در انتظار ظهور

نظر مراجع معظم تقلید در مورد چهارشنبه سوری

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: چهارشنبه سوری مبنای عقلایی ندارد.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی: چهارشنبه سوری یک مراسم خرافی برگرفته از آیین غلط گذشتگان است. 

حضرت آیت‌الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی: اشکال دارد.
جضرت آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی: اموری که به جامعه ضرر می‌زند و موجب ایذاء مردم است مانند استعمال ترقه و خرید و فروش آن جایز نیست.


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 12:25 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



راستى چه زیبا و با ارزش است لحظه‏اى که معشوق ، عاشق را مى‏پذیرد و به او اجازه سخن گفتن و راز و نیاز عاشقانه مى‏دهد و چه رابطه عجیبى میان عاشق و معشوق است که معشوق با شیفتگى تمام دوست دارد با عاشق سخن بگوید و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نیاز کند ! خدا که آگاه به ظاهر و پنهان هستى است و مى‏دانست در وادى طور و سرزمین سینا آنچه در دست موسى است عصاست ولى از او مى‏پرسد :  وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَامُوسَى  . و اى موسى ! این [ قطعه چوب ] در دست راستت چیست ؟  و موسى با این که از علم حق به همه اشیا و اهداف آن‏ها آگاه بود ، به جاى این که با یک کلمه پاسخ دهد که این عصاى من است پاسخ طولانى داده ، گفت :  قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى.
گفت : این عصاى من است ، بر آن تکیه مى‏زنم ، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مى‏ریزم و مرا در آن نیازهاى دیگرى هم هست  با این که حقیقت مطلب پیش از پاسخ و پرسش روشن بود ولى چون پاى محبّت و عشق و رابطه عاشق و معشوق در میان بود ، پرسش و پاسخ به گونه‏اى که قرآن نقل مى‏کند رخ نشان داد .  اصولاً گفتگو همواره میان عاشق و معشوق طولانى است و از گفتگوى طولانى نه معشوق خسته مى‏شود و نه عاشق به ملامت مى‏نشیند .

 به ره دوست عاشقانه رویم                  توبه از هر چه غیر یار کنیم 
 ناله چون بلبلان در این گلزار                  از سر شوق زار زار کنیم 
 شاید از توتیاى خاک درش                    روشن این چشم اشکبار کنیم 
 با تو اى پادشاه ملک وجود                   شکوه از جور روزگار کنیم 
 دست ما گیر کز سر مهرت                   پاى بر عهدت استوار کنیم 
 من و رندى و مستى و ره عشق           خوش‏تر از عاشقى ، چکار کنیم
 


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:51 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



گریار به ما رخ ننماید چه توان کرد؟ زان روی نقاب ار نگشاید، چه توان کرد؟
پنهان ز نظرها اگر آید به تماشا در دیده دل از ما بزداید چه توان کرد؟
آن حسن و جمالی که نگنجد به عبارت این دیده مر آن را چو نشاید، چه توان کرد؟
در دیده عشاق چو خورشید عیانست گر در نظر غیر نیاید، چه توان کرد؟
چون روی نماید دل و دین را برباید یک لحظه ولیکن چو نیاید، چه توان کرد؟
آید بر این خسته دمی چون به عیادت عمرم اگر آن دم به سر آید، چه توان کرد؟
ای فیض گرت یار نخواهد چه توان گفت؟ ور خواهد و رخ می ننماید، چه توان کرد؟


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:48 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد

با درد و غم طی می شود آن شهریاری می رسد

چون کارگردان جهان باشد خدای مهربان

این کشتی طوفان زده هم در کناری می رسد

اندیشه از سرما مکن سر می شود دوران دی

شب را سحر باشد ز پی آخر بهاری می رسد

ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر

گردی به پا شد از افق گویی سواری می رسد


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:45 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



عاقبت عالم ما صلح و صفا خواهد شد قلب معشوق پر از مهر و وفا خواهد شد
شام هجران و غم دل سپری خواهد گشت یار بی پرده نمایان ز خفا خواهد شد
قدم از پرده غیبت به برون خواهد زد خضر ما ساقی صهبای بقا خواهد شد
عالم پیر جوان گردد و سر مست سرور مشک ریزان نفس باد صبا خواهد شد
شب ظلمانی غم مهر رخش بشکافد روشنی بخش به خورشید و سما خواهد شد
همه آفاق پر از زمزمه عشق شود خود بیندیش در آن روز چه ها خواهد شد

