معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید : درابتدای خلقت، معمار آفرینش، زمین و خورشید و ماه و بر و بحر اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدس است. و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه. آفرینش بر محبت اینان رقم خورد و عرصه هستی به حب ولایت آنان از عدم شکل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تکوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباح پایگاه آفرینش شد وهستی اول با وجود او شکل گرفت. هدفنامه وجود را نیز به وجود او پیوند زدند. لو لا کلما خلقت الا فلاک و لو لا علی لما خلقتک... در زیارتنامه مولی در روز غدیر علی (ع) را ندا می دهیم : سلام برتو ای خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستی. پس علی (ع) راز بزرگ خلقت است! اما در او اختلاف کردند. این بود که اول مظلوم عالم هم ″علی″ نام گرفت. روزی پیامبر اکرم (ص) در جمع صحابه بودند و جبرئیل، ملک مقرب الهی هم به شکل انسانی در آن جمع حاضر بود. پیامبر به جبرائیل رو کردند و با اشاره به امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناسی؟ عرض کرد: چگونه او را نشناسم که او در عرش مرا معلم بود و شیوه عبودیت الهی را به من تعلیم فرمود. تو به آدم وقتی که از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، با ذکر نام علی (ع) و اهل بیت او به درگاه الهی پذیرفته شد. نوح نام او را بر کشتی خویش حک کردو لنگرگاه کشتی اش را مسجد کوفه قرار داد. خداوند در شب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع) سخن گفت. قرآن کریم، علی (ع) را به منزله نقش پیامبر دانست. فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم (آل عمران 61) پیامبر فرمودند: من و علی از یک درختیم (انا و علی من ش جره واحده) و باز فرموده: (انت منی بمنزله هارون من موسی) و نیز: (انا مدینه العلم و علی بابها) همانا من شهر علمم و علی در آن است. و خطاب به مولی فرمود: (انت اخی و وصیی و وارثی) تو برادر من و وصی و وارث منی. در فرازی از دعای ندبه پیامبر خطاب به علی می فرماید (لو لا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی) ای علی اگر تو نبودی مردم پس از من مؤمنان را نمی شناختند. در زیارت مطلقه می خوانیم ((السالم علی میزان الاعمال)) علی میزان و معیار اعمال است. امام صادق (ع) در زیارت جدش عرضه می دارد درود بر تقسیم کننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهی بر نیکان : ((السلام علی قسیم الجنه و النار السلام علی نعمه الله علی الابرار)) در دوایر مختلف هستی،هر شعاعی به دور محوری می چرخد و هر پدیده ای حول قطب وجودی که وابسته به اوست، دور می زند. امام معصوم محور هستی، قطب عالم وجود، تکیه گاه آفرینش، واسطه فیض الهی به جهان هستی و نگهدارنده کائنات باذن الله است. در این راستا، محبت و ولایت علی (ع) مربی همه موجودات، هدایتگر آنان به سوی کمال و سبب دوام و قوام تمامی پدیده ها از جمال تا انسان است. پیامبر خدا (ص) در این رابطه بیان زیبایی می فرماید: حبًٌ علیٍٍٍّ حسنه لا تضرمعها سیئهًٌ (بحار ج 9 ص 401) محبت علی (ع) حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به انسان صدمه نمی رساند. بر این معنا اگر محبت علی (ع) که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق و راستی باشد، مانع ارتکاب گناه می گردد. مانند واکسنی که مصونیت ایجاد می کند و نمی گذارد بیماری در شخص ″واکسینه شده″ راه یابد. محبت پیشوایی مانند علی (ع) که نمونه تقوا و پرهیزکاری است آدمی راشیفته رفتار علی (ع) می کند. فکر گناه را از سر او بدر می برد، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد . کسی که علی (ع) را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوزوگداز عارفانه او را، ناله های نیمه شبهایش را و ساده زیستی و کار و تلاش همه جانبه اش را بداند، محال است به خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوی و درستی می کرد عمل کند. یعنی هر محبی به خواسته محبوبش احترام می گذارد و فرمان او را گرامی می دارد. فرمانبرداری از محبوب لازمه محبت صادق است. پس محب واقعی علی ، واله و حیران علی و عاشق و جانباز علی، رهرو راستین علی است.
