در انتظار ظهور

بر سینه‌ی فضل‌بن یحیی برمکی بیماری ناراحت‌کننده‌ای پدید آمده بود، از دوستان خود سؤال کرد:

 بیماری‌

بهترین طبیب در عراق، شام، خراسان، و شیراز چه کسی است؟ گفتند: جاثلیق که ساکن شیراز است.

فضل‌بن یحیی با تشریفات مخصوص از او دعوت کرد تا به بغداد بیاید، جاثلیق دعوتش را قبول کرد و به بغداد آمد معالجه‌ی او را شروع کرد و آنچه در مورد این بیماری می‌دانست به کار بست، اما کوچکترین نتیجه‌ای به دست نیامد.به ناچار روزی به فضل‌بن یحیی گفت:

من از معالجه شما ناتوانم زیرا هر چه دوای مربوط به این بیماری بود به کار بستم، ولی بی‌اثر بود ،گمان می‌کنم که نارضایتی پدرتان از شما، موجب این بیماری است که اگر چنین است رضایت او را جلب کن تا من درد شما را معالجه کنم.

فضل‌بن یحیی می‌دانست که پدرش از او رضایت ندارد، به ناچار شبانه برخواست و به خانه‌ی پدر رفت و خود را به قدم‌های وی انداخت و از او رضایت خواست و به هر حال از پدر رضایت گرفت و به جاثلیق اعلام کرد، جاثلیق نیز او را با همان دارو‌های قبلی مداوا نمود، طولی نکشید که او بهبود یافت و راحت شد.

فضل از جاثلیق پرسید: شما از کجا دانستی که پدرم از من ناراضی است و سبب عدم بهبودی‌ام، نارضایتی اوست؟

جاثلیق گفت: وقتی معالجاتم بی‌اثر شد، دانستم که شما از جایی ضربه خورده‌ای، چند روزی زندگی‌ات را تحت نظر و بررسی قرار دادم، دیدم همه از شما خشنودند و صدقات و دستگیری‌ات از مستمندان و بیچارگان زیاد است، علّتی بدستم نیامد تا این‌که شنیدم میان شما و پدرت، کدورتی است؛ دانستم که نارضایتی پدر، سبب این درد است و تا جلب رضایت او نشود، معالجه ممکن نیست.

نکته: از این حکایت معلوم می‌شود که منشأ بعضی از بیماری‌ها، اذیت و آزار دیگران مخصوصاً کسانی که احترام آنها مانند والدین واجب است، می‌باشد...


+نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 11:6 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: مردى مسیحی در مسیری  با امیرالمؤ منین علیه السلام همراه گردید در حالیکه ایشان را نمى شناخت . پرسید کجا مى روى ؟ حضرت فرمود: به کوفه ، هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند مسیحى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود، مسیحى عرض ‍ کرد شما که خیال کوفه داشتید براى چه از این راه می آئید ؟ مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟ فرمود: مى دانم ولى دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ، به اینست که رفیق خود را مقدارى همراهى و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم . مرد مسیحى گفت : کسانیکه پیروى این دین را نموده اند شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .

از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد.


+نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 10:59 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ارزش‌های اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) تغییر یافت و تجدید فرهنگ جاهلی توسط منافقان و فرصت‌طلبان بستر مناسب برای فتنه‌انگیزی در امت محمدی(صلی الله علیه و آله) به وجود آورد. آنچه در سقیفه و با دستپاچگی برای غصب حکومت صورت پذیرفت و حقیقتی که به شهادت فریقین در موقعیت‌های مختلف به وسیله رسول الله(صلی الله علیه و آله) مکرر مورد تأکید قرار گرفته بود با انگیزه‌های قدرت‌طلبانه به فراموشی سپرده شد؛ قریش نسبت به حضرت علی(سلام الله علیه) نظر بسیار بدبینانه‌ای داشتند و او را قاتل عزیزان خود می‌دانستند. این خون‌ها اگر چه در کنار محمد(صلی الله علیه و آله) و با انگیزه دینی ریخته شده بود اما در هر حال از شمشیر علی(سلام الله علیه) چکیده بود. از این رو آنان از هیچ کوششی برای حذف و به فراموشی سپردن شخصیت بی‌بدیل علی(سلام الله علیه) دریغ نورزیدند و در بیست و پنج سالی که امیرمؤمنان(سلام الله علیه) به خاطر مصلحت اسلام سکوت کرد کینه‌های دیرین خویش را نسبت به شخص آن حضرت اعمال نمودند.
شبهه‌افکنی‌ها و فتنه‌ها در زمان حیات امام علی(سلام الله علیه) را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد: 1. کینه‌ها و فتنه‌ها در زمان خلفا نسبت به شخص امام علی(سلام الله علیه) 2. شبهه‌ها و فتنه‌ها در زمان حکومت آن حضرت.
1. کینه‌ها و فتنه‌ها در زمان خلفا نسبت به شخص امام علی(سلام الله علیه)
شیوه خلفا در برخورد با امام علی(سلام الله علیه) از همان روزهای اول در جهت تضعیف موقعیتی بود که امیرالمؤمنین در دوران رسول الله داشته است. لذا عمر گفت: "جلوگیری مردم از خلافت علی(ع) جز به قصد کوچک کردن او نبوده است " یا هنگامی که خلیفه دوم در امر خلافت پس از خود تصمیم‌گیری می‌کرد شش نفری را که برگزید به هر کدام نسبتی داد و با ذکر این نسبت‌ها قصد داشت لیاقت آنها را برای خلافت در مرحله اول کوچک جلوه دهد، در این میان به امام علی(سلام الله علیه)چنین نسبت داد که: "فیه دعابه " او فردی شوخ طبع است.
ابن‌ابی‌الحدید، ضمن بیان اینکه موقعیت طلحه و زبیر از علی(سلام الله علیه) بود می‌گوید: دو نفر اول! علی را پایین آورده و عظمت او را از بین برده حرمت او را شکستند به طوری که میان مردم فراموش شد بعدها اکثر کسانی که خصایص او را در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌شناختند مردند و کسانی آمدند که او را جز به عنوان یکی از مسلمین عادی نمی‌شناختند نهایت چیزی که از افتخارات او وجود داشت اینکه پسر عموی رسول الله(صلی الله علیه و آله) شوهر دختر او و پدر نواده اوست غیر از اینها همه چیز فراموش شد و از سوی قریش کینه‌ای علیه او صورت گرفت که نسبت به هیچ کس وجود نداشت.
در همین حال ملاحظه می‌کنیم که موقعیت علی(سلام الله علیه) را به جایی رساندند که عثمان به او می‌گوید: "ای علی! تو از مروان‌ابن‌حکم نزد من بهتر نیستی " و خود حضرت می‌فرماید: "من از بعد از رحلت پیامبر همیشه مظلوم بوده‌ام " و نیز امام باقر(سلام الله علیه) درباره موقعیت حضرت پس از رحلت فرمود: "بین تمام هواداران امام در عراق کمتر از پنجاه نفر معرفت حقیقی نسبت به او داشتند. "
جانسوزتر از همه آنکه وقتی ابن‌ابی‌الحدید از استاد خود می‌پرسد که چگونه علی(سلام الله علیه) در مدت 25 سال توانست جان سالم به در برد. استاد گفت: اگر نبود که او بینی خود را بر خاک مالید و صورت خود را بر خاک نهاد، کشته می‌شد. او خود را از حضور (در عرصه اجتماع و سیاست) بازداشت و مشغول عبادت شد، در قرآن نظر می‌کرد، او از موضع اول خود (در حیات پیامبر) دست برداشت، شمشیر را به فراموشی سپرد... . او خود را سیاح در زمین و راهب در کوه‌ها نشان داد و حتی خلفا را اطاعت می‌کرد... آنها نیز او را رها کرده و درباره او سکوت کردند... و انگیزه‌ای نداشتند تا او را بکشند و اگر غیر از این بود کشته می‌شد.
سیمای تغییر ارزش‌های الهی در سخنان امام علی(سلام الله علیه)
امیرمؤمنان علی(سلام الله علیه) وضعیت حاکم بر جامعه را پس از 25 سال شدیداً نیازمند اصلاح می‌داند و باید آنان که بر اساس ارزش‌های جاهلی حاکمیت و ولایت یافته‌اند کنار گذارده شوند و افرادی با معیارهای الهی برگزیده شوند لذا در روز دوم خلافت خویش در سخنانی فرمود: "بدانید-که روزگار- دگرباره شما را در بوته آزمایش ریخت، مانند روزی که خدا، پیامبر شما را برانگیخت به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا غذای داخل دیگ هنگام جوشش زیر و رو خواهید شد آنچنان که افراد بالا، پایین و پایین بالا قرار خواهند گرفت، آنانکه در اسلام به راستی سبقت داشتند، ولی کنار زده شده بودند سرکار خواهند آمد و کسانی که با ترفند و نیرنگ خود را پیش انداخته بودند، عقب زده می‌شوند... " و در ترسیم شرایط حاکم فرمود: "جهانی تیره است- و بلا بر همگان چیره- بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج اسیر " و نیز فرمود: "مردم! ما در روزگاری ستیزنده و ستمکار و زمانه‌ای ناسپاس که نیکوکار در آن بدکار به شمار آید و جفا پیشه در آن سرکشی افزاید به سر می‌بریم، از آنچه دانستیم سود نمی‌بریم و آنچه را نمی‌دانیم نمی‌پرسیم و از بلایی تا بر سرمان نیامده نمی‌ترسیم. " آن حضرت حاکمیت احکام جاهلیت و گرایش به بدویت و اینکه از اسلام جز نامی باقی نمانده است را با صراحت این چنین بیان می‌نماید: "زنهار که اینک دست از رشته طاعت کشیده‌اید و با احکام جاهلیت بر دژ الهی که فراگردتان کشیده شده است شکاف وارد آوردید. در حالیکه خداوند سبحان جماعت متحد این امت را با این رشته همبستگی پیوندشان داد تا در سایه‌اش آرام گیرند و در پناهش بیاسایند، نعمتی که هیچ آفریده‌ای بهایش را نمی‌یابد که از هر بهایی برتر و از هر منزلتی گرانقدرتر است. و بدانید که شما پس از هجرت- و ادب آموختن از شریعت- به خوی بادیه‌نشینی بازگشتید و پس از پیوند دوستی دسته دسته شدید. با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید و از ایمان جز نشان آن را نمی‌شناسید. "
تکیه بر نااهلان و انزوای صالحان که پیشتر نیز بدان اشارت رفت در سخن حضرت این‌گونه آمده است: "و چون خدا فرستاده خویش را نزد خویش برد، گروهی به قهقرا بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند. و به دوستانی که خود گزیدند پیوستند و از خویشاوند گسستند، از وسیلتی که به دوستی آن مأمور بودند جدا افتادند و بنیان را از بن برکندند و در جای دیگر بنا نهادند اینان معادن هرگونه گناهند و هر فتنه‌جو را درگاه و پناه " و همچنین فرمود: "چون او- حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)- به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت به هم افتادند- و دست ستیز گشادند- و به خدا در دلم نمی‌گذشت و به خاطرم نمی‌رسید که عرب، خلافت را پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خاندان او برآرد، یا مرا پس از وی از عهده‌دار شدن آن باز دارد. "
2. شبهه‌ها و فتنه‌ها در زمان حکومت حضرت علی(سلام الله علیه)
از جمله فتنه‌هایی که از پیش در برابر خلافت حضرت علی(سلام الله علیه)برنامه‌ریزی شده بود طراحی و تمهیداتی بود که طلحه، زبیر و سعد بن ‌ابی‌وقاص که داعیه خلافت داشتند برای جانشینی عثمان انجام داده بودند.
عدم آمادگی جامعه، نیز از عللی است که باید مورد توجه قرار داد یعنی چنانکه گذشت جامعه‌ای که به مرور زمان ارزش‌هایش تغییر یافته و به جامعه جاهلی نزدیک شده بود و معیارهای ارزشی حاکم بر مردم بیشتر در جهت کسب مال و غنائم و زمین و ... و اشرافی‌گری جاهلی بود حاکمیت فضایل و ارزش‌های راستین و عدالت علوی را برنمی‌تافت چنانکه خود آن حضرت فرمود:

