در جنگ صفین، ابن عباس متوجه شد که حضرت امیرمؤمنانعلیه السلام به این سو و آن سو مىنگرند، از آن حضرت علت را پرسید فرمودند به زوال شمس دقت مىکنم که آیا ظهر شده است؟ ابن عباس گفت: چرا؟ حالا وقت نماز است؟ امام فرمود: اصلا من براى نماز مىجنگم . امیرالمومنین حتى در میدان جنگ نماز را از اول وقتبه تاخیر نمىاندازد زیرا مقتدایش حضرت رسول اکرمصلى الله علیه وآله به او فرموده بود: «ولا تؤخرها فان فى تاخیرها من غیر علة غضب الله عزوجل» (اى على نماز را تاخیر میفکن زیرا در تاخیر افکندن آن بدون علت و جهت موجب خشم و غضب خداوندى خواهد بود)
اگر برای نماز همین عبارات محدود و زمان مشخص و ترتیب ویژه نبود، بهتر نبود؟ مثلا هر کس با خدای خودش با زبان خودش و راحت بدون هیچ آداب محدود کننده ای نیایش می کرد بیشتر قربت نصیبمان نمی شد؟ فلسفه نماز فقط شکرگزاری نیست و آثار مهم دیگری نیز دارد . افزون بر این، شکر خداوند وقتی عملی خواهد شد که آنچه او خواسته است انجام دهیم نه آنچه دلمان می خواهد; چه این که روح عبادت عبودیت و بندگی است; یعنی تسلیم فرمان بودن . طبیعتا باید انضباط و مقرراتی باشد تا بنده را به آن امتحان کنند و روح بندگی را در او پرورش دهند . در پاسخ این پرسش که «چرا نمی توان به جای نماز و روزه هرگونه دلمان خواست خدا را شکر گزاری کنیم » باید گفت: 1 . عبادات تنها جنبه شکرگزاری ندارد و از فلسفه های دیگری نیز برخوردار است . 2 . انسان باید دقیقا جایگاه خود را در هستی، به ویژه در برابر خداوند، بازشناسد و متناسب با آن تصمیم بگیرد و عمل کند; به عبارت دیگر، ابتدا باید جهان بینی خود را درست کرد و موضع خویش را در برابر خدای هستی روشن ساخت . در این جا، دو رویکرد وجود دارد: الف) موضع اومانیستی این نگرش در سده های اخیر در اروپا رونق گرفت و به دیگر نقاط جهان نیز سرایت کرد به گونه ای که بسیاری نادانسته و حتی بدون آشنایی با نام و مفهومش شدیدا تحت تاثیر آن قرار گرفته اند . بر اساس این بینش، انسان به جای خدا می نشیند . هرگونه برنامه و دستورالعمل آسمانی و خدایی را واپس می زند و هرگونه بخواهد تصمیم می گیرد و عمل می کند . طبق این بینش، اگر انسان بخواهد خداپرستی هم بکند، به دلخواه خود و آن سان که می پسندد عمل می کند نه آن طور که از ناحیه خداوند تعیین شده است; به عبارت دیگر، در نگرش اومانیستی انسان اصل است . این روش چیزی جز حاکمیت مطلق نفس اماره نیست و مساله ای به نام تکلیف و وظیفه از ناحیه موجودی قدسی و فرابشری به کلی کنار نهاده شده است . ب) موضع توحیدی این نگرش بر چند واقعیت مبتنی است: اول: مالک تمام هستی از جمله انسان خدا است (انا لله) و ما حتی مالک خویش نیز نیستیم . دوم: تمام هستی به سوی خدا باز می گردد .(وانا الیه راجعون) سوم: کمال نهایی انسان در عبادت و پیروی از پروردگار است چهارم: نخستین لازمه عبادت شناخت معبود و بازشناسی این نکته است که چگونه عبادتی شایسته مقام او است; و چون خداوند بهتر از هرکس حقیقت خویش و چگونگی عبادت شایسته را می شناسد، پس او بهتر می تواند ما را به این امر هدایت فرماید . از همین رو، ما را به بهترین نوع عبادات رهنمون می شود . افزون بر این، در نماز راز و رمز و اهدافی چند نهفته که بعضی از آن ها عبارت است از: 1 . یاد خدا انسان موجودی فراموشکار است . بنابراین، هر چند ساعت یک بار، با خواندن نماز خدای سبحان را یاد کرده، متذکر وجود لایتناهای او می شود . 2 . وقتی انسان متذکر خدا بود و خدا را مراقب خویش دید، قهرا از انجام گناه و منکرات شرم می کند . بنابر این، یکی از اهداف نماز جلوگیری از فحشا و منکرات است: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» . 3 . هدف دیگر نماز عبودیت و خشوع و خضوع در پیشگاه مقام ربوبیت است . مؤدب ایستادن، رکوع کردن، جبین به خاک ساییدن، سجده و نشستن دو زانو و . . . همه نشانه های خضوع است . این حق خدای سبحان است که هر انسانی موظف به ادای آن است . توجه داشته باشید که این خشوع و خضوع به تدریج در روح و جان ما اثر گذاشته، انسان را در برابر سایر افراد متواضع می کند . امام علی (ع) می فرماید: «ومن تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ; خدای سبحان نماز را مقرر داشت تا پیشانی از روی تواضع به خاک مالیده شود .» (نهج البلاغه). حضرت فاطمه (س) نیز می فرماید: «جعل الله الصلاة تنزیها لکم من الکبر ; خداوند نماز را مقرر داشت تا دامن انسان را از کبر و منیت پاک گرداند .» 4 . راز دیگری که در نماز نهفته، تشکیل جماعت ها است . ویل دورانت می نویسد: بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست که شرکت مسلمان ها در نمازهای جماعت روزانه چه اثر خوبی در وحدت و تشکل آن ها دارد . با کمی دقت می توان دریافت که در سایه همین جماعت ها و جمعه ها انسجام و اتحاد در گروه های مختلف ایجاد می شود و در سایه آن برکات و ارزش هایی وجود دارد، از کارهای عمرانی یک منطقه گرفته تا راه حل سایر مشکلات افراد و جامعه . آنچه ذکر شد، بیانگر این حقیقت است که یکی از اهداف نماز، پاک و منزه ساختن روح انسان از کبر و منیت است; همچنان که نماز بازدارنده انسان از لغزش ها و گناهان به شمار می آید . نقش نماز در ساحت روح انسان، مانند نقش نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان است . اگر کسی ورزش را برای مدت طولانی ترک کند، کم کم بدنش دچار نوعی سستی و کسالت می شود و چه بسا سلامت خود را از دست می دهد . بنابراین، انسان باید روزانه یا دست کم هفته ای چند ساعت به راهپیمایی و ورزش بپردازد تا به تدریج جسم را سلامت و شاداب سازد . روح انسان نیز چنین نیازی دارد . باید هر روز این نیایش و سرود مذهبی و اسلامی تکرار گردد تا به تدریج سلامت و شادابی روح انسان در سایه یاد حق احراز گردد . 5 . برای این که در نماز، به ویژه در رکوع و سجود، حالت خشوع و خضوع فراموش نشود، شایسته است قبل از نماز با خود پیمان بندیم که به غیر خدا توجه نکنیم و نیز در حین نماز با مراقبت شدید نگذاریم ذهن ما به انحراف کشیده شود . به تدریج آثار مثبت و مفید پایبندی بر این نکته آشکار می گردد . برای پایدار ماندن حالت خضوع در نماز رعایت نکات زیر ضرورت دارد: الف) نماز خواندن در محیط آرام و بی سر و صدا ب) برطرف ساختن موانع; چنان که نماز در برابر عکس، در باز، آتش و آیینه کراهت دارد . ج) در حال نشاط و اعتدال نماز خواندن . خواب آلودگی، گرسنگی زیاد، محیط خیلی گرم یا خیلی سرد و . . . مانع از حضور دل خواهد شد . از نگاه روان شناختی و جامعه شناسی نیز به تجربه ثابت شده است، حداقل نظم در زندگی فردی و التزام به قانون در رفتار اجتماعی موجب فرهنگ سازی هنجارها می شود; از ناهنجاری ها می کاهد و در بهره وری بهینه از فرصت ها برای رشد مادی و معنوی سودمند است . ناگفته نماند برپایی نماز با آداب خاص حداقل چیزی است که باید فرد مسلمان رعایت کند; چنان که رعایت قانون حداقل چیزی است که یک شهروند انتظار می رود . بی تردید هر قدر انسان بتواند بیش تر با خداوند مناجات کند، بهره معنوی بیش تری می برد و برای این منظور وقت مشخص و حالت خاص مطرح نیست . هرگاه نشاطی داشت و با هر زبانی می تواند با خدای خویش نیایش کند و حتی از راه تفکر برترین عبادت ها را انجام دهد . «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار; [خردمندان] همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند [که:] پروردگارا، این ها را بیهوده نیافریده ای، منزهی تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار .»
«مبند دل به کسی، جز به مهر آن معبود ز«خلق» و «خود» بگذر، رو به آستان «خدا» کن تویی که بنده آن آفریدگار کریمی دل از تباهی و غفلت، زدام و دانه جدا کن به اشک نیمه شبی، ناله سحرگاهی و یا به سجده شکری سپاس نعمت بی منتهاش، ادا کن... * * * این که چگونه باید خود را در «محضر» یافت و از «احساس حضور» در نماز لذت برد، سوءال بسیاری از جوانان خدا باور و حقجوست. ارزش و تأثیرگذاری نماز هم به عنوان معراج موءمن و سکوی پرواز، در همین «حضور قلب» نهفته است. توجّه به «چرایی نماز»، خود به خود این حالت را پدید می آورد. خضوع در برابر «عظمت»، در سرشت انسان نهفته است و «نیایش» در پیشگاه معبود، برای بشر فطری است و لذت روحی و آرامش روانی در سایه نیایش و نجوا و دعاست. «نماز»، رمزی از این افتادگی و خضوع است و فروتنی و نیازخواهی و سپاس در برابر عظیم ترین سرچشمه قدرت و دانایی و حکمت و بینایی یعنی «خدا»، نشانه شعور بالا و ادراک و معرفت والای انسان است. خاصیت نماز، پیوند«بنده» و «خالق» است. اگر حضور قلب نباشد، این پیوند گسسته است و نه نیایش بنده به خالق می رسد و نه فیض آن محبوب ازلی به بنده نیایشگر. شرط بهره وری از این ارتباط، حاضر بودن در نماز است. آن هم با دل و جان، نه با تن و زبان. مهم، آن گونه که گذشت، توجه داشتن نمازگزار به معنای کار خود و فلسفه نماز خویش است و اگر از این غفلت شود، حضوری هم نخواهد بود. اگر قرآن کریم هم فرمان داده است که از «صبر» و «نماز» نیرو و یاری بجویید (و استعینوا بالصّبر و الصّلاة) نمازی است که از دل آگاه و قلب عارف و نمازگزار حاضر در نماز سربرآورد. آنچه در برابر سختی ها، فشارها، بحران ها و مصیبت ها می ایستد، نیروی درونی و خدا باوریِ انسان نمازگزار است. آنچه پیش و بیش از «پا» می ایستد، «دل» است و اگر این دل در سایه نماز و انس با معبود و نیرو گرفتن از معنویت و نیایش قوت یابد، صاحب دل را هم قدرت و نستوهی می بخشد. باری... چگونه می توان دل را در نماز، حاضر داشت؟ توجه به اصل نماز، دقت در مفاهیم ذکرها و دعاهای نماز، شناخت رمز و راز و پیام ها و نکته های افعال نماز، می تواند به پیدایش «حضور قلب» کمک کند. کسی که «وضو» می گیرد، همراه شستن دست و روی، دل و جان را هم پاک می کند. رو به «قبله» که می ایستد، خانه توحید و کعبه مقدس، دل او را جذب می کند و او را به عمق تاریخ موحّدان و یکتاپرستان می برد. «تکبیرة الاحرام» نمازگزار، ورود به محضر دوست و حرام کردن یاد هر چیز دیگر بر خویشتن است. «حمد و سوره»، ستایشی آگاهانه از ولی نعمتی است که در پیشگاهش می ایستیم و زبان به حمد و ثنا می گشاییم و از او راهنمایی به «صراط راست» می طلبیم. «رکوع»، رمز خضوع در برابر آفریدگار است. «سجود»، نزدیک ترین حالت یک بنده به خدای خویش است، خاکی بودن، کرنش در برابر آن معبود بزرگ، رسیدن به عظمت روحی از