علی (ع) تنهاست! چه کسی تنها نیست؟؟ کسی که با همه و در سطح همه است. کسی که رنگ زمان به خود می گیرد. احساس خلأ مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد نمی تواند سیرش کند. و لذا آنهمه یاران، آنهمه همرزمان، آنهمه نشست و برخاست با اصحاب پیامبر، هیچکدام برای علی (ع) تفاهمی بوجود نیاورده است. هیچکدام از آنها در سطح او نیستند. می خواهد دردش را بگوید، حرفش را بزند، گوش نیست، دلی نیست، و فهمی نیست تا بفهمد. رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه، در برابر نگاههای پست و پلید، و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد. نیمه شب به طرف نخلستان می رود، آنجا هیچکس نیست، مردم راحت آرمیده اند، هیچ دردی آنها را در دل شب بیدار نگاه نداشته است، و این مرد تنها، که روی زمین خودش را تنها می یابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، و فقط رسالت و وظیفه اش، او را با جامعه و این شهر پیوند داده. ولی وقتی به خودش بر می گردد می بیند که تنهاست. شبانه به نخلستان می رود، و باز برای اینکه ناله او بگوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاه آلوده ای نرسد، سر در حلقوم چاه فرو میکند و می گرید. این گریه از چیست؟؟؟ افسوس که گریه او یک معما برای همه است، زیرا حتی شیعیان او نمی دانند علی چرا می گرید. از اینکه خلافتش غصب شده؟ از اینکه فدک از دست رفته؟ از اینکه فلانی روی کار آمده؟ از اینکه او از مقامش...؟ از اینکه همسرش را...؟، از اینکه...؟، از...؟ علی (ع) در طول تاریخ تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقض که در یک انسان جمع نمی شود قهرمان است. چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنهاست. چنین انسانی در جامعه اش و در برابر یاران همرزمش که عمری را در راه عقیده کار کرده اند، با پیامبر صادقانه شمشیر زده اند، اما در اوج اعتقاد و ایمان و اخلاصشان به پیامبر و اسلام، قبیله و تعصبات قومی را فراموش نکرده اند، مقام را آگاهانه و یا ناخودآگاهانه نتوانسته اند از یاد برند و سمبل اخلاص مطلق و یکدست- همچون علی (ع)- شوند، تنهاست. از این دردناکتر اینکه علی (ع) در میان پیروان عاشقش نیز تنها است!! در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخشان را به علی (ع) سپرده اند تنها است. او را همچون یک قهرمان بزرگ، یک معبود و یک اله می ستایند اما نمی شناسندش و نمی دانند که کیست؟ دردش چیست؟ حرفش چیست؟ رنجش چیست؟ و سکوتش چراست؟؟ این است که علی (ع) در میان پیروانش هم تنهاست. این است که علی (ع) در اوج ستایشهایی که از او میشود، مجهول مانده است. درد علی (ع) دو گونه است: یک درد ، دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و بناله در آورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیرابن ملجم در فرقش احساس می کند، اما این درد علی (ع) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را بناله آورده است تنهایی است، که ما آنرا نمی شناسیم!! باید این درد را بشناسیم، چرا که علی (ع) درد شمشیر را احساس نمی کند و ما درد علی را احساس نمی کنیم.
در روایات اسلامی دوست و هم نشین به مثابه وصله لباس دانسته شده است لذا کسانی را در دایره ی دوستان و معاشران خود وارد کنید که هم شأن و همسنگ شما باشد این حداقل و کف معیارهای گزینش دوستان است.
چرا که بهتر است با کسانی که به لحاظ معنوی و معرفتی بالاتر از ما هستند معاشرت و مراوده داشته باشیم. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: پدرم به من سفارش فرمودند، با چند نفر نه هم نشین باش و نه هیچ راهی را با آنان برو و نه سخنی با آنان بگو: عرض کردم چه کسانی اند؟ فرمود: 1- دروغگو (که دور را نزدیک و نزدیک را دور می نماید) 2- فاسق و گناهکار (تو را به کمتر از لقمه ای می فروشد) 3- احمق (که می خواهد به تو سودی برساند آسیب می رساند) 4- کسی که رابطه اش را با فامیل قطع کرده (که رحمت خدا به او قطع شده) (تحف العقول ص 319) معاشرت با افراد پست و گناهکار، علاوه بر اینکه بر اخلاق و رفتار ما و فرزندانمان تأثیرات فوق العاده مخربی خواهد داشت، موجب سوءظن و بدبینی و بی اعتمادی دیگران به ما شده و خوبان از ما فاصله خواهند گرفت. چرا که این یک قاعده عقلی و علمی است که جاذبه و دافعه می بایست در یک فرآیند مطلوب و سالم قرار گیرد. خوبی ها را جذب و بدیها را دفع نموده یک سیستم سالم مثل بدن ما آنچه مفید است را جذب آنچه مضر است را دفع می کند. خانواده هم به مثابه یک سیستم سالم در تعاملات و ارتباطات اجتماعی نباید از این قاعده معقول و منطقی تخلف نماید. امام باقر(علیه السلام) در این باره می فرماید: "آن کسی که با ناکسان و فرومایگان بیامیزد پست و حقیر خواهد شد." (مستدرک- ج2- ص 64) امام علی (علیه السلام) تصریح فرموده اند، معاشرت با مردم فاسد بپرهیز چرا که طبع تو، انحرافات و ناپاکی های آنان بطور ناخودآگاه جذب میکند. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 272) و در جای دیگر می فرماید: "از هم نشینی با کسی که تو را به غفلت می کشاند و حریص می گرداند بپرهیز، زیرا که تو را به خواری گرفتار می کند و به هلاکت می افکند." (شرح غررالحکم ج 3 ص 303) امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ضمن تأکید به معیار مذکور تأکید فرموده اند: بیشترین صلاح و دوستی در هم نشینی با خردمندان و عاقلان است. (شرح غررالحکم ج 5 ص 327) و نیز تأکید فرموده است: دوست همچون وصله لباس توست پس آنرا هم شکل و هم سان خود برگزین. در بین تمامی معیارها و مشخصه های دوستان و معاشران، اصلی ترین شاخص این است که محصول و خروجی معاشرت، ایجاد آرامش، دوری از گناه و معصیت، تقویت بهینه شاختی و علمی در بین شما و اعضای خانواده بویژه فرزندان باشد. معاشرتی که نتیجه آن غیبت و حسادت و ناراحتی و ناآرامی و اضطراب و خودنمایی باشد. نه تنها هدر دادن سرمایه فهم زندگی یعنی عمر و اوقات گرانبها می باشد بلکه آسیب ها و آفت های خانمانسوز و آزاردهنده ای است که پیامدهای تلخ و گزنده آن اگرچه فاصله پس از پایان محالست نمایان می شود ماهها و حتی سال های بعد در رفتار و اخلاق خود، همسر و فرزندان بروز و ظهور یابد. یکی دیگر از مؤلفه های معاشران و هم نشینان ممتاز این است که ثروت، ریاست موقعیت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، تغییری در رفتار و گفتار آنان در ارتباط با اطرافیان شان ایجاد نکند. افراد ضعیف النفس همواره به رنگ محیط و موقعیت خود درمی آیند. متزلزل و بی ثباتند. با فقر و نداری به ذلت و خواری و با ثروت و موقعیت بالاتر به غرور و خودخواهی می رسند. مثل حوض کوچکی که با دو تا هندوانه که درونش انداخته می شود سرریز می شوند و ظرفیت پذیرش پُست و مال و مقام بالاتر را ندارند. در پایان یادآوری این نکته مهم لازم است که مبادا در ایجاد ارتباط و طراحی معاشرت و انتخاب دوستان و معاشران دچار افراط و تفریط های سلیقه ای شد. به عبارتی دیگر نباید با این تصور که معاشران و هم نشینان ما می بایست در همه زمینه ها با ما همسو و همسال باشند به جذب و دفع اطرافیان خود بپردازیم. و یا از آن طرف با هر کس و در هر جا رابطه دوستی برقرار کنیم. چاره چیست؟ معیار کدام است؟ همانطور که قبلاً اشاره شد معیار و شاخص اصلی در انتخاب معاشران، اعتقادات و شاخص های شرعی و عقلی است نه تمایلات و امیال شخصی و فردی، لذا هر آن کس که در دین و رعایت حلال و حرام خدا قرار گرفت از دوستان و یاران ما و هر آن کس که از این دایره پا فراتر نهاد و بدون توجه به اصول و ارزش های دینی به معاشرت و تعاملات پرداخت و تذکر و امر به معروف و نهی از منکر نیز بسی تأثیر بود، از دایره دوستی خارج می شود.
