏دهد. به عبارت دیگر اگر کسى سعى کند، گناه نکند و جانش را از آلودگى برهاند به این منظور که روزى مادى او زیاد بشود، او هدف والایى را وسیله چیزى پست قرار داده و درست مانند این است که به حکیم فرزانه‏اى دستور دهند اتاقى را رفت و روب کند. پس انسان باید بکوشد این طهارت را وسیله رزق مادى قرار ندهد...


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 7:7 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



یکى از مهمترین گنجینه‌هاى نایاب و دُرهاى ناب، پندها و نصیحت‌هاى لقمان حکیم است که بخشی از آن در قرآن کریم و پاره‌اى نیز در احادیث و روایات ذکر شده است.پندهاى لقمان حکیم مى‌تواند براى دختران و پسران جوان امروز ما که داراى روح عطشناک و طالب معنویت هستند، بسیار سودمند باشد و آنان را در پیمودن راه کمال و سلوک خردمندانه یارى کند. 

فرمانبرى از خدا

اى فرزندم! هرگاه خواستى خدا را نافرمانى کنى، جایى را سراغ بگیر که تو را در آن جا نبیند.

اى فرزندم! به اندازه نیازت به خدا، از او اطاعت کن و به اندازه شکیبایى‌ات بر عذابش، او را نافرمانى نما. 

مراقبت از زبان

اى فرزندم! زبان، کلید خیر و شر است. پس جز در خیر، زبانت را مهر و موم کن؛ همان گونه که صندوق طلا و نقره را مهر و موم مى‌کنى.

لقمان حکیم بسیار سکوت مى‌کرد. وقتى علت آن را پرسیدند، پاسخ داد: خداوند براى من دو گوش و یک زبان قرار داده، براى این که شنیده‌هایم بیش از گفته‌هایم باشد. 

دانش پژوهى

اى فرزندم! اگر ما بین تو و دانش، دریایى از آتش باشد که تو را مى‌سوزاند و دریایى از آب باشد که تو را غرق مى‌کند، براى رسیدن به دانش، آن دو را بشکاف تا دانش را به دست آورى و بیاموزى؛ زیرا در آموختن دانش، راهنمایى و عزّت انسان، و نیز نشانه ایمان و پایه ارکان دین و رضایت خداى رحمان وجود دارد.

اى فرزندم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش و سخنان حکیمان را بشنو؛ زیرا خداوند دلِ مرده را با نور حکمت زنده مى‌کند؛ چنان که زمین مرده را با آب باران حیات مى‌بخشد.

مراقبت بر نماز 

 ای فرزندم !  مبادا خروس، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمی بینى که هنگام هر نمازى، بانگ مى‌زند و سحرگاهان ـ در حالى که تو در خوابى ـ با صدایش اعلام وقت مى‌کند؟

اى فرزندم! هرگاه نماز مى‌خوانى، آن را نماز وداع قرار ده؛ که گمان دارى بعد از آن، هرگز زنده نخواهى ماند. از عذرتراشى براى ترک نماز بپرهیز؛ زیرا عذرآوردن در کار خیر، معنا ندارد.

پرهیز از حسد

اى فرزندم! از حسد بر حذر باش که به وسیله آن جز بر خودت ضرر نمى زنى، و دشمنت را از پرداختن به کار خود کفایت مى کنى؛ زیرا دشمنى تو با خودت، از دشمنى دیگرى با تو زیان بارتر است.

اى فرزندم! هر چیز نشانه اى دارد که بدان شناخته مى شود و... حسود، سه نشانه دارد: غایب را غیبت، حاضر را چاپلوسى و گرفتار را شماتت مى کند.

نشانه هاى ریاکار

اى فرزندم! ریاکار سه نشانه دارد: هرگاه تنها باشد، کسل است، و هرگاه پیش مردم باشد شاد است، و هر کارى را که در آن ستایش باشد، انجام مى دهد.

