سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

 

«مبند دل به کسی، جز به مهر آن معبود

ز«خلق» و «خود» بگذر، رو به آستان «خدا» کن

تویی که بنده آن آفریدگار کریمی

دل از تباهی و غفلت، زدام و دانه جدا کن

به اشک نیمه شبی، ناله سحرگاهی

و یا به سجده شکری

سپاس نعمت بی منتهاش، ادا کن...

* * *

این که چگونه باید خود را در «محضر» یافت و از «احساس حضور» در نماز لذت برد، سوءال بسیاری از جوانان خدا باور و حقجوست.

ارزش و تأثیرگذاری نماز هم به عنوان معراج موءمن و سکوی پرواز، در همین «حضور قلب» نهفته است.

توجّه به «چرایی نماز»، خود به خود این حالت را پدید می آورد.

خضوع در برابر «عظمت»، در سرشت انسان نهفته است و «نیایش» در پیشگاه معبود، برای بشر فطری است و لذت روحی و آرامش روانی در سایه نیایش و نجوا و دعاست.

«نماز»، رمزی از این افتادگی و خضوع است و فروتنی و نیازخواهی و سپاس در برابر عظیم ترین سرچشمه قدرت و دانایی و حکمت و بینایی یعنی «خدا»، نشانه شعور بالا و ادراک و معرفت والای انسان است.

خاصیت نماز، پیوند«بنده» و «خالق» است.

اگر حضور قلب نباشد، این پیوند گسسته است و نه نیایش بنده به خالق می رسد و نه فیض آن محبوب ازلی به بنده نیایشگر.

شرط بهره وری از این ارتباط، حاضر بودن در نماز است. آن هم با دل و جان، نه با تن و زبان.

مهم، آن گونه که گذشت، توجه داشتن نمازگزار به معنای کار خود و فلسفه نماز خویش است و اگر از این غفلت شود، حضوری هم نخواهد بود.

اگر قرآن کریم هم فرمان داده است که از «صبر» و «نماز» نیرو و یاری بجویید (و استعینوا بالصّبر و الصّلاة) نمازی است که از دل آگاه و قلب عارف و نمازگزار حاضر در نماز سربرآورد.

آنچه در برابر سختی ها، فشارها، بحران ها و مصیبت ها می ایستد، نیروی درونی و خدا باوریِ انسان نمازگزار است. آنچه پیش و بیش از «پا» می ایستد، «دل» است و اگر این دل در سایه نماز و انس با معبود و نیرو گرفتن از معنویت و نیایش قوت یابد، صاحب دل را هم قدرت و نستوهی می بخشد.

باری... چگونه می توان دل را در نماز، حاضر داشت؟

توجه به اصل نماز، دقت در مفاهیم ذکرها و دعاهای نماز، شناخت رمز و راز و پیام ها و نکته های افعال نماز، می تواند به پیدایش «حضور قلب» کمک کند.

کسی که «وضو» می گیرد، همراه شستن دست و روی، دل و جان را هم پاک می کند.

رو به «قبله» که می ایستد، خانه توحید و کعبه مقدس، دل او را جذب می کند و او را به عمق تاریخ موحّدان و یکتاپرستان می برد.

«تکبیرة الاحرام» نمازگزار، ورود به محضر دوست و حرام کردن یاد هر چیز دیگر بر خویشتن است.

«حمد و سوره»، ستایشی آگاهانه از ولی نعمتی است که در پیشگاهش می ایستیم و زبان به حمد و ثنا می گشاییم و از او راهنمایی به «صراط راست» می طلبیم.

«رکوع»، رمز خضوع در برابر آفریدگار است.

«سجود»، نزدیک ترین حالت یک بنده به خدای خویش است، خاکی بودن، کرنش در برابر آن معبود بزرگ، رسیدن به عظمت روحی از راه کوچک شدن در برابر آن بزرگ واقعی.

«الله اکبر» یعنی او را از هر چیز و هر کس و هر جاذبه و هر دل مشغولی و هر قدرت و جمال، بالاتر دیدن.

آیا این «توجه»ها کافی نیست تا در نماز، غافلانه و سرسری به عبادت قالبی و صوری نپردازیم؟!

ما، زندگی و هستی خویش را مدیون خداییم. غرق نعمت های اوییم، البته اگر دیده «نعمت شناس» و «مولی شناس» ما باز باشد!

نماز، یکی از برنامه های «سپاس نعمت» است. روزی پنج نوبت ما را در آستان صاحب نعمت و عظمت می نشاند، تا شیطان در اسیر ساختن ما طمع نکند و از قلمرو «بندگی خدا» بیرونمان نکشد.