روزی به مرحوم آیت الله بهجت(ره) گفتند : کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید
گروه های تکفیری و سلفی مصر با حمله به مراسم میلاد امام زمان (عج) نزدیک قاهره، دانشمند مستبصر مصری را به شهادت رساندند.تکفیری های مصر یکشنبه شب، «شیخ حسن شحاته» فارغ التحصیل الازهر را به همراه سه تن دیگر از پیروان اهل بیت(ع) از جمله برادر این عالم بزرگ، به شهادت رساندند. خبرگزاری ها خبر داده اند که گروه های افراطی سلفی با اجیر کردن عده ای چماق دار و اراذل و اوباش، از آنها خواستند با حمله به مراسم جشن پیروان اهل بیت (ع) به مناسبت میلاد امام زمان (عج) در روستای «زاویة أبومسلم» در منطقه هرم در استان "الجیزة" نزدیک قاهره، حاضران در این مراسم را به شهادت برسانند. در نتیجه این اوامر و تحریک اهالی منطقه علیه پیروان اهل بیت (ع)، چماق داران با حمله به منزلی که مراسم جشن در آن برگزار شده بود چهار تن از جمله شیخ حسن شحاته، دانشمند مستبصر و برادرش را به همراه دو تن دیگر با سلاح سرد به شهادت رساندند؛ و بقیه حاضران در این مراسم را نیز به شدت ضرب و جرح کردند. مهاجمان سپس آن خانه و چند خانه دیگر شیعیان را به آتش کشیدند. این خبر تلخ و شوک آور افکار عمومی مسلمانان جهان را در برابر سوالی مهم قرار داد، چرا در مصر جنبشهای سلفی تکفیری این گونه قدرت یافته اند که چنین جسورانه و آشکار، افرادی از مذهب تشیع را صرفا به خاطر عقاید خود به قتل می رسانند؟ این خبر وقتی شگفت انگیز تر می شود که به یاد آوریم انقلاب فوریه مصر با آرمان های برگرفته از اندیشه بیداری اسلامی به پیروزی رسید. درباره زمینه و علل این فاجعه نکاتی چند به استحضار خوانندگان عزیز می رسد. 1-فراموش شدن اندیشه تقریب در مصر یکی از بزرگترین دستاوردهای دهه های گذشته جامعه الازهر به عنوان مهم ترین نظام آوزشی دینی اهل تسنن و حوزه علمیه قم آغاز فرایند تقریب مذاهب اسلامی بود. شیخ فقید و روشن اندیش الازهر شیخ محمود شلتوت و مرجع تقلید فقید شیعیان آیت الله بروجردی با تلاشهای روشن بینانه خود نهال وحدت را میان مسلمین کاشتند. در مکاتبات این دو فقیه فرزانه نهایتا فتوای معروف شیخ شلتوت به عنوان شیخ الازهر درباره شیعیان صادر شد که اعلام می داشت:مذهب جعفری معروف به مذهب امامیاثناعشری، مذهبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مذاهب اهلسنت جایز است. و سزاوار است مسلمانان این مطلب را بدانند و از عصبیت و طرفداریهای بیجا و بدون حق و حمایت از مذهب معینی خودداری کنند. دین خدا و شریعت او تابع مذهبی نیست یا منحصر در مذهبی نیست. هر کس به مقام اجتهاد فائز گردد عنوان مجتهد بر او بار، و در نزد خدای تعالی عملش مقبول خواهد بود. و جایز است برای کسی که اهلیت نظر و اجتهاد را ندارد از ایشان تقلید کند و به آنچه در فقهشان مقرر داشته اند عمل بنماید، و در این مسئله بین عبادات و معاملات تفاوتی نیست». این فتوای مهم و همراه بر بصیرت که با راه اندازی دارالتفریب میان مذاهب ادامه یافت، با نگاه و حمایت علمای بصیر و آگاه شیعه همراه شد. این نگاه پس از زعامت آیت الله بروجردی توسط مراجع دیگر نیز ادامه یافت ،به گونه که رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی نیز بر این باور اعتقاد داشتند و فرموند: ما با مسلمین اهل تسنن یکی هستیم، واحد هستیم که مسلمان و برادر هستیم، اگر کسی کلامی بگوید که باعث تفرقه بین ما مسلمانها بشود بدانید که یا جاهل هستند و یا از کسانی هستند که میخواهند بین مسلمانان اختلاف بیندازند. 2- ضعف های جدی الازهر اما متاسفانه این روزها در مصر و در برخی دیگر از مشورهای اسلامی به جای علمای روشن اندیشی مانند شیخ شلتوت، افراد متحجر، افراطی و خشونت طلبی صاحب فتوا و منبر شده اند که به جای تقریب به تکقیر می اندیشند. متاسفانه نفوذ وهابیت و سلفی ها در برخی جریانهای سیاسی مصر به حد خطر ناکی رسیده است. علنا در برخی منابر سخنان تحریک کننده ای گفته می شود و دعوت به خشونت علیه شیعیان شکلی رسمی یافته است. اگرچه جامعه الازهر تا کنوت خود تحت سلطه وهبیون و تکفیری ها نبوده است ،اما در شرایط فعلی برخی اقدامات،موضع گیری ها و یا سکوتهای بی مورد آنها عملا موضع سلفیها را تقویت می نماید. واکنش