+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:40 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست چگونه صبر و تحمل کند؟ توانش نیست
به سوز هجر تو سوگند، ای امید بشر دل از فراق تو جسمی بود که جانش نیست
اسیر عشق تو این غم کجا برد که دلش محیط غم بود و طاقت بیانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست
کسی که درک کند فیض با تو بودن را به حق حق که عنایت به دیگرانش نیست
بهار زندگیم در خزان نشست، بیا بهار نیست به باغی که باغبانش نیست


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:36 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



نماز زمینه ساز مهر و محبت

اگر به پیکره نماز که ترکیبى از تکبیرة الاحرام و حمد و سوره و رکوع و سجود و تشهد است ، دقت کنیم مى‏یابیم که تک تک کلمات و صورت و سیرت و ملک و ملکوتش زمینه‏ساز مهر و محبّت و عشق و عاطفه است . و به سخنى دیگر این که ، خود نماز براى نمازگزار با معرفت ، گفتگوى عاشق با معشوق و حبیب با محبوب است و به همین خاطر پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله از نماز تعبیر به نور دیده کرده است :
« جَعَلَ اللّه‏ُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَینى فِى الصَّلاَةِ وَحَبَّبَ إلَىَّ الصَّلاَةَ کَمَا حَبَّبَ إلَى الجَائِعِ الطَّعَامَ وَإلَى الظَّمْآنِ المَاءَ وإنَّ الجَائِعَ إذَا أَکَلَ شَبِعَ وَإنَّ الظَّمآنَ إذا شَرِبَ رَوَى وَأَنَا لاَ أَشْبَعُ مِنَ الصَّلاَةِ »  . خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده است و نماز را محبوب من قرار داده همان گونه که طعام را براى گرسنه و آب را براى تشنه محبوب قرار داده است . و اما گرسنه هنگامى که طعامى بخورد سیر مى‏شود و تشنه هنگامى که آب بنوشد سیراب مى‏شود ولى من از نماز سیر نمى‏شوم .
 


+نوشته شده در شنبه 88/12/22ساعت 10:58 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



دانش بشری از سالها پیش حواس انسان را در پنج عنوان (بینایی، شنوایی، بویایی،

چشایی و لامسه) طبقه بندی کرده می کند و همین حواس پنچگانه هستند که رابطه

گسترده انسان و دنیای اطراف او را شکل می دهند.

در شماره های گذشته به چند مزیت پزشکی پیرامون نظافت دست ناشی از وضو، توجه

یافتیم و اینک به نظافت صورت رسیده ایم که آن نیز در آیه شریفه ی 9 از سوره مبارکه مائده،

به عنوان یک فرمان لایتغیر الهی بر عموم مسلمانان واجب شده است.

در اهمیت نظافت صورت شاید همین یک نکته کافی باشد که چهار حس از مجموع حواس

پنچگانه بشری در وابستگی کامل با صورت به سر می برند. تماس آب که منشا پاکیزگی و

حیات است به صورت علاوه بر محاسن متعددی که از جهت برقراری تعدل ناقل های

عصبی در بدن انسان دارد (و ما در بحث مربوطه، به آن خواهیم پرداخت) از دیدگاه مقابله

با آلودگیهایی که ممکن است، در چشم، بینی، دهان و پوست صورت و ... ایجاد بیماری

کنند مهم است. بخصوص که در مستحبات وضو شستشوی صورت، حین باز بودن چشم،

استنشاق و چشیدن کمی آب، حسن وضو، و همچنین استفاده از شانه و مسواک ذکر

شده است.

با این که دست قدرتمند صنع الهی، چنان ساختمان گوش و بینی و چشم و ... را آفریده

است که خودبخود مقاومت بی نظیری در مقابل آلودگی ها می کنند و روزانه بارها و بارها

بدون آنکه انسان وقوفی پیدا کند، آلودگیها را از خود دور می سازند (مثلا در گوش جریان

موم، در بینی موهای ریز متعدد، در چشم پلک زدن و اشک و ...) اما چنانچه آب نیز در

شستشوی صورت بکار برده شود، ما حصل فعالیت پاک کنندگی اعضای صورت به نتیجه

خواهد رسید. علامه بر اینکه حداقل سه بار شستشوی صورت هر گونه آلودگی محیطی را

نیز از آن خواهد زدود. توجه به این نکته مهم است که دو راه عمده ابتلا به عفونتها (

دهانی و استنشاقی) هر دو مربوط به محدوده صورت هستند.

در هر صورت دستور قرآن مبنی بر شستشوی دستها و صورت قبل از نماز با توجه به این

که این اعضاء معمولا پوشانده نمی شوند (حتی در مورد حجاب خانمها مورد استثناء واقع

شده اند=وجه و کفین) و در نتیجه با وجود اهمیت آنها از نظر تمرکز حس های پنچگانه، در

معرض آلودگی دائمی هستند، می تواند حاوی حکمتهای بی شمار باشد، که در سطور

گذشته با اختصار، به مشتی نمونه خروار اشاره شد.


+نوشته شده در شنبه 88/12/22ساعت 10:53 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



چرا باید خدا را عبادت کنیم؟

 و چرا این عبادت حتما باید بصورت نماز باشد؟

 مگر نماز چه ویژگی‌هایی دارد؟

 • نماز موجب یاد خداست:

یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و کنترل غرایز سرکش و جلوگیری از روح طغیان است. «نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدایی که از تمام کارهای کوچک و بزرگ ما آگاه است، خدایی که از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و کمترین اثر یاد خدا این است که به خودکامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن می‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و کردار خود نمی‏اندیشد و برای ارضای تمایلات و غرایز سرکش خود حد و مرزی را نمی‏شناسد و این نماز است که او را در شبانه روز پنج بار به یاد خدا می‏اندازد و تیرگی غفلت را از روح و روانش پاک می‏سازد.

به راستی، انسان که پایه حکومت غرایز در کانون وجود او مستحکم است، بهترین راه برای کنترل غرایز و خواستهای مرزنشناس او همان یاد خدا، یاد کیفرهای خطاکاران و حسابهای دقیق و اشتباه‏ناپذیر آن می‏باشد. از این نظر قرآن یکی از اسرار نماز را یاد خدا معرفی می‏کند: «اقم الصلوة لذکری؛ نماز را برای یاد من بپادار!» (1)

 • دوری از گناه:

نمازگزار ناچار است که برای صحت و قبولی نماز خود از بسیاری از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، یکی از شرایط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسایلی است که درآن به کار می‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏ای که با آن نماز می‏گزارد و مکان نمازگزار، این موضوع سبب می‏شود که گرد حرام نرود و در کار و کسب خود از هر نوع حرام اجتناب نماید؛ زیرا بسیار مشکل است که یک فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقید شود و در موارد دیگر بی پروا باشد.

گویا آیه زیر به همین نکته اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ان الصلوة تنهی عن الفحشأ و المنکر؛ که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‏دارد.» (2)

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد که شرط قبولی نماز در پیشگاه خداوند این است که نمازگزار زکات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غیبت نکند؛ از تکبر و حسد بپرهیزد؛ از مشروبات الکلی اجتناب نماید و با حضور قلب و توجه و نیت پاک به درگاه خدا رو آورد و به این ترتیب نمازگزار حقیقی ناگزیر است تمام این امور را رعایت کند. روی همین جهات، پیامبر گرامی ما(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‏فرماید: نماز چون نهر آب صافی است که انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و کثیف نمی‏شود. همچنین کسی که در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در این چشمه صاف معنوی شست و شو دهد، هرگز آلودگی گناه بر دل و جان او نمی‏نشیند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه  می‏تواند نشانه کوچکی از اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.

• نظافت و بهداشت:

از آنجا که نمازگزار در برخی از مواقع همه بدن را باید به عنوان «غسل» بشوید و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگیرد و پیش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع کثافت و آلودگی پاک سازد؛ ناچار یک فرد تمیز و نظیف خواهد بود. از این نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت که یک امر حیاتی است کمک می‏کند.

 • انضباط و وقت‏شناسی:

نمازهای اسلامی هر کدام برای خود وقت مخصوص و معینی دارد و فرد نمازگزار باید نمازهای خود را در آن اوقات بخواند، لذا این عبادت اسلامی به انضباط و وقت‏شناسی کمک مؤثری می‏کند.