راه کوچک شدن در برابر آن بزرگ واقعی. «الله اکبر» یعنی او را از هر چیز و هر کس و هر جاذبه و هر دل مشغولی و هر قدرت و جمال، بالاتر دیدن. آیا این «توجه»ها کافی نیست تا در نماز، غافلانه و سرسری به عبادت قالبی و صوری نپردازیم؟! ما، زندگی و هستی خویش را مدیون خداییم. غرق نعمت های اوییم، البته اگر دیده «نعمت شناس» و «مولی شناس» ما باز باشد! نماز، یکی از برنامه های «سپاس نعمت» است. روزی پنج نوبت ما را در آستان صاحب نعمت و عظمت می نشاند، تا شیطان در اسیر ساختن ما طمع نکند و از قلمرو «بندگی خدا» بیرونمان نکشد. هر کس در زندگی به چیزی دل می بندد و امیدوار می شود و تکیه می کند. «خدا»، تکیه گاه و امید یک مسلمان نمازگزار است. آیا رواست که در نماز، «چهره» به سمت قبله داشته باشیم، اما «روی دل» از خدا رویگردان باشد؟ این تعارض ظاهر و باطن چگونه قابل توجیه است؟ گفتیم که شرط نخست حضور قلب، «توجه» داشتن به معنای عملی به نام «نماز» است. تنها مست شراب نیست که از خود و جهان، «بی خود» می شود. آن که مست از محبت خدا می شود و شراب یاد می نوشد، خود راقطره ای در دریا می یابد و هر چند قطره است، ولی احساس دریایی می کند. قطره دریاست اگر با دریاست ورنه آن قطره و دریا، دریاست این احساس دریایی داشتن وقتی است که «حضور قلب» است. دلهای تهی از «آه» و «سوز»، دیرتر این حضور را در می یابند. چنین کسان، حتی در مسجد و معبد هم بدون «دل» حاضر می شوند. تنها جسمشان را می آورند و دلشان «غایب» است. در نماز «تن» را آوردن و «جان» را واگذاشتن، نمی گذارد که نماز، معراج گردد و هر رکعتی، بالی شود برای پرواز. چه می شود کرد؟ اگر عشق به خدا نباشد یا ضعیف باشد، این احساس با کدام نیرو و چاشنی حاصل شود؟ و نمازگزار، با کدام پشتوانه روحی، خود را در «محضر خدا» حس کند و از هم صحبتی با او لذّت ببرد و از پیرامون خود غافل شود؟ «حضور قلب»، از همین جاست که به عنوان «روح نماز» ارزش می یابد و همراهِ «خدا گفتن»، خدا «جستن» هم پدیدمی آید. چه موهبتی بالاتر از این که انسان «کلیم خدا» شود و طرف سخنش خدا باشد؟! نماز یعنی تکلّم با او که عزیزترین عزیزان است. آن که به نماز می ایستد، باید ضمیر خداجویش خاشع باشد و در حال نماز، خود را در پیشگاه ربّ جلیل و خدای هستی آفرین بیابد و باور داشته باشد که خدا او را می بیند، سخنش را می شنود، نمازش را شاهد است، دعایش را شنواست، عبادت بنده اش و بنده عابدش را دوست دارد. این باور، کافی است که «حضور قلب» بیافریند. نماز، وسیله ارتباط باخالق است. مگر می شود کسی نماز بخواند، اما رشته ارتباطش با معبود، قطع شده باشد؟ لابد یک جای کار خراب است، وگرنه این عبادت، ابزار پیوند و اتّصال با اوست. وقتی می توان با نماز و دعا با خدا انس گرفت، چرا دوری و مهجوری؟ او خواستار «وصل» است، ما چرا «قطع» کنیم؟ بعضی دوست دارند که در یک نیایش اشک آلود، یک «مائده معنوی» را تجربه کنند. می خواهند بغض گلوگیرشان را رها کنند، اما خجالت می کشند. می خواهند در آستان آن معبود محبوب به سجود افتند، اما تردید رهایشان نمی کند و غرور شیطانی نمی گذارد تا مثل خسته از راه رسیده ای که به چشمه آب می رسد، یا گرما زده بی تابی که پای خسته و پرآبله اش را در سایه سار نوازشی مرهم می نهد، خود را به این «چشمه اشک» اندازد و در «سایه سجود» بیارامد و مرهم یاد خدا را بر دل مجروح خویش بگذارد. آن که تشنه محبت و محتاج کرامت و نوازش است، باید چراغ «یاد خدا» را در خلوتکده دلش روشن کند و در سایه «ذکرالله» به آرامش روحی برسد. و آن گاه که به نماز می ایستد، شرط ادب را رعایت کند، خود را در پیشگاه یک عظیم بیابد و موءدّب بایستد، بکوشد تاهیچ نامحرمی را به حریم دلش که «حرم خدا» گشته است، راه ندهد. و هر چه که فکر و حواس او را از محبوبش برمی گرداند، از خود دور سازد. معرفت، محبت می آورد و محبت هم رابطه می آفریند. «معرفة الله»، نخستین گام برای رسیدن به «حضور قلب» در نماز است.
تا به حال برایتان اتفاق افتاده که شماره تلفن، کوچه یا پلاک منزلتان را بعد از سالها تکرار فراموش کنید یا این که در مقطعی احساس کنید آنقدر ذهنتان خسته است که حتی قادر به یادگیری مفاهیم ساده یا به خاطر سپردن اسامی افرادی که هر روز میبینید هم نیستید؟
مردی به حضور مبارک علی (ع) عرض کرد : یا امیرالمومنین چهار سوال دارم . امام فرمود: بپرس گرچه چهل سوال باشد .
پذیرش توبه شرایط خاصى دارد. هر گاه آن شرایط محقق گشت، توبه نیز مورد قبول حق تعالى قرار مى گیرد. خداوند در آیات کثیرى به گناهکاران و کسانى که به نفس خویش ستم کردند و آن را در معرض معصیت قرار دادند، توصیه کرده است که توبه کنند ورابطه بین خود و خدا را اصلاح کنند. خداوند همه گناهان آنان را خواهد بخشید، قرأن مجید مى فرماید: مگر کسانى که توبه کردند و به اصلاح کارهاى فاسد خود پرداختند و آن چه را کتمان کرده بودند بیان کنند. در این صورت توبه آنها را مى پذیرم و من بسیار عذرپذیر و قبول کننده توبه و مهربانم.چه کسى در وفاى به عهد راستگوتر از خداوند است؟ قرآن مجید وعده داده که خداوند توبه را از بندگانش مى پذیرد. بنابراین گناهکارى که به گناه خویش اعتراف دارد و از آن پشیمان است و عزم جدّى بر ترک گناه و جبران گناهان گذشته از حق النّاس و حق اللَّه دارد،باید به قبولى توبه خویش و رحمت و مغفرت خداوند امیدوار باشد.پس از انجام توبه هیچ حالت انتظاری برای قبولی توبه نیست. امام علی (ع) می فرماید: به هرکس چهار چیز اعطا شد از چهار چیز محروم نگردد: هرکس دعا کرد از اجابت ش محروم نشدو هرکس توبه کرد از قبولی آن محروم نگردید و هرکس استغفار کرد ازبخشش محروم نشد وهرکس شکر فرستاد از افزون شدن محروم نخواهد شد. از چند طریق انسان مىتواند تا حدودى دریابد که توبه او مورد پذیرش واقع گردیده است یا نه: الف) احساس بهجت و آرامش خاصى که پس از دعا و توبه به انسان دست مىدهد یا به تعبیر دیگر احساس سبکى از گناهان وآلودگىها. ب ) هر قدر انسان از گناهان خود به طور جدى پشیمان شده و با تضرع و التجاى بیشترى خدا را بخواند توبه او مقبولتر است. بنابراین میزان انقلاب روحى انسان در حال استغفار نیز مىتواند به عنوان یک علامتى به کار آید. ج ) میزان اعتماد به وعدههاى نیکوى الهى قابلیت و عنایات الهى را افزون مىسازد. بنابر این هر اندازه خدا باورى و توکل و اعتماد به وعدههاى اورا در خود افزون یافتیم ، مىتوانیم بیشتر امید یابیم که ما را پذیرا گشته است. د ) هر قدر آثار واقعى توبه در اعمال و کنشهاى ما بیشتر هویدا گردد. یعنى رغبت کمترى به گناه و اراده و عزم راسخترى در اطاعت پروردگاریابیم نشان مىدهد که توبه ما توبه واقعىترى بود و به همین نسبت مقبولتر واقع گردیده است. امام امت (ره) مىفرمودند: اگر بعد از ماه مبارک رمضان تغییرى در حالات خود یافتید به همان نسبت وارد ضیافتالله شدهاید ، ولى اگر دگرگونى در شما پدید نیامد از آن بىبهره ماندید. نکته مهمى که باید مورد توجه قرار گیرد این است که آیا ما توانستهایم همه شرایط لازم توبه را محقق سازیم؟ آیا حلاوت و شیرینى گناه از جان ما به طور کامل رخت بر بسته است؟ این مسئله است که ما را پیوسته در حال خوف و رجا نگه مى دارد. هم امیدوار به لطف و رحمت الهى باشیم و هم خوف و واهمه از این که مبادا برخى از شرایط توبه را محقق نساخته باشیم.
در روایات اسلامی راه های مبارزه با شیطان بیان شده است، از جمله:
علی را چه بنامم ؟ علی را چه بخوانم ؟ ندانم، ندانم ثنایش نتوانم، نتوانم علی دست خدا بود علی مست خدا بود . علی را چه بنامم ؟ علی را چه بخوانم ؟ ندانم ندانم ثنایش نتوانم نتوانم خدا خواست که خود را بنماید . در جنت خود را برخ ما بگشاید . علی ره بهمه خلق نشان داد . علی رهبر مردان صفا بود علی آینه ی پاک خدا بود . علی را چه بنامم؟ علی را چه بخوانم؟ ندانم، ندانم ثنایش نتوانم، نتوانم *** علی گر چه خدا نیست ولیکن ز خدا نیز جدا نیست برو سوی علی تا که وفا را بشناسی ببر نام علی تا که صفا را بشناسی . اگر آینه خواهی که به بینی رخ حق را علی را بنگر تا که خدا را بشناسی . چه گویم سخن از او؟ که نگنجد به بیانم ندانم که سخن را به چه وادی بکشانم ؟ ندانم، ندانم ثنایش نتوانم، نتوانم علی مرد حقیقت عل شاه طریقت عی مرهم دلهای خراب است ره کوی علی راه صواب است علی را چه بنامم؟ علی را چه بخوانم؟ ندانم، ندانم ثنایش نتوانم، نتوانم (مهدی سهیلی)