الازهر هم دیرهنگام و هم کمی عحیب است. الازهر مصر در بیانیه ای قتل چهار شیعه در روستای ابومسلم در الجیزه را حادثهای خونین توصیف و تاکید کرد که این جنایت یکی از بزرگترین گناهان کبیره و از اعمال منکری است که شرع آن را به شدت حرام کرده و قانون نیز مرتکب این عمل را مجازات میکند. الازهر با تاکید بر حرمت خون و اینکه اسلام، مصر و مصریها قتل به دلیل عقیده یا مذهب و فکر را نمیشناسند، افزود که این حوادث برای مصریها عجیب است و هدف از آن نیز برهم زدن ثبات کشور در این لحظه حساس است و اینکه مصریها را به سمت فتنه سوق دهند و بر این اساس دولت و ملت مصر باید هوشیار باشند. در این بیانیه همچنین به این حدیث شریف اشاره شده است که «اگر مسلمانان شمشیر به روی همدیگر بکشند در آن صورت قاتل و مقتول در جهنم خواهند بود». درباره این واکنش دو نکته باید اشاره شود:اول این که آیا مسلمانان شیعه در جیزه علیه سلفی ها شمشیر کشیده بودند؟ یا این که فقط آنها فقط در حال برگزاری جشن نیمه شعبان بوده اند؟ نکته بعد این است که الازهر با توجه به احتمال رشد خشونت های فرقه ای چه کرده بود؟آیا آنها برنامه مدون و کارایی را داشتند که بتوانند خشم کور افراطی های سلفی را خاموش و افکار عمومی را نسبت به خطرات ورود به تنشهای فرقه ای آگاه کنند؟ به نظر می رسد با صرف صدور یک بیانیه کار الازهر تمام نمی شود. 3- ناتوانی های محمد مرسی و برخی جهت گیری های او یکی از مهم ترین سوالهای به وجود آمده در افکار عمومی مسلمانان این است که چگونه دولتی که برآمده از اخوان المسلمین مصر است این گونه رفتار می کند؟ اخوان المسلمینی که برپایه اندیشه سید قطب،بنا و عبده شکل گرفت که نواندیشی دینی را برپایه وحدت پی می گرفتند. البته مرسی رییس جمهور و قندیل نخست وزیر مصر طی بیانیه هایی جداگانه این اقدام را محکوم کرده اند. اما متاسفانه برخی بی تدبیری ها و اقدامات آنها نیز زمینه ساز خشونت علیه شیعیان بوده است. برای مثال محمد غنیم پزشک و یکی از فعالان شیعه در این باره می گوید: هرچند رئیس جمهور مصر حادثه حمله به شیعیان را محکوم کرده است اما باید یادآور شد که من به عنوان رئیس جنبش جریان شیعی و به نمایندگی از شیعیان مصر بارها از رئیس جمهور مصر که گفته بود من رئیس جمهور همه مصری ها هستم تقاضای ملاقات کردم اما وی که با صوفی ها و تمامی مذاهب مصر دیدار کرده بود حاضر نشد با نمایندگان شیعه دیدار کند. همچنین ما از شیخ الازهر نیز بارها تقاضای دیدار کرده بودیم اما وی تا کنون به این تقاضاهای ما پاسخی نداده است. به علاوه این حمله دقیقا یک هفته پس از برگزاری گردهمایی افراطیون سلفی در مصر با هدف کمک به تروریست های سوریه و بیان مواضع افراطی علیه شیعیان منطقه اتفاق افتاد. در این گردهمایی که اظهارات توهین آمیز بسیاری ضد پیروان اهل بیت (ع) مطرح شد، "محمد مرسی"، رئیس جمهور مصر، حضور داشت.
امام مهدی(عج) چرا غایب است و علّت و جهتش چیست؟ پاسخ این مسئله بسیار مشکل است زیرا که مسئلهای عقلی نیست تا با براهین عقلی پاسخ داده شود و نیز عرفی هم نیست تا عرف و عقلا آن را درک کنند، بلکه این موضوع تعبّدی است و باید پاسخ آن از منابع وحی؛ رسول خدا و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) اخذ شود. وقتی که به اخبار آل محمد(ص) مراجعه میکنیم میبینیم که اختلاف نظر بسیار در اینباره وجود دارد. حال شماری از روایتها را بررسی میکنیم تا ببینیم کدام دیدگاه مناسب است تا بدان روی آورد. 1. خوف و ترس شماری از اخبار دلالت دارد که خوف و ترس باعث غیبت مهدی(عج) است که از این جمله است: حضرت امام صادق(علیه السلام) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: آن شخص [امام مهدی(عج)]باید غایب شود. شخصی سؤال کرد برای چه یا رسولالله؟ فرمود: خوف قتل وی در میان است. منصور دوانیقی ـ خلیفة عباسی ـ حضرت صادق(علیه السلام) را چندین مرتبه آزار داد، ولی روزی آن حضرت را احضار کرد و بعد از آنکه صحبتهایشان تمام شد گفت: یا اباعبدالله، یک سؤال از تو میپرسم، راستش را به من بگو. امام صادق(علیه السلام) فرمود: من به هیچ کس دروغ نگفته و نمیگویم چه رسد به تو. پرسید آیا مهدی موعود تو هستی؟ فرمودند: نه. سؤال کرد: پس کیست؟ جواب داد: ششمین از فرزندان من خواهد بود. باز پرسید: آیا در زمان من میآید؟ گفت: نه. دوباره سؤال کرد: آیا در زمان فرزند من خواهد آمد؟ فرمود: نه. سپس حضرت را آزاد کرد. از این حدیث آشکار میشود که حاکمان میترسیدند مبادا امام معاصرشان حضرت مهدی(عج) باشد لذا هر خلیفه و پادشاه در کمین بود تا او را بکشد. بنابراین بر امام مهدی(عج) لازم و واجب بود که به خاطر وجوب حفظ نفس، آن هم نفس شریفی که جهان به وجودش بستگی دارد، غایب باشد. 2. فرار از بیعت از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده است که امام مهدی(عج) برای اینکه مشغولالذمه کسی نباشد و کسی با او بیعت نکند تا در نتیجه وامدار کسی نباشد، از نظرها پنهان شده است. حضرت امام صادق(ع) فرمودند: صاحب این امر ـ حضرت مهدی(عج) ـ ولادتش از این خلق روی زمین پنهان است تا اینکه وقتی که ظهور میکند هیچ کس بیعت و پیمانی در گردن وی نداشته باشد. خدای تعالی در یک شب فرج حضرت مهدی(عج) را عملی میکند.(1) روایات زیاد دیگری نیز به این معنا نقل شده است که حضرت مهدی(عج) خود میفرماید: پدران من هرکدام به گونهای بیعت اصحاب و حتی افراد سرکش زمان خود را بر گردن داشتند ولی من خروج و ظهور میکنم در حالی که بیعت هیچکس از سرکشان و طاغوتها بر گردنم نیست. 3. تطابق با سایر پیامبران سدیر گوید: حضرت امام صادق(ع) فرمود: قائم ما غیبتی دارد که مدتش طولانی است. گفتم: یابن رسولالله این غیبت طولانی برای چیست؟ فرمود: همانا خدای عزّوجلّ ابا دارد از اینکه سنّتهای پیغمبران(علیهم السلام) در غیبتهایشان را در مورد امام قائم جاری نکند و برای امام(عج) چارهای نیست جز اینکه دورة غیبتهایشان را سپری کند. خدای عزّوجلّ میفرماید: «البته شما قطعاً سنتهای پیشینیان را خواهید گذراند»(2). (3).
4. اتمام نقمت بر کافران وجود امام(ع) برای کافران نقمت است و وقتی که ظهور میکند تمامی کافران را میکشد و نابود میکند مگر کسانی که ایمان بیاورند. هنگامی که امام(عج) ظهور میکند باید در اصلاب کفّار، مؤمنی نباشد چنانکه شیوة ائمة اطهار(ع) چنین بود، زیرا ایشان گویا میدیدند که مؤمنی در اصلاب کافران وجود دارد. روایت شده است: همانا حضرت حسین(علیه السلام) بعضی از اهل کوفه را در حملههایی که در کربلا به آنها داشت نمیکشت با اینکه میتوانست آنان را بکشد و بعضی دیگر را میکشت. دربارة این قضیه از آن حضرت سؤال شد. پاسخ داد: «در صلب آن کسانی که نمیکشم از اهل ایمان میبینم».(4) ائمة طاهرین(ع) برای حفظ مؤمنان و ذریّة آنان خانهنشین شدند و در میدان جنگ کسی را که مؤمنی در صلبش بود نمیکشتند که همین خود یکی از حکمتها و فلسفههای غیبت حضرت مهدی(عج) است. اگر آن حضرت ظهور کند برای کافران نقمت است، باید تمامی آنان را بکشد و زمین را از لوث وجودشان پاک گرداند. لذا در غیبت باقی است تا مؤمنان از اصلاب کفّار خارج شده و دیگر مؤمنی در صلب هیچ کافری نباشد. 5. امتحان و آزمایش مردم از فلسفة غیبت آن حضرت امتحان مردم است تا مردم آزمایش شوند و مؤمنان بر دین مقدس اسلام و عقاید حقّهاش باقی بمانند و منافقان و مخالفان واضح و آشکار گردند. زراره میگوید، شنیدم حضرت صادق(علیه السلام) میفرمود: «حضرت مهدی(عج) پیش از قیام و ظهورش غیبتی دارد. عرض کردم: برای چه؟ فرمود، میترسد و به شکم و گردن خود اشاره کرد. (یعنی دشمنان او را میکشند یا شکمش را میشکافند یا گردنش را میزنند) سپس فرمود: وی همان کسی است که مورد انتظار مردم است که عدهای در ولادتش شک دارند. برخی میگویند: وقتی که پدرش از دنیا رفت، او هم مرد و پدرش ابتر بود (یعنی فرزندی نداشت). بعضی دیگر میگویند دو سال پیش از وفات پدرش متولّد شد. غیبت وی به این علت است که خدای عزّوجلّ دوست دارد که خلق عالم را امتحان و آزمایش کند و در این هنگام اهل باطل میخواهند مردم را گمراه کنند در دلهای مردم شکّ و تردید میکنند».(5) 6. رشد عقلها از حکمتهای غیبت امام مهدی(عج) این است که مسلمانان در باورها، اندیشهها و فقه اسلام، خودکفا میشوند و قدرت علمی اسلام را پیشرفت میدهند و با بهرهگیری از روشها و فرمایشهای بزرگان اهل بیت(علیهم السلام) قدرت و نیروی علمی اسلام را بالا میبرند تا اینکه اسلام برای همیشه آمادة پذیرش انسانهای کامل خواهد شد. حضرت امام سجاد(علیه السلام) به ابوخالد کابلی فرمود: «ای اباخالد مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) که قائل به امامت آن بزرگوار هستند و انتظار ظهورش را میکشند، بر مردم همة زمانها برتری دارند، زیرا خدای تعالی به ایشان به اندازهای عقل، فهم و شناخت داده است که غیبت آن حضرت نزد ایشان به منزلة مشاهده و عیان است و خدا ایشان را همانند کسانی قرار داده است که در رکاب پیغمبر خدا(ص) با شمشیر جهاد میکردند (و اینان مقامشان مانند مجاهدان بدر و احد است) ایشانند که حقیقتاً خالص از هر شکّ و شبهه هستند و اینها شیعیان راستین ما و مبلغّان دین و دعوت کنندگان دین خدا هستند؛ هم در پنهانی و هم آشکارا».(6) 7. افشای اسرار توسط شیعیان افشاگری شیعیان از جمله چیزهایی است که دلیل غیبت شمرده شده است، زیرا اینها نمیتوانستند از نقل اسراری که ائمة طاهرین(علیهم السلام) برایشان بیان میکردند و یا معجزات محرمانهای که انجام میدادند، خودداری کنند. بلکه افشا میکردند و باعث زحمت و گرفتاری امامان(علیهم السلام) میشدند و گاهی به قتل و شهادت آن بزرگواران منجر میشد. بزنطی از حضرت ثامن الحجج، علی بن موسیالرضا(علیه السلام) نقل میکند: اگر عالمان (امامان و پیشوایان بر حق) کسانی را مییافتند که با آنها سخن گویند و آنان نیز اسرار و مطالب محرمانة ایشان را کتمان کنند، البته حدیثها میگفتند و حکمت و علمهای تازه را برای شما پخش میکردند و لیکن شما مبتلا و گرفتار افشاگری شدید هستید و هر چه دیدید یا شنیدید پخش میکنید و شما مردمی هستید که ما را در قلب خود دوست دارید و محبّت قلبی شما ثابت است ولی کار شما با دلهایتان مخالفت دارد.(7) از این حدیث به دست میآید افشاگری شیعه یکی از دلیلهای غیبت است. چه بسا این دلیل از مصداقهای دلیل اوّل ـ خوف قتل و تقیه ـ باشد. 8. غیبت از اسرار تمامی این دلیلها، علت، سبب و فلسفة غیبت آن حضرت هستند و علاوه بر اینها حکمتهای زیادی دارد که از تیررس فکر ما دور است و نمیتوانیم آنها را درک کنیم و ائمة اطهار(علیهم السلام) هم برای ما بیان نکردهاند، زیرا ما ظرفیّت آن را نداشتهایم که آنها را بفهمیم. همین بی ظرفیتی باعث انحراف یا ارتداد میشود. لذا مصلحت نبود که امامان آنها را بیان کنند. عبدالله بن فضل هاشمی گوید: شنیدم حضرت امام صادق(ع) میفرمود: «صاحب امر غیبتی دارد که ناچار باید واقع شود. در آن غیبت هر کسی که بر باطل است به شک میافتد عرض کردم: فدای شما گردم، برای چه باید آن حضرت غایب شود؟ فرمود: ما از طرف خدا مأذون نیستیم آن را برای شما بیان کنیم. عرض کردم: وجه حکمت غیبت آن حضرت چیست؟ فرمود: وجه حکمتش همان وجه حکمت غیبت حجّتهای خدای تعالی است (چنانکه خضر، یوسف، یونس و دیگران مدّتی از زمان خود را در غیبت به سر بردند) حکمت غیبت حضرت مهدی(ع) بیان نمیشود مگر بعد از آنکه آن بزرگوار ظهور کند، هم چنانکه حکمت کارهایی که حضرت خضر پیغمبر انجام داد مانند شکستن کشتی، روی آب دریا و کشتن یک پسربچة بیگناه و ساختن دیوار برای حضرت موسی(ع) آشکار نشد مگر پس از آنکه بنا شد از هم جدا شوند.(8) پینوشتها: 1. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 96، ح 15. 2. سورة انشقاق (84)، آیات 19 و 84. 3. بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 3. 4. علامه عسکری، سید مرتضی، معانی السبطین، ج 52، ج 2، ح 17. 5. بحارالانوار، ج 51، ص 95، ح 10. 6. همان، ج 52، ص 122، ح 4. 7. همان، ص 110. 8. همان، ص 91، ح
در ذهن هر کس کلمات و معانی به گونه ای گسترده با هم ارتباط دارند و از شنیدن یک کلمه فوراً ذهن ما متوجه کلمه دیگری که با آن کلمه مرتبط است، میشود که در اصطلاح روانشناسان به آن تداعی معانی گفته میشود. طبیعی است که زنجیره ذهنی هر کس با دیگری فرق میکند اما در هر حال هر شخص میتواند بخشی از زنجیره ذهنی خود را به شکل آگاهانه طراحی کند. مثلاً با تکرار هم زمان دو کلمه مثل سیب و چنار ذهن ما این دو کلمه را با هم ارتباط میدهد و از شنیدن یکی به یاد دیگری میافتد. ممکن است جالب به نظر بیاید که قرنها قبل از اینکه بشر این تکنیک را به صورت آزمایشگاهی و دانشگاهی بشناسد، قرآن به شکل عملی آن را به کار گرفته است. در اینجا از مثال لباس استفاده میکنیم. در سوره اعراف میخوانیم: یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (اعراف، 26) اى فرزندان آدم، در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده مىدارد و [براى شما] زینتى است، و [لى] بهترین جامه، [لباس] تقوا است. این از نشانههاى [قدرت] خداست، باشد که متذکّر شوند. خدا در این سوره ما را یاد لباسهایمان میاندازد و میگوید که این لباسها هم از جانب خدا نازل شدهاند که هم پوشاننده عورتها و حافظ آبروی ما و هم زینت بخش ما میباشند. قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام ف بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید: جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است. به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم. شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند. آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند و ممکن است آن فکرها را از خودتان حساب کنید همین یک جمله حاوی معانی بسیاری است. مثلاً میفهمیم که تقوا هم مانند لباس دارای کیفیت های مختلف است ،نکته اساسی این است که همه باید کمترین حد آن را داشته باشند و الا مفتضح خواهند شد . آدمی میتواند به کمک تقوا حتی با داشتن لباسهای معمولی، همان تأثیرات زینت و بلکه بهتر از آن را در خود ایجاد کنند. این تشبیه به قدری جای فکر دارد و پرمعنا و کاربردی است که قرآن آن را از آیات الله حساب آورده است و مردم را تشویق میکند که به آن توجه کنند. سپس اتفاقی که برای پدر و مادر ما یعنی آدم و حوا علیهما السلام رخ داد را یادمان میآورد و هشدار میدهد که شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند. آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید .بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند : یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُ?ْمِنُونَ: اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان برکَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت، او و قبیلهاش، شما را از آنجا که آنها را نمىبینید، مىبینند. ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند. (اعراف،27) این کاربرد تداعی در قرآن بسیار جالب است. کار م?منان قرآن خوان را راحت کرده است تا به راحتی بتوانند به یاد تقوا بیافتند زیرا هر وقت در تن خود و دیگران لباسی ببینند، به یاد لباس تقوا افتاده و خاطره پدر و مادرشان آدم و حوا علیهما السلام، که بر اثر یک اعتماد بیجا به شیطان به گرفتاری بزرگ دچار شدند ، را در ذهن مرور کنند. قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است؛ به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم در این میان بعضی از مردم ممکن است یکی دو بار فریفته شیطانها بشوند و توبه کنند اما برخی دیگر که ایمان نمیآورند با آن شیطانها دوست میشوند. آنها کسانی هستند که ایمان نمیآورند: إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُ?ْمِنُونَ سپس قرآن اینگونه راهنمایی میکند که خیال نکنید دوستان شیاطین خدا را قبول ندارند، بلکه نام الله را هم بر زبان خود میآورند اما کارهای بسیار زشت خود را توجیه میکنند و میگویند پدرانمان هم این کارها را میکردند و خدا ما را به این کارها دستور داده است. در حالی که خدا هیچ گاه به کار زشت دستور نمیدهد: وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ و چون کار زشتى کنند، مىگویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمىدهد، آیا چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت مىدهید؟»(اعراف،28) ما از این تکنیک قرآن میتوانیم برای حل مشکل فراموشی خود استفاده کنیم . به این معنا که هر جا در زندگیمان بر اثر فراموشی تعهداتمان دچار رفتارهای غلط میشویم، مناسب است که مفهومهای متناسبی با آنچه فراموشی میکنیم را بیابیم تا بر اثر تکرار آن در زندگی به شکل خودکار در سراسر روز بارها و بارها به یاد آن بیفتیم تا اینکه عادت بد از سرمان بیفتد . بهترین کار آن است که از قرآن شروع کنیم و این ارتباطات معنایی را که قرآن بین امور ساده زندگی و حقایق اساسی دینی ایجاد کرده را شناسایی نماییم.
کلام حق بشنو کان؛ نتیجه اش این است |
ABOUT
MENU
Home
|