"اگر بخواهد جامعه را به گونه ای تربیت کند که در زمان رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود تنها خواهد ماند " و در پاسخ کسانی که برای دعوت او به پذیرش خلافت آمده‌اند فرمود: "از من دست بردارید و دیگری جز مرا بطلبید، که روی به کاری داریم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد. نه دل‌ها را در برابر آن طاقت شکیبایی است و نه عقل‌ها را تاب تحمل. "
هنگامی که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بر سر کار آمد این انحرافات و مشکلات در حد گسترده‌ای به عنوان یک مانع و مشکل اساسی بر سر راه او قرار گرفت و او را که قصد احیای دوران پیامبر(صلی الله علیه و آله) را داشت با زحمات فراوانی روبرو کرد تا جایی که پس از چهار سال و اندی در محراب عبادت به شهادت رساند، ما ضمن بررسی این مشکلات، موضع آن حضرت را در مبارزه با آنها بیان خواهیم کرد.
1. مشکلات موجود در راه تحقق عدالت اقتصادی
یکی از مشکلات اساسی امام، که جنگ جمل یکی از نتایج عملی آن بود چیزی است که با عنوان فوق می‌توان آن را نشان داد. از زمانی که مهاجرین بر انصار برتری یافتند و اموال بیت‌المال بر اساس اهمیت خانواده‌های عرب تقسیم گردید و صحابه‌ای که زودتر ایمان آورده بودند سهم بیشتری دریافت کردند-در حالی که هیچ وجه شرعی نداشت- این مشکل آغاز شد.
امام که معتقد بود این‌گونه برخوردها تبعیض و خلاف قرآن است بنای مخالفت با آنها را گذاشت، در این راه برای او مشکلاتی پدید آوردند و علی‌رغم توصیه گروهی از اصحاب، بر ملاحظه اشراف عرب در برابر عجم و موالی و... حضرت علی(سلام الله علیه) آن را نپذیرفت.
این مشکلات به قدری گسترده بود که امام مجبور شد تا در این باره با اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سخن بگوید. اصحابی که می پنداشتند چون زودتر از دیگران ایمان آورده‌اند باید سهم بیشتری دریافت کنند، امام خطاب به آنان فرمود: "ای گروه مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود بر خدا و رسول منت می‌گذارید؟ " و با استدلال بر قرآن می‌فرماید: "مشی او چنین است که کسی را جز به تقوا بر دیگران برتری نخواهد داد " در پاسخ به طلحه و زبیر که از او می‌خواهند او نیز همچون عمر بعضی را بر بعضی برتری دهد فریاد می‌زند: "افسّنه رسول الله اولی بالاتباع ام سنه عمر " و وقتی مخالفت صریح امام را دیدند راهی مکه شدند تا رو در روی امام بایستند و بدین صورت نطفه جنگ جمل شکل گرفت.
2. مشکل تبعیض نژادی
مسائل مربوط به نژاد از وقتی در دنیای اسلام آغاز شد که در زمان خلیفه دوم کشورهای ایران و شامات بر عرب‌ها مفتوح شد و برده‌‌های ایرانی و رومی به داخل حوزه اسلامی آورده شدند قضیه تبعیض نژادی در جامعه اسلامی به عنوان یک مسئله از سنت‌های خلیفه باقی ماند که حضرت می‌بایست آن را نیز اصلاح نماید.
یعقوبی می‌گوید: علی(سلام الله علیه) اموال را میان مردم به شکل مساوی تقسیم می‌کرد و به موالی-بردگان عجم آزاد شده- به همان اندازه داد که به عرب‌ها می‌داد، وقتی علت را پرسیدند فرمود "در کتاب خدا فرزندان اسماعیل بر اسحاق برتری ندارند " ابن‌دأب از ام‌هانی خواهر امام علی(سلام الله علیه)نقل می‌کند که پس از آگاهی از تساوی حقوق خود و کنیز خویش، با عصبانیت نزد امام رفت و گفت: باید به او پول بیشتری بدهد اما حضرت فرمود: "در قرآن برتری عرب بر عجم را نیافته است. "
حضرت در بیانی دیگر فرمود: "حضرت آدم نه غلام به دنیا آورده و نه کنیز، بندگان خدا همه آزادند. اکنون مالی نزد من است و من بین سیاه و سفید فرقی نخواهم گذاشت و آن را به گونه مساوی تقسیم خواهم کرد. "
3. مشکل انحراف دینی
یکی دیگر از مسائلی که مشکل بزرگی بر سر راه اصلاح جامعه اسلامی در زمان روی کارآمدن امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) وجود داشت این بود که بعضی انحرافات دینی به عنوان یک امر دینی در میان مردم مقبول بود.
نمونه این انحرافات که امام با آن درگیر می‌شود این است که عده‌ای با وجود قرآن و سنت برای خود حق تشریع قائل بوده و خود در حل مسائل رأی مستقل می‌دهند. مسئله حق تشریع قائل شدن و در مرحله بعد باور و پذیرش مردم-که این کارها جنبه شرعی دارد- بسیاری از مفاسد را به دنبال داشت.
از دیگر انحرافات دینی این است که کارهای خلیفه اول و دوم برای مردم به صورت سنت شرعی و دینی در آمد و در قالب الگو و عملی صحیح برای مردم تلقی شد. عثمان صریحاً سنت را شامل عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اعمال ابوبکر و عمر می‌دانست. و مردم نماز تراویح که از جانب خلیفه دوم قرار داده شده است را به عنوان سنت وی تلقی می‌کنند و به عنوان یک سنت شرعی به آن عمل می‌کنند.
از جمله مطالبی که زمینه انحراف دینی را گسترش می‌داد دروغ‌گویی در حدیث و نقل مطالب کذب از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است. چنانچه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در زمان خود سعی در جلوگیری از اشاعه دروغ داشتند.
زمینه دیگری که بستر بسیاری از انحرافات گردید جلوگیری از نقل و روایت و کتابت حدیث بود که در زمان خلفای سه‌گانه اعمال می‌شد و چنانچه رشیدرضا گفته این مسئله ضربه بسیار بزرگ و جبران‌ناپذیری به فرهنگ اسلامی زده است و این نهی در کتابت به صورت یک سنت برای دیگران درآمد تا جایی که برخی از اصحاب بعضی از احادیث مکتوب خویش را سوزاندند یا بعضی حتی از نقل حدیث خودداری کردند. این در حالی است که از خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) روایاتی نقل گردیده که حدیث را بنویسند.
4. مشکل فساد داخلی
چنانکه گذشت، عمده توجه خلفا به فتوحات و گسترش حوزه خلافت و حوزه جغرافیایی اسلام معطوف بود و مسائل داخلی جامعه و اصلاح آن مورد نسیان و فراموشی قرار گرفته بود امام علی(سلام الله علیه) وضع داخلی را این‌گونه ترسیم می‌نماید: "آگاه باشید که وضعیت امروز شما همانند روزی است که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد " و در کلامی دیگر می‌فرماید: "آگاه باشید که شما بعد از آنکه هجرت کردید دوباره اعرابی شدید-به جاهلیت بازگشتید- و بعد از وحدت دو مرتبه متفرق شدید، شما رابطه‌تان با اسلام جز به اسم نیست و شناختتان نسب به ایمان جز به ظاهر نیست شما بند اسلام را گسستید، حدود الهی را تعطیل کردید و احکام او را از بین بردید. "