هر کس در زندگی به چیزی دل می بندد و امیدوار می شود و تکیه می کند.

«خدا»، تکیه گاه و امید یک مسلمان نمازگزار است.

آیا رواست که در نماز، «چهره» به سمت قبله داشته باشیم، اما «روی دل» از خدا رویگردان باشد؟

این تعارض ظاهر و باطن چگونه قابل توجیه است؟

گفتیم که شرط نخست حضور قلب، «توجه» داشتن به معنای عملی به نام «نماز» است.

تنها مست شراب نیست که از خود و جهان، «بی خود» می شود. آن که مست از محبت خدا می شود و شراب یاد می نوشد، خود راقطره ای در دریا می یابد و هر چند قطره است، ولی احساس دریایی می کند.

قطره دریاست اگر با دریاست

ورنه آن قطره و دریا، دریاست

این احساس دریایی داشتن وقتی است که «حضور قلب» است.

دلهای تهی از «آه» و «سوز»، دیرتر این حضور را در می یابند. چنین کسان، حتی در مسجد و معبد هم بدون «دل» حاضر می شوند. تنها جسمشان را می آورند و دلشان «غایب» است.

در نماز «تن» را آوردن و «جان» را واگذاشتن، نمی گذارد که نماز، معراج گردد و هر رکعتی، بالی شود برای پرواز.

چه می شود کرد؟ اگر عشق به خدا نباشد یا ضعیف باشد، این احساس با کدام نیرو و چاشنی حاصل شود؟ و نمازگزار، با کدام پشتوانه روحی، خود را در «محضر خدا» حس کند و از هم صحبتی با او لذّت ببرد و از پیرامون خود غافل شود؟

«حضور قلب»، از همین جاست که به عنوان «روح نماز» ارزش می یابد و همراهِ «خدا گفتن»، خدا «جستن» هم پدیدمی آید.

چه موهبتی بالاتر از این که انسان «کلیم خدا» شود و طرف سخنش خدا باشد؟!

نماز یعنی تکلّم با او که عزیزترین عزیزان است. آن که به نماز می ایستد، باید ضمیر خداجویش خاشع باشد و در حال نماز، خود را در پیشگاه ربّ جلیل و خدای هستی آفرین بیابد و باور داشته باشد که خدا او را می بیند، سخنش را می شنود، نمازش را شاهد است، دعایش را شنواست، عبادت بنده اش و بنده عابدش را دوست دارد. این باور، کافی است که «حضور قلب» بیافریند.

نماز، وسیله ارتباط باخالق است.

مگر می شود کسی نماز بخواند، اما رشته ارتباطش با معبود، قطع شده باشد؟ لابد یک جای کار خراب است، وگرنه این عبادت، ابزار پیوند و اتّصال با اوست.

وقتی می توان با نماز و دعا با خدا انس گرفت، چرا دوری و مهجوری؟

او خواستار «وصل» است، ما چرا «قطع» کنیم؟

بعضی دوست دارند که در یک نیایش اشک آلود، یک «مائده معنوی» را تجربه کنند. می خواهند بغض گلوگیرشان را رها کنند، اما خجالت می کشند. می خواهند در آستان آن معبود محبوب به سجود افتند، اما تردید رهایشان نمی کند و غرور شیطانی نمی گذارد تا مثل خسته از راه رسیده ای که به چشمه آب می رسد، یا گرما زده بی تابی که پای خسته و پرآبله اش را در سایه سار نوازشی مرهم می نهد، خود را به این «چشمه اشک» اندازد و در «سایه سجود» بیارامد و مرهم یاد خدا را بر دل مجروح خویش بگذارد.

آن که تشنه محبت و محتاج کرامت و نوازش است، باید چراغ «یاد خدا» را در خلوتکده دلش روشن کند و در سایه «ذکرالله» به آرامش روحی برسد.

و آن گاه که به نماز می ایستد، شرط ادب را رعایت کند،

خود را در پیشگاه یک عظیم بیابد و موءدّب بایستد،

بکوشد تاهیچ نامحرمی را به حریم دلش که «حرم خدا» گشته است، راه ندهد.

و هر چه که فکر و حواس او را از محبوبش برمی گرداند، از خود دور سازد.

معرفت، محبت می آورد و محبت هم رابطه می آفریند.

«معرفة الله»، نخستین گام برای رسیدن به «حضور قلب» در نماز است.


+نوشته شده در جمعه 90/6/11ساعت 2:4 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |