در کتاب سفینة البحار محدث قمى از حضرت صادق (ع) روایت شده است که داود پروردگار روزى از شهر بیرون رفت در حالى که زبور مىخواند و هنگام زبور خواندش هر چه از کوه و سنگ و پرنده و درنده بود با او هم صدا مىشدند. وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ: او مىرفت تا به اطراف کوهى رسید که در بالاى آن کوه، مرد عابدى از پروردگاران بنىاسرائیل بنام حزقیل خدا را عبادت مىکرد. حزقیل چون صداى کوه و حیوانات را شنید دانست حضرت داود در آن منطقه است. داود حزقیل را ندا داد که: آیا اجازه دارم به نزد تو آیم؟ حزقیل گفت: نه داود به گریه نشست، به حزقیل وحى شد درباره داود دعا کرده او را به محل خود دعوت کن، حزقیل از جاى خود برخاسته و داود را به بالاى کوه دعوت کرده و سپس دست او را گرفت به بالا برد. داود از حزقیل پرسید، آیا در این محل قصد معصیت کردهاى، گفت: نه پرسید در این مدت دچار خودبینى و عجب گشتهاى گفت: نه پرسید آیا در این مدت شوقى به زندگى مادى و شهوات و لذات دنیوى پیدا کردهاى؟ گفت گاهى چنین حالتى به قلبم خطور مىکند پرسید در چنین حال چه مىکنى؟ حزقیل گفت: چون چنین حالى به من هجوم کند در این غارى که در این کوه است وارد شده و در آنجا عبرت مىگیرم! داود به آن غار وارد شد در آن غار تختى از آهن بود و روى آن جمجمهاى از سر آدمیزاد قرار داشت با مقدارى استخوانهاى کهنه و در طرفى از آن لوحى بود از آهن که در آن نوشته شده بود: من اروىشلم هستم، هزار سال پادشاهى کردم و هزار آبادى بنا نمودم و با هزار زن ازدواج کردم و این عاقبت زندگى من است که خاک بسترم و سنگ بالشم و مارها و خزندهها همسایگان من هستند پس فریب دنیا را مخورید. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. براى مردم آراسته و زینت داده شده است محبت و عشق به خواستنىها که عبارت است از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهار پایان و کشت و زراعت، اینها کالاى زندگى دنیائى است و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.
مرحوم شیخ عباس قمى در سفینة البحار مىنویسد: روایت شده که روزى معاویه براى ابوالاسود دئلى (شاعر اهل بیت) حلوایى هدیه فرستاد تا در قلب ابوالأسود نفوذ کرده و وى را از دوستى و محبت على علیه السلام منصرف کند، در این هنگام دختر خردسال او مقدارى از آن حلوا را به دهان گذاشت. ابوالأسود گفت: دخترم زود آن را بیرون بینداز که زهر است. این حلوایى است که معاویه براى فریب ما فرستاده تا از دوستى اهل بیت علیهم السلام دست بکشیم، دختر گفت: خدا رو سیاهش کند، او مىخواهد ما را با این حلوا فریب دهد تا دست از على علیه السلام و محبت او برداریم. بریده باد دست فرستنده و خورندهاش. پس آنچه را به دهان برده بود بیرون ریخت. آنگاه شعرى سرود که معناى آن چنین است: اى فرزند هند! آیا خیال کردى که به وسیله حلواى شیرین زعفرانى مىتوانى ما را فریب دهى که دین خود و شرافت نیاکانمان را به تو بفروشیم. نه به خدا سوگند چنین چیزى شدنى نیست. همانا که مولاى ما امیرمؤمنان على علیه السلام است. بنابراین کسانى که از در خانه اهل بیت دور هستند به یقین از جهت نطفه یا لقمه حرام یا اعتقادات قلبى و فکرى مشکل ریشهاى دارند؛ زیرا دشمنى و کینه از این سه راه وارد انسان مىشود پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آن که اهل بیت مرا دوست ندارد یا منافق یا زنازاده یا فرزند حیض است. [ «4» اللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَى حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا عَاقِّینَ وَ لَا مُخَالِفِینَ وَ لَا خَاطِئِینَ «5» وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَى مَا سَأَلْتُکَ] خدایا! وجودم را به آنان نیرومند، و کجىام را به وسیله آنان راست فرما، تبارم را به آنان افزون کن، و مجلسم را به آنان زینت ده، و یادم را به آنان زنده دار، و در نبود من کارهایم را به وسیله ایشان کفایت کن، و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یارى ده، آنان را نسبت به من عاشق و مهربان، و روى آورنده، و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار، و مرا در تربیت و ادب کردن و نیکى در حقّشان یارى فرما، و مرا از جانب خود علاوه بر آنان اولاد پسر بخش، و آن را برایم خیر قرار ده، و آنان را در آنچه از تو مىخواهم یاورم ساز.
«از جمله اتفاقات لطیف مناجات «برخ الأسود» است، همان کسى که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام امر فرمود که، از او درخواست دعا کند تا براى بنىاسرائیل باران ببارد. بعد از این هفت سال در بنىاسرائیل قحطى آمد، حضرت موسى علیه السلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسى علیه السلام وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت کنم دعاى جمعیّتى را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا مىخوانند و خود را از مجازات من ایمن مىدانند. اى موسى! برگرد و برو به نزد یکى از بندگانم به نام برخ که دعا نماید، تا دعاى او را بپذیرم. حضرت موسى علیه السلام در پى برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزى حضرت در کوچهاى عبور مىکرد، ناگهان به بنده سیاه پوستى برخورد کرد در پیشانیش آثار سجده نمایان بود و چادر شبى به خود پیچیده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت: اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى علیه السلام گفت: مدّتى در جستجوى تو بودیم، حال بیا برویم براى ما دعاى باران بخوان، برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد: اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِکَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِکَ وَ مَا الَّذى بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَیْکَ عُیُونُکَ أَمْ عانَدَتْ الرِّیاحُ عَنْ طاعَتِکَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَکَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُکَ عَلَى الْمُذْنِبینَ، الَسْتَ کُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئینَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّکَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ. خدایا! این خشکى و قحطى کار تو نیست، و این سختگیرى بر بندگان از بردبارى تو نیست. چه آشکار شده بر تو که چشمههاى تو کم آب شده است؟! آیا بادها از فرمانبرى تو روگردان شدهاند؟! یا آنچه نزد توست به پایان رسیده است؟! یا خشمت بر گنهکاران شدّت یافته است؟! آیا تو پیش از آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودى و رحمت را نیافریدى؟ مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آیا مىخواهى با این سختگیرى شوکت خود را به ما نشان دهى، آیا مىترسى فرصت از دست برود و ما نمیریم، پس قبل از مردن ما در کیفر شتاب نمودى؟! هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنىاسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى علیه السلام گفت: دیدى چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.» از بزرگترین الطاف الهى بر بندگان این است که اسرار عموم مردم را پنهان نگه داشته و باطنها را بر یکدیگر پوشیده مىنماید تا از اسرار و نقشههاى درونى آگاهى نیابند. بنابراین به زندگى و ارتباط در امور به گونه عادى مشغول هستند. اگر پردهکشى بر ظاهر اعمال انسانها نبود؛ اجتماع متلاشى شده و کار به سختى مىکشید و هیچ کس میل و علاقهاى به رابطه قلبى نداشت و بیشتر بندگان خدا از این نعمت نهانى آگاه نیستند و نمىدانند که آبروى فردى و اجتماعى آنان در گرو رحمت الهى است. اگر روزى گوشهاى از این پرده براى رسوایى یا آزمایش کنار رود، هیچ کسى قدرت زندگى با دیگران حتى با نزدیکان خود را نخواهد داشت.
در تاریخ آمده است که: عبدالملک بن مروان، حاکم خودکامه عصر امامت امام زینالعابدین علیه السلام خبردار شده بود که شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله در اختیار امام سجّاد علیه السلام است. پس تصمیم گرفت تا آن یادگار ارزشمند را از هر راه ممکن به چنگ آورد و از آن بهره سیاسى و دنیایى ببرد، پس سربازى را نزد آن حضرت فرستاد و درخواست کرد که حضرت شمشیر را براى وى بفرستد و در نامه، اضافه کرد که هر کارى داشته باشید به سرعت آن را انجام خواهم داد. امام علیه السلام به صراحت، جواب ردّ داد. عبدالملک به شدّت خشمگین شده بود. بار دیگر نامهاى تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستى، حقوق تو را از بیت المال قطع خواهم کرد و تو به سختى زندگى، دچار خواهى شد. امام بدون ذرّهاى خوف در پاسخ نوشت: اما بعد: خداوند متعال، خود عهدهدار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزى دهد و در قرآن مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ یُدَ فِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» مسلماً خدا از مؤمنان دفاع مىکند، قطعاً خدا هیچ خیانت کار ناسپاسى را دوست ندارد. بنگر که کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم.
حکم بن ابى العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکّه بوده و بسیار آن حضرت را مىآزرد و از همین جهت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد و از جمله اذیّتهاى وى نسبت به آن حضرت، این بود که هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله در کوچههاى مکّه راه مىرفت و حکم بن ابى العاص آن بزرگوار را مىدید. پشت سر آن حضرت مىآمد و از روى مسخره راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید مىکرد و به این وسیله دشمنان اسلام و مشرکان را مىخنداند. بالأخره روزى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى خود را برگرداند و همچنان که وى مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «کُنْ ذلکَ» یعنى «همچنین باش»، از آن پس تا وقتى که مرگش رسید، بدنش به حال رعشه باقى بود و همیشه حالت ارتعاش داشت
حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود. به گزارش شیعه آنلاین، نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود. پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود. گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است. گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود. ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد. چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید. منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند. ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد! به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد. به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد. وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند. ? وفات ام البنین بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.
حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود. پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود. گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است. گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود. ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد. چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید. منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند. ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد! به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد. به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد. وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند. ? وفات ام البنین بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود" اسلام در غربت ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوستهای وارونه بر خویش ندارند." از علی (علیهالسلام) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر میکنند، بزرگواران کمیاب میشوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت میشود و دروغ فراوان میگردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا میگیرد و علنی به گناه افتخار میکنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه میپوشند"( نهجالبلاغه . خطبه 108) احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره میکنیم : شخصیتهای بزرگ، حیله گر خوانده میشوند روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیتهای بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده میشوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند . مؤمن در نزد آنان حقیر و بی مقدار میشود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است . در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد . اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند زمانی بر مردم بیاید که چهرههایشان چهرههای آدمیان ولی دلهایشان دلهای شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود. در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند . از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمانهای مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود . به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموسشان در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان . اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند . آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود: روزگاری بیاید که مردمشان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم آنکه بی ایمان از دنیا بروند . یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردمشان چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداریشان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنان که گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد. در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی به راستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند . به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی . دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبانشان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد . آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که... روزگاری خواهد آمد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد به دور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهجالبلاغه/حکمت 102) هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد در کن زال اعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟ پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچههایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد . هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهیاش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنند و بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاههای هلاکت سقوط کند . در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایتهایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کن زال اعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایتهایی جدید از دین بر شما