در کلام دیگری می‌فرماید: "خداوند شما را رحمت کند بدانید شرایط زمانی شما به‌گونه‌ای است که گویندگان حق اندک هستند، زبان‌های صدق خاموشند ملازمان حق ذلیل و خوار بوده و مردمان همه به عصیان و گناه رو آورده‌اند " و امام در ضمن تحلیل جنگ‌های داخلی خود با مفسدین می‌فرماید: "امروز وضعیت ما به گونه‌ای شده که با برادران مسلمان خود در حال جنگ هستیم چرا که گمراهی و کجی و شبهه و تأویلات ناصحیح در اسلام وارد شده است. "
مشکلات امام علی(سلام الله علیه) در مسیر اصلاحات و تلاش‌های حضرت در این زمینه
اگر بین دوره بیست و پنج ساله پس از پیامبر و پنج ساله خلافت امیرالمؤمنین مقایسه‌ای صورت گیرد به راحتی می‌توان این نکته را درک کرد که امام در جهت اصلاح وضع داخلی بوده است.
تلاش‌های امام برای اصلاح جامعه دو گونه‌ است: 1. مواضع اصلاحی از راه تبیین حقایق الهی؛ 2. جنگ با مفسدین.
از جمله کارهای امام در از بین بردن مفاسد، سخنرانی‌ها، خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار گسترده‌ای است که در تشویق مردم بر تقوا و نفی دنیاطلبی ایراد شده است. با نگاهی به نهج‌البلاغه که تنها قسمتی از سخنان امام است ملاحظه می‌کنیم که درصد بسیاری از خطبه‌ها و نامه‌ها در تعریف دنیا و آخرت، بیان صفات متقین و منافقین و امر مردم به اطاعت از قرآن و سنت می‌باشد و این مقدار سخن در باب تقوا که از حد عادی بسیار فراتر است به خوبی نقش امام را در زدودن مفاسد نشان می‌دهد. امام(سلام الله علیه) در بیان نقش خود در اصلاح امور می‌فرماید: "آیا من به وزنه سنگین، قرآن، در میان شما عمل نکرده و وزنه کوچک، عترت، را در میان شما نمی‌گذارم؟ من پرچم ایمان را در میان شما استوار کرده، شما را بر حدود حلال و حرام آگاه کردم، با عدالت خویش لباس سلامت را بر شما پوشانده و با گفتار و کردار خود امور خیر و معروف را در میان شما گستراندم، من به شما فضایل اخلاق را نشان دادم.
همچنین امام(سلام الله علیه) حاضر نشد در مسئله عدالت اقتصادی، سخنان بعضی مصلحت‌اندیشان که می‌گفتند علی باید بیشتر مراقب اشراف باشد را بپذیرد. او ضمن جمله‌ای فرمود: "آیا پیروزی را با ظلم به کسانی که زمام امورشان به دست من افتاده است به دست آورم؟

هنگامی که مشاهده می‌کند عده‌ای به جهت عدم اعراب‌گذاری قرآن آن را به غلط می‌خوانند و امکان دارد این مسئله کم کم به تحریف قرآن منجر شود ابو الاسود دئلی را صدا زده و علم نحو به او یاد می‌دهد تا قرآن محفوظ بماند و هنگامی که ملاحظه می‌کند دیگران از نقل احادیث جلوگیری کرده و این مطلب ضربه محکمی به فرهنگ اسلامی زده و باعث فراموشی سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌شود. خود به نقل حدیث می‌پردازد و امر به نوشتن آن می‌کند.
حضرت امیر(سلام الله علیه) هرگاه احساس می‌کند حقی باطل و معروفی منکر گردیده است در برابر آن قیام نموده و آن را بر نمی‌تابد لذا هنگامی که از حسن بصری راجع به امام علی(سلام الله علیه) پرسیده می‌شود، در بیان مهمترین صفت امام، ویژگی اصلاح امور را یاد می‌کند و می‌گوید: "او راه را به مردم نشان داده و دین را هنگامی که انحراف و کجی دچار آن شده بود استوار و مستقیم کرد. "
بعضی از کوفیان ضمن شعری خطاب به علی(سلام الله علیه) چنین سرودند:
اَوضحتَ مِنْ دینِنا ما کانَ مُشْتَبِهاً
جَزاکَ رَبَّکَ عَنا فیهِ اِحساناً
آنچه از دین را که بر ما مشتبه بود واضح کردی، خداوند جزای خیر از طرف ما به تو بدهد.
چون بررسی فتنه‌ها و جنگ‌های معروف در زمان خلافت آن حضرت که در بیان رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز به آن اشارت رفت کما بیش بر همگان روشن است و موجب طولانی شدن مقاله خواهد شد از ذکر این قسمت-جنگ با مفسدین- خودداری نموده و علاقمندان را به کتب سیره و زندگانی آن امام همام ارجاع می‌دهیم...


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 9:39 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



اصل حجاب مربوط به احکام ویژه بانوان است و اتکاى آن, بر تفاوت هاى طبیعى و ساختارى زن و مرد استوار مى باشد. غربى ها به دلیل این که اصل عدم توجه به جنسیت در تقسیم کار را محور تمدن و عامل پیشرفت دانسته اند, تحلیل درستى از حجاب و فرهنگ آن ندارند; از این رو زنان را بین گزینش انسانیت محورى در محیط کار, و یا مرد محورى و ابزار جذّاب بودن براى خوشایند مردان, مردد ساخته اند, و در نتیجه به جدایى آنان از ارزش ها منجر گردیده است.
در جوامع اسلامى, بر اثر تأثیر متقابل فرهنگ ها, شاهد کاهش کیفیت حجاب هستیم. این پوشش اسلامى با این که به حسب ظاهر, بار سیاسى ندارد, ولى بر خلاف انتظار, دیروز و امروز در معرض شدیدترین حملات قرار گرفته است. هر از چند گاهى در کشورهاى غربى قانونى بر ضد آن به تصویب مى رسد و زنان و دختران به جرم پوشش اسلامى از تحصیلات دانشگاهى ممنوع مى شوند. آنان مانند مزدورانى چون آتاتورک و رضا خان به کشف حجاب اجبارى دست نمى زنند تا با واکنش مردم مواجه شوند, لیکن با تصویب چنین قوانین ضد انسانى و ضد آزادى, حلقه محاصره را بر زنان با حجاب تنگ تر ساخته تا در نهایت خود, حجاب را بر دارند و هم رنگ زنان جوامع غربى گردند. شایسته است ملت هاى اسلامى در مقابل این نوع تهاجم فرهنگى از خواب غفلت بیدار شده و موضوع حجاب را عمیق تر از گذشته بازنگرى نمایند.
پیشینه حجاب
پوشش دینى بانوان, از اختراعات آیین اسلامى نیست, بلکه ریشه در تاریخ دارد. به گفته ویل دورانت: (قوم یهود و ایرانیان قدیم, حجاب را براى بانوان یک نوع کرامت و شرافت, و از واجبات دینى مى دانستند).1 اما اسلام, پوشش و حجاب را براى شبه جزیره عربستان به ارمغان آورد.
هم اکنون در اسراییل, بسیارى از بانوان قوم یهود با پوشش کامل به مدرسه و دانشگاه مى روند, ولى در فرانسه و ترکیه, به جرم داشتن حجاب, زنان از تحصیل باز داشته مى شوند; در حالى که از نظر منشور جهانى, هر انسانى در اتخاذ عقیده, شغل, مسکن و نوع لباس, آزاد است. هر کشورى لباس ملى خاصى دارد که هر انسانى حرمت آن را پاس مى دارد و کسى حق تعرض و مزاحمت ندارد. متأسفانه برخى از جوانان ساده لوح کشورهاى اسلامى, بر اثر تهاجم فرهنگى, به جاى لباس مردانه, لباس زنانه مى پوشند, موهاى بلند خود را مى بافند و به پشت سر مى آویزند, ریش ستارى مى گذارند یا موهاى بتیلى براى خود درست مى کنند, قیافه هیپى گرانه به خود مى گیرند و یا محاسن قیطانى شبیه ترکمن ها براى خود مى سازند و آزادانه در کوى و برزن, اندام آن چنانى خویش را به نمایش مى گذارند و احدى متعرض آنان نمى شود, در حالى که برخى از حکومت هاى غربى, چادر و یا پوشش اسلامى را که هیچ گونه ضرر و زیانى ندارد, بر نمى تابند; اما در مقابل, برهنگى و خود آرایى زنان را که باعث تهییج شهوات و ناهنجارى هاى اجتماعى و اخلاقى و ناامنى هاست, مورد تشویق قرار مى دهند. بى بند و بارى و مفاسد اخلاقى و جنسى در این کشورها به حدى است که برخى از دختران غربى, براى حفظ امنیت خود, به سیاه پوستان پناه مى برند.
در این میان, آنچه از همه عجیب تر مى نماید, موضع مفتى الازهر مصرى است که به جاى دفاع از این حکم ضرورى و اجتماعى مسلمان ها, هم صدا با غربیان به نفى حجاب مى پردازد. این گونه رفتارهاى متناقض ما را بر آن داشت تا در این شماره, مسئله حجاب اسلامى را مورد بازنگرى قرار دهیم.
حجاب و پوشش اسلامى
واژه حجاب و مشتقّات آن, هفت بار در قرآن کریم تکرار شده و در تمام موارد, به معناى پرده و مانع است. قرآن کریم مى فرماید: (فاسئلوهن ّ من وراء حجاب;2 اگر از زنان پیامبر چیزى خواستید, از پشت پرده بخواهید. )
حجاب از نظر لغت, در معانى گوناگونى به کار رفته است:
1 ـ پرده, چادر, روپوش, روبند, آنچه با آن چیزى را بپوشانند.3
2 ـ پرده حایل میان قلب و شکم.
3 ـ به غروب خورشید در تاریکى نیز, در حجاب قرار گرفتن تعبیر شده است.4
اما به کار گرفتن کلمه (حجاب) در خصوص پوشش بانوان, یک اصطلاح تازه و جدید است.
فقهاى اسلام در کتاب هاى فقهى خود از واژگان (ستر) و (ساتر) استفاده کرده اند. و آن را بر دو تقسیم مى دانند:
1 ـ پوششى که ذاتاً واجب است; مانند پوشیده نگاه داشتن شرمگاه ها از دید مردان و زنان دیگر, بلکه کودکان ممیز و اهل تشخیص, به جز همسر.
2 ـ پوشش در حال نماز; واجب است بانوان در هنگام نماز, تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشانند; ولى پوشاندن دست ها تا مچ, پاها تا مچ و گردى صورت به مقدارى که در وضو شسته مى شود, لازم نیست.5
دلایل وجوب حجاب
مراجع عظام و عالمان اسلامى براى وجوب پوشش بانوان به قرآن, سنت پیامبر(ص), روایات معصومان &و سیره زنان مسلمان (سیره مسلمین) استناد کرده اند که به مواردى از آنها اشاره مى کنیم:
الف ـ حجاب در قرآن
1 ـ (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیر بما یصنعون;6 به مردان مؤمن بگو: چشمانشان را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و کانون عفت خویش را حفاظت نمایند. این عمل براى آنها پاکیزه تر است. تحقیقاً خداوند به آنچه انجام مى دهید, آگاه است. )
انسان, مقدس تر و پاک تر از این است که درباره شرمگاه ها بیندیشد, چرا که نگاه به موضع حرام, باعث تفکر مى شود. بر این اساس, بعضى معتقدند مراد از این فراز آیه (یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم), ستر عورت است; یعنى بر مرد و زن واجب است عورت خود را از یکدیگر بپوشانند, اما ما تقریباً جزم داریم که (یغضوا من ابصارهم) اختصاص به نظر به عورت ندارد, بلکه شاید بیشتر اختصاص به نظر به غیر عورت داشته باشد; بنابر این ممکن است مقصود آیه, حفظ شرمگاه ها و نگاه به آنها هر دو مورد توجه باشد.7 چون چشم چرانى و نگاه به نامحرمان از آفات مهم ایمان است و غالباً مردان گرفتارآن هستند و زنان نیز تشویق مى شوند.
در ادامه آیه, به ضرورت حجاب زن پرداخته و مى فرماید: (و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ّ و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن ّ الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن ّ على جیوبهن و لا یبدین زینتهن ّ الا لبعولتهن ّ… ;8 به بانوان با ایمان بگو: چشم هاى خود را از نگاه به اجنبى فرو پوشند و دامن خویش را (از آلودگى) پاک نگه دارند و زینت و جمال خود را جز آنچه که به طور طبیعى نمایان است, از نامحرمان بپوشانند. و مقنعه و روسرى خویش را بر روى سینه ها افکنند و زینت و مواضع زیبایى ها را جز براى شوهران خود نمایان نسازند و…. )
مطابق آیه, زن نباید زینت خود را ظاهر سازد, مگر در دو مورد: یک استثنا در مورد خود زینت است, یعنى مگر بعضى از زینت ها و به تعبیر قرآن, زینت ظاهر, و استثناى دوم در مورد افراد است; یعنى و مگر براى بعضى از طبقات که غیر شوهر او هستند; مانند پدر پسر, برادرزادگان, خواهرزادگان, فرزندان شوهر و چند طبقه دیگر. 9
2 ـ (یا ایّها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن ّ من جلابیبهن ّ10 ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین;11 اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زن هاى مؤمنان بگو که چادر خویش را بر خود فرو پوشند. این کمترین چیزى است تا به عفت شناخته شوند و از تعرض و آزار افراد هوسران محفوظ بمانند. )
شأن نزول آیه
اگر به شأن نزول آیات سوره نور توجه کنیم, فلسفه حجاب به طور کامل روشن مى شود.
ابن مرویه از حضرت على(ع) بازگو مى سازد: (جوانى از انصار در مسیر راه, با زنى روبرو گردید که مقنعه خود را پشت گوش هایش انداخته و قسمتى از گردن و سینه هاى خود را نمایان ساخته بود. همین طور که با چشمانش زینت ها و گام هایش را بدرقه مى کرد, ناگهان صورتش به استخوان بر آمده از دیوار اصابت کرد و خون جارى شد. جوان سوگند یاد کرد با همین وضع خدمت رسول خدا شرفیاب شده, موضوع را بازگو نماید. تا چشم پیامبر به جوان افتاد, متأثر شد و فرمود: این پاداش گناه توست, و بى درنگ این آیه نازل گردید.)12
قرآن در آیه 30 این سوره, مردان را از چشم چرانى نهى مى کند و در آیه 31, زنان را از نگاه و عدم رعایت حجاب کامل بر حذر مى دارد, چون مى خواهد هم زنان را از بهره کشى مردان از راه چشم و گوش و قوه لامسه باز دارد و هم آنان را از مسابقه پایان ناپذیر در نشان دادن اندام, عشوه گرى ها, طنازى ها, آرایشگرى ها مانع شود تا در نتیجه آن, هوس رانى, تجدد طلبى و نوخواهى را در نهاد مردها زنده نسازند و سرنوشت خود را به فلاکت نیندازند. وانگهى دامن زدن به شهوات و هوس هاى خفته مردها, در واقع افروختن و شعله ور ساختن آتشى است که نوعاً زن ها در آن خواهند سوخت و یا به ابتذال و سقوط شخصیت آنان منجر خواهد گردید.
ب) حجاب از نظر روایات
روایات فراوانى در باره وجوب پوشش از ائمه معصومین& نقل شده است, که ما فقط به یک نمونه بسنده مى کنیم.
فضیل در حدیثى از امام مصعوم(ع) پرسید: آیا بازوهاى بانوان از زینت هایى است که خداوند متعال پوشاندن آن را واجب دانسته و فرموده است: زن نباید زینت خود را جز براى همسران و سایر محارم ظاهر سازد؟ فرمود: بلى. 13
فلسفه حجاب
پوشش بانوان در اسلام, یک اصل تعبدى نیست, بلکه مصلحت ها و حکمت هایى دارد; از جمله:
1 ـ زن مانند مرد, حوایج و نیازمندى هایى دارد که براى تأمین آن, ناگزیر باید از محیط خانه خارج گردد تا بتواند آنها را فراهم سازد. در کتاب هاى فقهى و حدیثى, خروج زن با اذن شوهر براى تأمین حوایج و شرکت در نمازهاى عید فطر, عید قربان, نماز جمعه و جماعت, تجویز شده است; پس حجاب براى خروج زن از محیط خانه, تشریع گردیده است.
2 ـ شرکت زن در فعالیت هاى عبادى, سیاسى و اجتماعى و دفاع از حقوق شخصى, تعلیم و تعلّم. در این صورت رعایت حجاب واجب مى شود تا کام یابى ها منحصر در محیط خانه شود و محیط خارج تنها براى کار و فعالیت باشد.
3 ـ احساس امنیت روحى و حراست آنان از خطرات احتمالى و بیماران جنسى و عناصر لا ابالى. پناه بردن برخى از دختران سفید پوست غربى به سیاه پوستان, علاوه بر قدرت جنسى بیشتر, به دلیل قدرت جسمى و دفاعى آنان است.
4 ـ حجاب, عامل خودسازى و تهذیب نفس است, چرا که زنان را از خود آرایى, طنازى, خودنمایى و صیادى باز مى دارد.
5 ـ حفظ نظام خانوادگى و علایق زوجیت, بستگى تام به پوشش بانوان دارد.
ارزش حجاب
امام خمینى (ره) در باره ارزش حجاب مى فرماید: (حجاب اسلامى یعنى حجاب وقار, حجاب شخصیت, ساخته من فقیه نیست; این نص صریح قرآن است. آن قدرى که قرآن مجید بیان کرده, نه ما مى توانیم از آن حدود (محدوده) خارج شویم و نه زنانى که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانى هستند. )14
باید به دنیا تفهیم کنیم که دست یابى به مدارج علمى به معناى پشت کردن به مفاهیم ارزشى دینى و رویکرد به مظاهر فریباى تمدن غربى نمى باشد.
از این جا روشن مى شود که چرا فرانسه در ممنوعیت تحصیل دختران با حجاب اسلامى در دانشگاه ها پیشگام شده است, چون نقش آن را در پیروزى الجزایر چشیده است.
فرانس فانون مى نویسد: (هر چادرى که دور انداخته مى شود, افق جدیدى را که بر استعمارگران ممنوع بود, در برابر او مى گشاید و بدن زن الجزایرى را که عریان شده است, به او نشان مى دهد و پس از دیدن هر چهره بى حجابى, امیدهاى حمله ور شدن اشغال گران ده برابر مى گردد. هر بار که یک زن کشف حجاب مى کند, در واقع وجود جامعه الجزایرى را بر سیستم دفاعى سست بنیاد, باز و متلاشى شده به اشغال گران اعلام مى دارد. )15
بنابر این, حجاب, پاسخى است به نداى فطرت, نشانِ تمدن و فرهنگ اسلامى است, فزونى بخش حرمت زنان و مایه سلامت جسم و آرامش روان جامعه است.
اسلام, طرفدار پرده نشینى نیست, اسلام مى خواهد زن در حضور مردهاى اجنبى, بدن خود را بپوشاند بدون آن که مجبور باشد از اجتماع کناره گیرى کند. رعایت پوشش اسلامى در قالب دو اصل (پوشیدگى) و (سادگى), آثار و نتایج مهمى از لحاظ فردى و اجتماعى در بر دارد.
در مخزن شرف, گهرى جز حجاب نیست
شمشیر دیده را سپرى جز حجاب نیست
اى ملتى که یک سره در خواب غفلتید
در کاستن ز فرّ نیاکان شتاب چیست؟


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 9:33 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مبارک بادت این سال و همه سال

+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 3:13 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



نوروز از دیدگاه اسلام‏


آمد بهار و بوستان شد رشک فردوس برین

گل ها شکفته در چمن، چون روی یار نازنین

از سنبل و نرگس، جهان باشد به مانند جنان

وز سوسن و نسرین بود ، چون روضه ی خلد برین
 
بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان

بر دوستانت هر مهی بادا چو ماه فرودین



بهار طبیعت
 

 عید نوروز، بهار طبیعت است. اگر ما خرافات و نقاط منفی و تاریک را از چهره ی این عید بزداییم و بگذاریم هم رنگ طبیعت با صفا باشد، در دید مکتب نیز عیدی عزیز و ارجمند خواهد بود.
نوروز یعنی، روز نو، یعنی، اوّلین روز سال نو و این چیزی نیست که اسلام با آن مخالفت کند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «کلّ یوم لایعصی اللّه فیه فهو یوم عید؛ هر روزی که خداوند متعال نافرمانی نشود، آن روز عید است.»

البته آن گونه که قرآن می فرماید: از بهار طبیعت، حیات دوباره یافتن گل ها و گیاهان، سبزه ها و درختان، به جنب وجوش آمدن پرندگان و حیوانات، طراوت یافتن باغ ها و چمن زارها، باید درس رستاخیز و بازگشت به سوی خدا را آموخت.

نوروز در روایات


با آن که بسیاری از سنّت های ایرانیان بعد از ظهور اسلام در ایران از بین رفت و سنّت های اسلامی جای آن ها را گرفت، عیدنوروز کم و بیش در میان آن ها باقی ماند. شاید به خاطر این باشد که در این روز امور معنوی و حوادث مذهبی متعددی به وقوع پیوست که آن را جاودانه ساخت. حتّی بنابر بعضی از روایات، قبل از ظهور اسلام نیز این روز مورد توجّه انبیا و اولیای الهی بوده است.

در این جا بعضی از روایات را مورد توجّه قرار می دهیم.

1 - روز پیمان با خدا


علامّه مجلسی می گوید: «در بعضی از کتب معتبره دیدم که معلّی بن خنیس می گوید: روز نوروز خدمت امام صادق علیه السلام رفتم. پرسید: این روز را می شناسی؟

گفتم: روزی است که عجم آن را بزرگ می شمرند و در آن به یکدیگر هدیه می دهند.

حضرت فرمود: قسم به بیت عتیق که در مکّه است
،
این نیست مگر به جهت موضوعی قدیمی که برای تو تفسیر می کنم ... نوروز، روزی است که خداوند از بندگان پیمان گرفت به این که جز او را نپرستند ... و آن از اوّلین روزی است که خورشید طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین پر از شکوفه شد، سفینه حضرت نوح علیه السلام بر «جودی» قرار گرفت ... و پیامبر گرامی اسلام علیه السلام به اصحاب امر فرمود: با علی علیه السلام به عنوان «امیرالمؤمنین» بیعت کنند ... و هیچ روزی نوروز نیست مگر این که در آن روز ما انتظار فرج داریم، زیرا نوروز از روزهای ما و روزهای شیعیان ماست، عجم آن را حفظ کردند و شما آن را ضایع نمودید ... و آن اوّلین روز سال پارسیان می باشد ...»

2 - روز ولایت


در بعضی از روایات ، تحقق حاکمیّت حقّ و ولایت الهی در جامعه مهم ترین عید شمرده شده است:

امام صادق علیه السلام می فرماید: «فإنّ الانبیاء - صلوات اللّه علیهم - کانت تأمر الاوصیاء بالیوم الّذی کان یقام فیه الوصی ان یتّخذ عیدا ...»

سیره انبیا همواره این چنین بوده که به جانشینان خود امر می نمودند تا روز تعیین و نصب وصی و جانشین را عید بگیرند.

آن گونه که در بعضی از روایات آمده و عدّه ای از علمای بزرگوار تصریح نموده اند ، روز عید غدیرخم با اوّل فروردین سال دهم هجری شمسی مطابق بوده است. عید نوروز به برکت ولایت، رنگ الهی به خود گرفت و در بین شیعیان و ایرانیان شهرت و استمرار یافت.

«المعلّی بن خنیس عن الصّادق علیه السلام: انّ یوم النّیروز، هو الیوم الّذی اخذ فیه النّبی صلی الله علیه وآله لامیرالمؤمنین علیه السلام العهد بغدیرخم، فاقرّوا له بالولایة، فطوبی لمن ثبت علیها، والویل لمن نکثها ... ؛ نوروز، روزی است که پیامبرصلی الله علیه وآله از مردم برای امیرمؤمنان علیه السلام در غدیر خم پیمان ولایت گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند. خوش به حال کسی که بر آن پیمان ثابت بماند. وای بر کسی که آن عهد را بشکند... .»

با این بیان پاسخ این سؤال که چرا اعراب نوروز را ضایع کردند؟ نیز روشن می شود.

اعراب به پیروی از دستگاه خلافت بنی امیّه و بنی عباس چون نوروز را روز ولایت و خلافت الهی می شناختند. سخت کوشیدند که اهمّیّت این روز را مخفی کرده، ضایع سازند. لذا برای لکه دار کردن نوروز، این روز را بازمانده های مجوس معرّفی کرده اند. 
پس از یک دوره تبلیغات خلفا که نوروز کاملاً مسخ و در افکار عمومی مسلمین از سنّت های مجوس معرّفی شد، منصور دوانقی حضرت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام را در این روز وادار به جلوس می کند تا از طرفی (مانند مأمون) برای خود موفقیّت کسب کند و از طرفی حضرت را در معرض اعتراض اعراب قرار دهد.

به هر حال شکّی نیست در این که از نظر اهل بیت علیهم السلام نوروز از روزهای مهمّ مذهب معرّفی شده است .

 آداب نوروز


معلّی بن خنیس به نقل از امام صادق علیه السلام درباره ی نوروز می گوید: «و اذا کان یوم النیروز فاغتسل والبس انظف ثیابک و تطیّب باطیب طیبک و تکون صائما ذلک الیوم ...؛ هنگام نوروز غسل کن، پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش و به خوش بوترین عطرهایت خود را خوش بو نما و در آن روز، روزه باش.»

در دنباله روایت، دستور چهار رکعت نماز بعد از اقامه ی نماز ظهر و عصر، و سجده ی شکر و دعای مخصوص در این روز ذکر شده است. که بر عظمت و کرامت و فضیلت نوروز دلالت دارد.


هدیه نوروزی
 

در روایتی آمده است : «اتی علی علیه السلام بهدیة النیروز، فقال علیه السلام: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین الیوم النّیروز، فقال علیه السلام: اصنعوا لنا کلّ یوم نیروزا؛ هدیه نوروزی باری علی علیه السلام آورده شد حضرت پرسید: این چیست؟

گفتند: ای امیرمؤمنان! امروز نوروز است.

فرمود: هر روز را برای ما نوروز بسازید.»

شایان ذکر است که علی علیه السلام هدیه نوروزی را قبول کرد و بعد از او از زمان حجّاج بن یوسف ثقفی جشن نوروز و مهرگان نزد خلفا و رجال حکومتی و عامّه مردم به طور یکسان رسمیّت یافت.

دعای تحویل سال


در کتب ادعیه برای روز نوروز و هنگام تحویل سال دعاهای گوناگونی نقل شده است.

از آن جمله: این که در وقت تحویل سال این دعا را بخوانند:

«یا مقلّب القلوب والابصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول والاحوال حوّل حالنا الی احسن الحال»

امام خمینی قدس سره بعد از قرائت این دعا و تبریک عیدسعید نوروز، به همه مسلمانان و ملّت شریف ایران فرمودند: «تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت ها در دست خدای تبارک و تعالی و ید قدرت اوست، اوست که تدبیر می کند جهان را، لیل و نهار را و اوست که قلوب را متحوّل می کند و بصیرت ها را روشن می کند و اوست که حالات انسان را متحوّل می کند و ما آن را در ملّت عزیز خودمان در زن و مرد، در کوچک و بزرگ یافتیم، این تقلیب قلوب که قلب ها را از آمال دنیوی و از چیزهایی که در طبیعت است بریده بشود و به حق تعالی پیوسته بشود و بصیرت ها روشن بشود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله ی بصیرت بفهمند، در ملّت ما بحمداللّه تا حدود چشمگیری حاصل شده است و من امیدوارم که در این سال جدید به اعلا مرتبت خودش برسد.»

به هم نخندیم ... با هم بخندیم

لطیفه ها

 


خربزه سه روزه

مردی ادعای پیغمبری کرد. او را نزد پادشاه بردند. پادشاه از او پرسید: «معجزه ات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهید». شاه گفت: «خربزه ای برای ما حاضر کن». گفت: «سه روز به من مهلت بدهید». شاه گفت: «همین حالا حاضر کن وگرنه تو را می کشم!».

گفت: «ای پادشاه! انصافت کجا رفته؟ خداوند عالم با آن قدرتی که دارد، خربزه را در مدت سه ماه می آفریند. حال من که پیغمبر او هستم، به من سه روز مهلت نمی دهید؟!»

 

بی دینها

مرد مسلمانی در ماه رمضان، گوشتی بریان کرده بود و مشغول خوردن بود. مردی یهودی از راه
رسید و با او مشغول خوردن شد. مسلمان گفت: «مگر گوشتی که توسط ما مسلمانها ذبح شده، بر شما حرام نیست؟» یهودی گفت: «آری». مسلمان گفت: «پس چرا از این گوشت می خوری؟» یهودی گفت: «چون من در مراتب بی دینی در بین یهودیها، مثل تو هستم در میان مسلمانها که در ماه رمضان روزه ات را می خوری».

مرحوم سگ


مردی در بغداد، سگی داشت که از خانه و گوسفندان او محافظت می کرد. پس از ایامی، سگ مُرد و صاحبش به خاطر شدت محبّتی که به آن سگ داشت، در قبرستان مسلمانها دفنش کرد.

خبر در شهر پیچید و به گوش قاضی رسید. قاضی، مرد را احضار کرد و بعد از سرزنش بسیار، به جرم هتک قبور مؤمنین، حکم به سوزاندن آن مرد نمود.

وقتی خواستند صاحب سگ را ببرند، گفت: «با جناب قاضی، حرفی خصوصی دارم». گفت: «بگو!». مرد، نزدیک تر رفت و زیر گوش قاضی گفت: «وقتی مرض سگ شدید شد، وصیت کرد که در ازای چند سال خدمتی که به من کرده، چند تا از گوسفندهایم را خدمت حضرتعالی بیاورم تا شما برای او دعا کنید».

قاضی تا این حرف را شنید، گفت: «خداوند به تو جزای خیر عنایت کند ؛ آن مرحوم، دیگر چه وصیتی کرد؟»

دل زدگی از اسلام

روزی دانشمند رندی ، به محله ی یهودی نشین رفت و احبار و اعیان آنها را جمع کرد و گفت: « اگر چهل روز به من خدمت کنید و غذاهای دلخواه مرا تهیّه کنید، به دین شما در می آیم و آئین شما را تقویت می کنم».

یهودیها با هم مشورتی کردند و دیدند اگر او  که از دانشمندان معروف است ؛ یهودی شود، دینشان تقویت می شود؛ به همین جهت پذیرفتند و تا آنجا که در توانشان بود به او خدمت کردند.

بعد از چهل روز، دانشمند گفت: «همان طور که خداوند بر میهمانی موسی (ع) ده روز اضافه کرد، شما هم ده روز دیگر بر این ضیافت بیفزایید».

وقتی که پنجاه روز به اتمام رسید، احبار یهود نزد او رفتند و به او گفتند: «در کار خیر، تأخیر جائز نیست. وقت آن رسیده که به وعده ی خود وفا کنید».

دانشمند گفت: «ای جهود! شما چقدر ابله هستید. من پنجاه سال است که طعام مسلمانان را می خورم و لباس آنها را می پوشم ولی هنوز مسلمان نشده ام. حال شما می خواهید با پنجاه روز، یهودی شوم».

الاغ باسواد

پادشاهی از اطرافیانش پرسید: «آیا می توان به حیوانات هم، سواد خواندن آموخت؟» گفتند: «خیر». ملّای مکتبی که در مجلس حاضر بود، گفت: «من می توانم». سپس از شاه مهلت خواست و به منزل رفت.

در منزل، کتاب بزرگی را برداشت و در میان ورقهای آن، کاه ریخت و هر روز آن کتاب را در مقابل الاغش قرار می داد و آن را ورق می زد و الاغ، آن کاهها را می خورد. بعد از چند روز، خود الاغ یاد گرفت کتاب را با زبانش ورق بزند و کاهها را بخورد؛ و در مدّت یک ماه، الاغ زبان بسته، در این کار ماهر شد.

ملّای مکتب، به شاه خبر داد و مجلسی تشکیل دادند و الاغ را حاضر نمودند و کتابی را در مقابلش قرار دادند. الاغ بیچاره، اولین ورق را کنار زد و کمی مکث کرد و دید از کاه خبری نیست. دوباره ورق زد و کمی مکث کرد و باز هم چیزی نیافت و به این ترتیب، تمام کتاب را ورق زد و چون چیزی عایدش نشد، شروع به عرعر کرد.

پادشاه و دیگر حاضران در مجلس، به ملّای مکتبی آفرین گفتند و او را تحسین کردند. سپس پادشاه از او پرسید: «چرا الاغ اینقدر عرعر می کند؟»

ملّا فوراً جواب داد: «دعا به جان اعلی حضرت همایونی می کند که سبب باسوادیش شده است».

خدای خر نشناس

مردی، خری داشت که بسیار پیر و لاغر بود و علوفه ی زیادی می خورد و کاری هم نمی کرد. درعوض صبح که شد، دید گاوش مرده و الاغش زنده مانده است. خیلی دلش سوخت و رو به آسمان کرد و گفت:«خدایا! تو بعد از این همه سال خدائی کردن، بین خر و گاو فرق نمی گذاری؟ من مرگ خر را خواستم، تو گاو مرا می کشی؟»

شخصی در آنجا حاضر بود. گفت: «خدا را شکر کن که دعایت مستجاب نشد. زیرا اگر خداوند می خواست خری را بکشد، باید ابتدا خودِ تو را می کشت. چرا که اگر خر نبودی، خودت آن حیوان زبان بسته را رها می کردی و دیگر مرگش را از خدا طلب نمی کردی»
، گاوی داشت که بسیار فربه و شیر ده بود. یک شب با خداوند مناجات کرد و گفت: «الهی! این خر را بکش که من از خرج زیاد او به تنگ آمده ام». 