اى فرزندم! به مردم چنین نشان نده که از خدا مى ترسى، در حالى که دلت گنه کار است. 

بى حوصلگى و تنبلى

اى فرزندم! از تنبلى و بى حوصلگى بپرهیز؛ زیرا هرگاه تنبل باشى، حق را ادا نمى کنى و هرگاه بى حوصله باشى، حق را تحمل نمى کنى.

اى فرزندم! تنبل سه نشانه دارد: به قدرى سستى مى‌کند که کوتاهى مى نماید، و چنان کوتاهى مى کند تا ضایع مى‌سازد، و چنان ضایع مى سازد که مرتکب گناه مى شود.


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:58 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



اسراف

«اسراف»، کلمه ای که بارها آن را شنیده ، ولی بدون توجه به آن ، از کنارش رد شده ایم. راستی شما چقدر به این موضوع فکر کرده اید ؟ آیا اگر کسی به شما عنوان «اسرافکار» را بدهد،می پذیرید یا نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهید؟ با توجه به این که هر یک از ما به نحوی مرتکب اسراف شده ایم بنا بر این بهتر است که بپذیریم ما نیز دچار اسراف می‌شویم بدون اینکه متوجه آن باشیم.

غرق شدن در مادیات و روی آوردن به تجملات که به حق می توان آن را نوعی بیماری مربوط به قرن اخیر نامید، از نمونه‌های بارز اسراف و از عوامل عمده آن به شمار می آید. بسیاری از افراد اگر به اندازه نیاز خود مصرف کنند، جایی برای کمبود و فقر در جامعه باقی نمی ماند با کمی دقت در این مورد، متوجه می شویم بسیاری از چیزهایی را که مصرف می کنیم و یا تمایل به داشتن آنها را داریم، غیر ضروری هستند و نبود آنها هیچ مشکلی را در زندگی ایجاد نمی کند، بدون اسراف هم می‌توان زندگی سالم و درستی داشت، به شرط آنکه ساده زیستن را بر هر چیزی ترجیح دهیم.

اسراف کردن عملی مخالف ساده زیستی و راهی برای گستردن دام‌های شیطان است؛ زیرا اسراف موجب زیاده روی و  موجب زیاده خواهی می‌شود، زیاده خواهی هم انسان را به خود مشغول کرده و از یاد خدا غافل می‌نماید. بنابر این برای اینکه در چنین دامی واقع نشویم باید به هر آنچه که داریم قانع باشیم و شرایط خود و خانواده را در نظر بگیریم و اجازه ندهیم تا اعمال اسرافکارانه دیگران ما را تحت تأثیر قرار داده، و راهی این مسیر نماید.

خداوند متعال در قرآن مجید از اسرافکاران به عنوان «برادران شیطان» نامبرده و در سوره اسراء آیه‌های 26 و 27 در این مورد فرموده است :«حق خویشاوندان، بیچارگان،… در راه ماندگان را بپرداز و زیاده روی مکن که زیاده روی کنندگان، برادران شیطانند و شیطان نسبت به پروردگارش کفر ورزید».

اولین نکته ای که از این آیه می‌توان برداشت نمود این است که خداوند متعال امر به انفاق کردن و بخشش فرموده است ولی حتی در این مورد که از اعمال صالحه می‌باشد، اجازه زیاده روی نداده است و ضمن اینکه بخشش را به اندازه توان اشخاص معین کرده است، خواسته است تا مسلمانان به دلیل بخشش بی اندازه، خود نیازمند دیگران نشوند، و نکته دوم آن که از اسراف کاران به عنوان «برادران شیطان »یاد کرده است.یعنی افرادی که زیاده روی می کنند، عمل آنها شیطانی و همدستی با شیطان است (چون معمولاً برادر از برادر پشتیبانی می‌کند) پس کسی که اسراف می‌کند پشتیبان شیطان و در اعمال او شریک می شود، شاید تصور شود که این آیه اشاره به این موضوع می‌کند که وقتی برای دیگران خرج می‌کنی، اسراف نکن و انسان هر چه برای خود خرج کند، اشکالی ندارد و اسراف محسوب نمی‌شود، ولی با پرداختن به آیه دیگری از قرآن، این شبهه نادرست برطرف می‌شود و متوجه می‌شویم که اسراف به هر شکل و در مورد هر کس انجام گیرد مذموم و ناپسند است.