ای علی ای شاهکار اوستاد آفرینش ! ای جمالت جلوه گاه ذات پاک کبریایی ! ای علی ای دست تو دست توانای الاهی ! ای علی ای حکم عالمگیر تو حکم خدایی . *** ای علی نام تو و داغ تو را در سینه دارم من بلوح سینه دردآشنا نقش تو کندم هر دم آهنگ علی برخیزد از نای وجودم ای علی بشنو نوای عشق را از بند بندم . *** رزم را یکتا سواری، فتح را تنها امیدی هان! تویی شیر خدا سر حلقه شمشیر زنها عدل را نیکو پناهی، رحم را تنها نشانی هان! تویی یار یتیمان، یاور بیت الحزنها *** شب نخفتی تا یتیم بی امان آرام گیرد گرسنه ماندی که خوان بی نوا بی نان نماند . خون دل خوردی که خون مردمی بیجا نریزد خون خود را ریختی تا ظلم را بنیان نماند . *** قصه های زورمندان دیدم و بسیار دیدم چون علی در عرصه عالم هماوردی ندیدم از بزرگان داستانها خواندم و بسیار خواندم ـ راستی در آفرینش چون علی مردی ندیدم . *** هر چه خواندم از علی سرمایه توحید من شد من بنور شاه مردان یافتم راه خدا را مکتب پیغمبران را او معلم بود و منهم ـ در جمال پاک او دیدم جمال انبیا را . *** هیچگه در آفرینش بی علی سیری نکردم من به نور صبحگاهی دیده ام نور علی را از خدا هرگز ندانستم جدا او را که دیدم روز و شب در گردش چرخ زمان دست ولی را . *** قصه ها از پهلوانان خوانده ام، اما چه گویم؟ پهلوان هرگز نریزد اشک پیش مستمندان لیکن ای آگه دلان! تاریخ می داند که هر دم دیده اند اشک علی را پیش روی دردمندان . *** عاجزی در دست ظالم، ظالمی بدخواه عاجز هر که را غیر از علی دیدم، بدین هنجار دیدم شاه مردان را بکوی دردمندان اشکریزان لیک با گردنکش خود کامه، در پیکار دیدم *** داستان پهلوانان را بسی خواندم ولیکن زورمندان را نباشد رسم و راه مهربانی جز علی شیر خدا کس را ندانم کز سر مهر ـ اشک ریزد بر یتیمان در شکوه پهلوانی *** روزها شیر خدا بود و دل مردم نوازش شامها اندوه مردم بود و چشم اشکبارش در جوانمردی فرید دهر بود آن بی همانند لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقارش . *** ای علی ای تکسوار پهن دشت آفرینش ! من چه گویم، قطره وصف پهن دریا کی تواند؟ تو ابر مردی، یگانه گوهر بحر وجودی بی قرینی در جهان، وین نکته را تاریخ داند . *** آیه « الیوم اکملت لک دین » فاش گوید: تو امید امتی، شاهنشه خم غدیری ای علی! بر شانه پاک محمد پا نهادی ـ تا بداند عالمی، در آفرینش بی نظیری . *** گر بشر گویم تو را از گفته خود شرمگینم ور خدا خوانم تو را، زاندیشه خود بیمناکم فاش گویم، در تو دیدم جلوه ذات خدا را وین سخن حق است و از آن نیست نه شرمم نه باکم . *** چشم در راه تو دارم، ای شه آزاد مردان ! تا بتابی نوری از ملک ولایت در ضمیرم راه حق پویم اگر نور تو گردد راهبانم فیض حق یابم اگر دست تو باشد دستگیرم (مهدی سهیلی)
آیت اللّه العظمى بروجردى از بزرگترین علما و مراجع دینى عصر اخیر است . آن جناب در زمان خود از اعلمیت در فقه و اصول و رجال و فلسفه برخوردار بود و آثار با منفعت زیادى از تألیف و چاپ کتب بزرگان و بیمارستان و مسجد و مدرسه از آن حضرت باقى ماند . |
ABOUT
MENU
Home
|