 
 تبرک به فرات

شخصی کتابی نوشته و آن را خدمت مرحوم شیخ انصاری برد و عرض کرد: "در تألیف این کتاب، زحمت زیادی کشیده ام و رنجها برده ام. آن را به ضریح ائمه: متبرک کرده ام. حال، آورده ام شما هم بر آن تقریظی مرقوم فرمائید".
شیخ فرمود: "خوب بود این کتاب را به آب فرات هم متبرک می کردید ....

آموزش عربی
شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت. اقوام و نزدیکانش به دیدن او آمدند و از او پرسیدند: «در این چند سالی که در آنجا بودی، عربی را خوب یاد گرفتی؟». گفت: «آری».

پرسیدند: «در عربی به شتر چه می گویند؟» گفت: «چرا از آن بزرگ ها سؤال می کنید؟ از چیزهای کوچکتر بپرسید». گفتند: «به خرگوش چه می گویند؟» گفت: «گفتم کوچک، ولی نه اینقدر کوچک. از این وسط مسطها بپرسید». پرسیدند: «به بز چه می گویند؟» گفت: «خود بز را نمی دانم. ولی به بچه اش یک چیزی می گفتند

 

 

 نقل حدیث
اشعب بن جابر، بسیار شوخ و لطیفه گو بود. وقتى پیر شد، او را ملامت کردند که: «تو دیگر پیر شده‏اى و وقت هزل گوئى و شوخى کردن تو گذشته است. حال دیگر نوبت توبه و انابه است. در این آخر عمر، مدتى هم مشغول شنیدن وعظ و حدیث باش».

گفت: «به وَاللّه من حدیث هم شنیده‏ام». گفتند: «اگر راست مى‏گویى، حدیثى نقل کن». گفت: «نافع بن بُدَیل از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برایم نقل کرد که دو خصلت پسندیده است که در هر کس باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او مى‏گردد».

اهل مجلس که خیلى خوششان آمده بود، شروع به «به‏به» و «چه چه» کردند و به او احسنت و آفرین گفتند؛ سپس از او خواستند که ادامه حدیث را نقل کند. اشعب گفت: «یکى از خصلتها را نافع فراموش کرده بود و دیگرى را من از یاد برده‏ام».

ادعاى خدائى
در زمان هارون الرشید، شخصى مدّعى خدائى شد. او را نزد خلیفه بردند. خلیفه براى اینکه او را بترساند گفت: «چند روز قبل، شخصى ادعاى پیغمبرى کرد؛ او را کشتیم». گفت: «بسیار کار خوبى کردید؛ چون من او را نفرستاده بودم».


 

رجعت
شخصی که رجعت را قبول نداشت از مؤمن طاق پرسید: «تو قائل به رجعت هستى؟» گفت: «آرى». آن شخص گفت: «پس، پانصد دینار به من قرض بده تا هنگام رجعت، به تو باز گردانم». مؤمن طاق گفت: «تو ضامن بیاور که در آن زمان، به صورت انسان بر مى‏گردى و به شکل میمون نخواهى بود؛ تا من به تو قرض بدهم».


پیغمبر ، نه آهنگر
در زمان مأمون، شخصى ادّعاى پیامبرى کرد. او را نزد خلیفه بردند. مأمون از او پرسید: «معجزه ی تو چیست ؟» گفت: «هر چه بخواهى». مأمون قفل بسته‏اى را به او داد و گفت: «این قفل را باز کن».

گفت: «من ادّعاى پیغمبرى کردم، نه ادّعاى آهنگرى».

 


امامت و شهادت نسّاج
سلیمان بن مهران اعمش، در زمان حضرت صادق علیه‏السلام از محدّثین شیعه و بسیار لطیف و شوخ طبع بود.

یک روز، داود بن عمر که شغلش نسّاجى بود از اعمش پرسید: «به نظر تو، نماز خواندن پشت سر نسّاج چگونه است؟» گفت: «بدون وضو اشکال ندارد».

داود پرسید: «شهادت دادن نسّاج چگونه مى‏باشد؟» گفت: به انضمام شهادت دو مرد عادل، قبول است

فرعونِ پیامبر

به مردى گفتند: «نام پیامبرانى را که در قرآن آمده، بگو». گفت: «موسى، عیسى، یحیى،... فرعون». گفتند: «فرعون که پیامبر نبود». گفت: «اختیار دارید ... او ادعاى خدائى داشت؛ شما او را به اندازه ی یک پیغمبر هم قبول ندارید؟!».

 

 

 

یک توصیه ی خیلی خیلی خیلی مهم !!!

 

((...نماز از مهمترین واجبات دین ماست...))

 

پس مراقب باشید در ایام تعطیل ،

( نمازتان تعطیل نشود )

 

 

با آرزوی سالی سرشار از موفقیت برای شما   

     

                     

 


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 2:59 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



کیست کز من ببرد جانب مهدی خبری

 که بیا سوی من غمزذه بنما نظری

 

 من که یعقوب صفت دیده براهت دادم

 یوسفا خود ز کرم کن سوی کنعان گذری


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 1:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



اگر چه غرق گناهم مرانی ام ز درت

شوم فدای تو و اشکهای چشم ترت


شها پناه ندارم کجا روم چه کنم

اگر مرا تو نگیری به زیر بال و پرت


ز هجر روی تو ای شه دلم چو لخته ی خون

بیا شفا بده دل را شها به یک نظرت


اسیر بند گناهم من التماس دعا

دعا نما تو مرا وقت ناله ی سحرت


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 1:15 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام

 

 

 

نامه به امام زمان (عج)

 

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ‍، ترک گناه و یکدلی و دعای ماست ...

سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران

می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.

 

آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:

مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.

خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.

چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم...

حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟

روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟

پوستر امام زمان علیه السلام

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور....

نه؛ غم می‌خورم؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام.

بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»

با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم.

دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد....


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 1:5 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



   <\/h1>
خنده

روزى امام حسن علیه السلام از محلى عبور مى کرد، چشمش به جوانى افتاد که قاه قاه مى خندید، نزد جوان رفت و فرمود، اى جوان ، آیا شنیده اى که در روز قیامت ، همه مردم وارد دوزخ مى شوند؟ جوان گفت : آرى شنیده ام و دانسته ام . امام حسن علیه السلام فرمود، از کجا شنیده اى و دانسته اى ؟ آن جوان جواب داد: از اینکه خداوند در قرآن مى فرماید:

( وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیا )

همه شما (بدون استثناء) وارد جهنم مى شوید، این امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از ناحیه پروردگارتان (که بعضى آن را مربوط به پل صراط مى دانند).

امام حسن علیه السلام فرمود:

آیا تو اطمینان دارى که از آن افرادى نیستى که تو را در جهنم نگه دارند؟ جوان پاسخ داد: نه ، چنین اطمینانى ندارم . امام حسن علیه السلام فرمود: پس کسى که نمى داند بهشتى است یا جهنمى این گونه نمى خندد (و همه دهان را براى خندیدن نمى گشاید). آن جوان از این نصیحت دلسوزانه ی امام حسن علیه السلام پند گرفت و بعد از آن روز دیگر آن جوان را خندان ندید.


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 12:37 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   26   27   28   29   30   >>   >