آنجا که خداوند در سوره اعراف آیه 31 می فرماید :«ای فرزندان آدم در هر مسجدی زینت خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید، زیرا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد». توجه به معنی این آیه نشان می‌دهد که اسراف برای خود و برای دیگران پسندیده نیست.

اسراف کاری تنها به صورت ظاهر ارتباط ندارد، بلکه از این مرحله فراتر رفته و به شکل نفسانی و درونی بروز می‌کند. آنجا که انسان خود را برتر از دیگران و برتر از هر چه هست می‌بیند و این خود بزرگ بینی آنچنان زیاد می‌شود که به نوعی اسراف تبدیل می‌شود. فرعون نمونه این خود بزرگ بینی است. او آنقدر خود را بزرگ می‌دید که تصور می‌کرد خداست و همه چیز تحت امر او قرار دارد و بنا براین، همه باید مطیع فرمان او باشند و تنها از او اطاعت کنند و چون چنین ادعایی نمود، عمل او عملی اسرافکارانه شد به گونه ای که خداوند در سوره یونس آیه 14 در مورد او فرمود:

«…وَإنَّ فِرعَونَ لَعالٍ فی الارضِ وَ إنَّهُ لمَِنَ المُسرِفین؛…و بدرستیکه فرعون در زمین برتری جست و هر آینه از اسراف کاران بود».

و کلام آخر در مورد اسراف ، آن است که خداوند در سوره مؤمن آیه 43 مسرفین را یاران آتش خوانده است. یعنی اسراف کار،عاقبتی جز جهنم ندارد. اول جهنمی که در دنیا به واسطه گرفتاری در دام فقر و پریشانی و دست نیاز سوی دیگران بردن، برای خود درست کرده است و دیگری جهنمی که بواسطه اطاعت نکردن از فرمان خداوند در آخرت برای خود مهیا نموده است.

تدبر در این آیه نشان می‌دهد اسراف موجب زیان رساندن به مال انسان و از بین رفتن آن در مدت زمانی کوتاه می‌شود و همچنین زندگی انسان را به جهنمی از فقر و نداری و تلاش بیهوده برای به دست آوردن آنچه از دست داده است، مبدل می‌کند. پس بیائیم تا با استفاده درست از نعمت های الهی جزء اسراف کاران قرار نگیریم و با پاسخ دادن به سئولات زیر، از نقش اسراف در زندگی خود بکاهیم.

1.آیا به چیزی که داریم قانع هستیم یا بیشتر و بهتر از آن را جستجو می‌کنیم ؟

2.آیا دوست داریم مانند دیگران زندگی کنیم حتی اگر شرایط آنان را نداشته باشیم؟

3.آیا از آنچه در اختیار داریم نهایت استفاده را می بریم ؟

4.کدام یک از اعمال ما اسرافکارانه بوده و برای جلوگیری از تکرار آن چه کرده ایم؟


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:44 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد کرد

خاک را غرق نور خواهد کرد

روزی از این کویر. این برهـــــــــوت                                                                                                

ابر رحمت عبور خواهــد کرد                                                                                               

دل مارا که خشک و پژمرده است                             

همــــچو باغ بلور خواهد کرد                                                     

آه می آید او که لبخنــــــــــــــدش                                                                                                 

عاشقان را صبـــور خواهد کرد

سینه ها را ز کینه خواهد شست                         

غصه ها را بدور خواهـــــد کرد

آه سوگند میـــــــــــــــخورم ایدل                                                                                

عاقبت او ظهور خواهــــــد کرد   


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:37 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



