فاطمه زیباترین واژه هاست فاطمه ناموس شاه لافتی است فاطمی بودن تشیع بودن است فاطمه راه علی پیمودن است فاطمه آلاله آلاله هاست فاطمه سوز و گداز ناله هاست فاطمه گنجینه ای از خاتم است فاطمه چشم و چراغ عالم است فاطمه روح علی جان علیست فاطمه هم عهد و پیمان علیست فاطمه تفسیر یاسین است و بس باغ هستی را گل آذین است و بس فاطمه سبزینه سبزینه هاست فاطمه آوای وای سینه هاست نی توان گفتن زنی مانند اوست قلب احمد از ازل پیوند اوست فاطمه از هر پلیدی عاری است فاطمه فرهنگی از بیداری است فاطمه یعنی زمین یعنی زمان فاطمه یعنی حدیث قدسیان فاطمه یعنی زمین یعنی زمان فاطمه یعنی حدیث قدسیان فاطمه یعنی ثریا تا سمک فاطمه یعنی مدینه تا فدک فاطمه دریای عصمت را در است فاطمه جامی است کز کوثر پر است فاطمه راز هزاران رازهاست فاطمه خود برترین اعجاز هاست کعبه را آیینه روی فاطمه است پنج تن را آبروی فاطمه است فاطمه یک یادبود ماندنی است فاطمه تنها سرود خواندنی است فاطمه علامه ساز مکتب است فاطمه آموزگار زینب است فاطمه رمز تماس با خداست فاطمه تاج عروسان سماست آسمان هم خاکسار فاطمه است یا علی مولا شعار فاطمه است فاطمه سر چشمه پوشیدگی است فاطمه چون غنچه در جوشیدگی است بی حجابان را نخوانی فاطمه بی نقابان را ندانی فاطمه فاطمه از مادر عیسی سر است فاطمه خیر کثیر کوثر است مریم ازر زاده ز عیسی یک نوید یازده عیسی شد از زهرا پدید مکه گر ام القرای عالم است فاطمه مام رسول خاتم است فاطمه رمز و کلید جدول است فاطمه یعنی که حرف اول است فاطمه فصل گل گلریزی است برگ زرد موسم پاییزی است فاطمه مرگ نبی را دیده است فاطمه اشک علی را دیده است درسه قالب فاطمه یک روح بود در دل طوفان علی را نوح بود گر علی (ع)کون و مکان را لنگر است فاطمه لنگر برای حیدر است فاطمه طراح یک برنامه است بر علیه دولت خود کامه است فاطمه بر حق کشیها ناظر است فاطمه در هر محاکم حاضر است فاطمه روز کشاکش با علیست فاطمه تکیه کلامش یا علیست کینه توزان دست مولا بسته اند پهلوی صدیقه را بشکسته اند خطبه زهرا چه غوغا می کند دست های بسته را وا می کند پشت در رنگین زخون فاطمه است چرخ گردون واژگون فاطمه است فاطمه گنجینه ای از جام هاست فاطمه رنگین کمان نام هاست فاطمه خورشید پشت ابرهاست فاطمه مخفی ترین قبرهاست
به تسلای دلم لب بگشا محتاجم
هفته ای از هجرت گل رفته است
خدا برای دل من تو را نگه دارد
منشین کنار بستر بیمار غربتت
خسته از نا مهربانی ای بلال
ای پر از غوغای غربت از نوا افتاده ای
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد،و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار بردهاند،معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند.این نگرانى براى چه بوده است؟درست نمىدانم.یک قسمت آن ممکن استبخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد.نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود،در تشییع جنازه،نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟و یا چرا پس از بخاک سپردن او صورت هفت قبر،یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند،از بى حرمتى مخالفان مىترسیدند.اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت.آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على (ع) کشمکش داشتند،کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانکه در مدینه حاضر بودند،حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىکردند.براى رعایت ظاهر هم که بوده استبدختر پیغمبر حرمت مىنهادند.و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمىکردهاند.نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست.چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است.قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده استبه تقریب مىتوان روشن ساخت.پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است.همان سببى است که در فصل گذشته با جمال بدان اشارت شد.همان سببى است که خود او در جملههائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده استبر زبان آورد. همان سخنان که بزنان عیادت کننده گفت:«دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم»او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
چون فاطمه (س) در گذشت.امیر المؤمنین او را پنهان بخاک سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: -اى پیغمبر خدا از من و از دخترت که بدین تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است،بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران بتو به پیوندد.پس از او شکیبائى من بپایان رسیده و خویشتن دارى من از دست رفته.اما آنچنان که در جدائى تو صبر را پیشه کردم،در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبائى بر مصیبتسنت است.اى پیغمبر خدا!تو بر روى سینه من جان دادى!ترا بدستخود در دل خاک سپردم!قرآن خبر داده است که پایان زندگى همه بازگشتبسوى خداست. اکنون امانتبه صاحبش رسید،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مىنماید،و هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید . چشمانم بىخواب،و دل از سوز غم کباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتى بود که دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید.و چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید.شکایتخود را بخدا مىبرم و دخترت را به تو مىسپارم!خواهد گفت که امتت پس از تو با وى چه ستمها کردند.آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو!تا سر دل بر تو گشاید،و خونى که خورده استبیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داورى نماید . سلامى که بتو مىدهم بدرود است نه از ملالت،و از روى شوق است،نه کسالت.اگر مىروم نه ملول و خسته جانم و اگر مىمانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شکیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او مىمانم که هر چه هست از اوست و شکیبائى نیکوست. اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه در کنار قبرت مىماندم و در این مصیبتبزرگ، چون فرزند مرده جوى اشک از دیدگانم مىراندم. خدا گواهست که دخترت پنهانى بخاک مىرود.هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و میراث او را خوردند.درد دل را با تو در میان مىگذارم و دل را به یاد تو خوش مىدارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه(س) |
ABOUT ![]()
MENU
Home
|