بخوانند، آنچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیثهایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدأ به دام تزویر و فریبشان بیافتید . از علی بن ابی طالب(علیهالسلام) درباره آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مؤمنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنهها چیزی کاسته میشود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج به سر برند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهجالبلاغه/حکمت 102) امام سجاد(علیهالسلام) فرمود : چون خداوند میدانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18 بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید امام صادق(علیهالسلام) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند آنچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام آور نیازی نداشته باشند و به هر کجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ??/?? پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کن زال اعمال حدیث34499و34500 در جای دیگری فرمودند: « چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دلهایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/
فشار قبر یکی از حقایقی است که مؤمنان به آن اعتقاد دارند. منظور از قبر، قبر ظاهری افراد نیست؛ زیرا در مکانی که میت دفن میشود هیچ تغییری ایجاد نمیشود، علاوه بر این که عدهای به گونهای میمیرند که جسد آنان از بین میرود و یا هرگز دفن نمیشوند تا آن که بدنشان از بین میرود. در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) از حال شخصی پرسیده میشود که بعد از کشته شدن همچنان بدنش بر "دار" باقی است، آیا چنین شخصی عذاب قبر دارد؟ حضرت فرمود: بله.[1] بنابراین فشار قبر برای هر نوع مردنی قابل تصور است. در مورد فشار قبر، برخی از اعمال است که باعث فشار قبر میشود و برخی از اعمال است که فشار قبر را از بین میبرد، که به هر دو مورد اشاره میشود. عوامل ایجاد فشار قبر در روایات وارد شده است که بیشترین علتی که انسان به عذاب قبر مبتلا میشود؛ به دلیل سخنچینی و بدخلقی و بی مبالاتی به نجاست بول (ادرار) است. [2] در روایت دیگر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است: «عذاب قبر به سزای سخن چینی، غیبت و دروغ است». [3] عوامل از بین رفتن فشار قبر 1.امام صادق (علیهالسلام): هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که آن را قرائت کند از فشار قبر ایمن خواهد بود،و ... . [4] 2.امام باقر (علیهالسلام):کسی که بر تلاوت سوره زخرف مداومت نماید، خداوند در قبر، او را از حشرات و حیوانات سمی زمین و فشار قبر ایمن مینماید تا زمانی که در پیشگاه خداوند حاضر شود. [5] 3.امام صادق (علیهالسلام):کسی که بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنیا برود، خداوند او را از فشار قبر ایمن میگرداند. [6] پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: سه طایفه از زنها هستند که عذاب قبر از آنها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محشور میشوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد 4.منصور بن حازم گوید: از امام صادق (علیهالسلام) پرسیدم پاداش کسی که چهار بار حج بجا آورده چیست؟ فرمود: ای منصور کسی که چهار بار حج بجای آورد هرگز فشار قبر نبیند. [7] 5.امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: کسی که در هر جمعه سوره نساء را بخواند از فشار قبر ایمن خواهد بود. [8] 6.امام باقر (علیهالسلام) در ضمن بیان اثرات زیارت امام حسین (علیهالسلام) میفرمایند: زیارت امام حسین باعث ایمن بودن زائر از عذاب قبر میشود. [9] 7.پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: سه طایفه از زنها هستند که عذاب قبر از آنها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محشور میشوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد. [10] 8.از رسول خدا روایت شده است که صدقه دادن مؤمن از او آفتهای دنیا و عذاب قبر و عذاب روز قیامت را برطرف میکند. [11] در پایان یادآور میشویم که اگر چه عذاب قبر بسیار رنج آور و سخت است، ولی همین فشار و عذاب قبر، کفارهی گناه مؤمنان است تا در قیامت و هنگام رسیدگی به اعمال، از گناهان آنان کاسته شده باشد. در روایات متعددی به این حقیقت اشاره شده است؛ سکونی از امام صادق (علیهالسلام) و ایشان از پدرش و از پدرانش، از امیر مؤمنان (علیهالسلام) نقل کرده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: فشار قبر برای مؤمن کفّاره نعمتهایی است که تباه کرده است. [12] پینوشتها: [1] کلینی،محمد بن یعقوب،کافی، ج 3، ص 241،دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش. [2] صدوق، محمد بن علی، اعتقادات(ترجمه حسنی)، ص 69، انتشارات اسلامیه، تهران، 1371ش. [3] مجلسی، محمد باقر، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار(ترجمهی محمد باقر کمره ای)، ج2، ص162، انتشارات اسلامیه، تهران، 1364ش. [4] صدوق، محمد بن علی،ثواب الاعمال(ترجمه بندرریگی)، ص 223، انتشارات اخلاق، قم،1379ش. [5] همان، ص 243. [6] همان،ص419. [7] صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 217، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق. [8] همان،ص 223. [9] محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج 10، ص 309، انتشارات موسسه آل البیت، قم، 1408ق. [10] دیلمی، حسن بن ابی الحسن،ارشاد القلوب (ترجمه رضایی)، ج1، ص 413، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377ش. [11] همان،ج1، ص 444. [12] ثواب الاعمال، (ترجمه بندرریگی)، ص 425.
همین سئوال را مردی از امام باقرعلیهالسلام پرسید امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع کن و ببین که آیا دوستان خدا را در دل دوست داری یا خیر؟ اگر چنین محبتی را در خویش یافتی بدان که پروردگار نیز تو را دوست میدارد. اصول کافی، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله. الحمد لله الذی أنادیه کلما شئتُ لحاجتی و أخلوا به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی... و الحمد لله الذی تحبّب الی و هو غنی عنّی |
ABOUT
MENU
Home
|