می آید از دور ,مردی ســــواره   

برمــرکب عشق, چون ماهپــــــاره 

 والشمس رویش, واللیـل مویش   

گلها همه مســــــت, از رنگ و بویش

 عمامه بر سر, مثل پیمبـــــر (ص)   

 دربازوانــش نیروی حیــــــــــــــــدر(ع) 

 ازپای تاسر در شور و شین است 

 برق نگاهش مثل حســــین(ع) است

 می اید از دور خوشــــبو تر از یاس

در چشــــم وابرو مانند عبــــــاس (ع) 

 القصه این مرد امید دلهاســـــــــت 

خوشبو تر از یاس فرزند زهراست(س)

 


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:36 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



جعفر بن یونس، مشهور به شبلى از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . او استاد بسیارى از عارفان پس از خود بود.

در شهرى که شبلى مى‏زیست، موافقان و مخالفان بسیارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و کسانى نیز بودند که قصد اخراج او را از شهر داشتند. در میان خیل دوستداران او، نانوایى بود که شبلى را هرگز ندیده و فقط نامى و حکایتهایى از او شنیده بود. روزى شبلى از کنار دکان او مى‏گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان کرده بود که چاره‏اى جز تقاضاى نان ندید. از مرد نانوا خواست که به او، نانی، نسیه دهد. نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. و شبلى برفت.

در دکان نانوایى، مرد دیگری نشسته بود که شبلى را مى‏شناخت . آن مرد رو به نانوا کرد و گفت: اگر شبلى را ببینى، چه خواهى کرد؟

نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.

دوست نانوا به او گفت:  آن مرد که الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دریغ کردى، شبلى بود .

نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویى آتشى در جانش برافروخته‏اند. از این رو پریشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بیابان یافت . نانوای نادم، بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست که بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد .

شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار کرد و افزود: منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شکرانه این توفیق و افتخار که نصیب من مى‏گردانى، مردم بسیارى را اطعام کنم . شبلى پس از آن همه اصرار نانوا به اکراه دعوتش را پذیرفت.

شب مهمانی فرا رسید . ضیافت عظیمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دینار در آن ضیافت هزینه کرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .

آن شب بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى کرد و گفت: یا شیخ! نشان دوزخى و بهشتى چیست؟

شبلى گفت:  دوزخى آن است که یک قرص نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى که بنده ناتوان و بیچاره اوست، صد دینار خرج مى‏کند! بهشتى، این گونه نباشد.


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:35 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



گفتم: که روی ماهت از من چرا نهان است؟
گفتا: تو خود حجابی ور نه رخم عیان است!

گفتم: که از که پرسم جانا نشان کویت؟
گفتا: نشان چه پرسی آن کوی بی‌نشان است!

گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادمانی است
گفتا: که در ره ما غم نیز شادمان است

گفتم: که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت: آن که سوخت او را، کی ناله و فغان است!

گفتم: فراق تا کی؟ گفتا: که تا تو هستی
گفتم: نفس همین است، گفتا: سخن همان است

گفتم: که حاجتی هست، گفتا: بخواه از ما
گفتم: غمم بیفزا، گفتا: که رایگان است!


+نوشته شده در چهارشنبه 89/2/1ساعت 6:32 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد . اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک گل نمی روید ، ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس گوید .

بزرگمهر


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/31ساعت 1:38 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها ، ناراستی‌ها ، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند ، چگونه بر سفره‌ی شما ، با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان

می‌نشیند و

 بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد ، و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند"...

مگر از زندگی چه می‌خواهید،

که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟

که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟

که در سلامت یافت نمی‌شود، که به خلاف پناه می‌برید؟

 ملاصدرا


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/31ساعت 1:31 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   16   17   18   19   20   >>   >