بالاخص که نمازگزار باید برای ادای فریضه صبح پیش از طلوع آفتاب از خواب برخیزد، طبعا یک چنین فردی گذشته از این که از هوای پاک و نسیم صبحگاهان استفاده می‏نماید، به موقع فعالیتهای مثبت زندگی را آغاز می‏کند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه می‏تواند نشانه اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.


+نوشته شده در شنبه 88/12/22ساعت 10:42 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



یا عَلى ثَلاثٌ مُجالَسَتُهُمْ تُمیتُ الْقَلْبَ: مُجالَسَةُ الاَْنْذال وَ مُجالَسَةُ الاَغْنیاء; وَالَحَدیثُ مَعَ النِّساء. اى على، همنشینى با سه گروه قلب را مى میراند: همنشینى با انسانهاى پست، همنشینى با ثروتمندان، سخن گفتن با زنان.
نکته های مهمی از این فقره از وصیّت نامه حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) خطاب به امیرمؤمنان (علیه السلام) استفاده مى شود از جمله  مى توان استفاده مهمّى در مورد حیات و مرگ قلب کرد. قلب در این جا کنایه از روح و جان آدمى است; یعنى، علاوه بر این که جسم آدمى حیات و ممات دارد، دل و روح آدمى نیز داراى حیات و مرگ است که از آن به «حیات و مرگ معنوى» تعبیر مى شود.
«مَسْکِنَتى وَ أَماتَ قَلْبى، عَظیمَ جَنایَتى; خدایا، خطاهایم بر من لباس خوارى پوشانده و دورى از تو، جامه بیچارگى به تنم کرده و جنایات و گناهان بزرگم، قلبم را میرانده است».
همین دعا، دلالت بر این مطلب دارد که قلب هم داراى مرگ و زندگى است. و اصلاً مناجات تائبین خود بیانگر عوامل مرگ و حیات قلب است. امام(علیه السلام) عرض مى کند: خدایا با توبه قلبم را زنده کن; بدین معنى که، حیات با توبه و مرگ با گناهان صورت مى پذیرد.
بعضى از افراد هستند که در کنار آنان هزاران درس عبرت صورت مى گیرد و یا هزاران آیه و روایت و مواعظ تکان دهنده در گوش آنها مى خوانند، امّا کوچکترین اثرى در آنها ندارد و هیچ تکان نمى خورد، چون قلبش مرده است.
حیات را مى توان با دو چیز به خوبى شناخت: حسّ و حرکت، یعنى موجودى که نه احساس دارد و نه حرکت، مرده است، و همان طور که قرآن در بحث مفصّل خود از حیات و مرگ معنوى گاهى مثلاً، بعضى ازمرده ها را در ردیف زنده ها قرار مى دهد: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛ مپندار که کشته شدگان راه خدا مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند» یا در جاى دیگر عدّه اى از زنده ها را در صف مرده ها قرار مى دهد: «انّک لا تَسْمَعُ الْمَوتى وَلا تَسْمَعُ مِنَ الصَمِّ الدُّعا» در جایى دیگر مى فرماید: «لِیُنْذِرَ بِهِ مَنْ کانَ حَیّاً; تا به سبب آن کسى که زنده است انذار داده شود (بدهد)». قرآن وسیله انذار به آدمهاى زنده است. اى على، همنشینى با سه گروه قلب را مى میراند: همنشینى با انسانهاى پست، همنشینى با ثروتمندان، سخن گفتن با زنان.
«حیات و مرگ دلها»
انسانها داراى چند نوع حیات و مرگند!
نخست حیات و مرگ «نباتى»، که مظهرش همان نمو و رشد و تغذیه و تولید مثل است و از این نظر با تمام گیاهان همگام مى باشد. دیگر حیات و مرگ «حیوانى»، که نشانه بارز آن «احساس» و «حرکت» است و در این دو ویژگى نیز با تمام حیوانات یکسان است.
امّا نوع سوّم از حیات مخصوص انسانهاست و آنان را از گیاهان و حیوانات دیگر جدا مى کند که آن حیات «انسانى و روحانى» است; این همان چیزى است که در روایات اسلامى از آن به عنوان «حیاةُ القلوب» تعبیر شده است که منظور از «قلب» در این جا، همان «روح»، «عقل» و «عواطف» انسان است. در سخنان امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه ها و کلمات قصار نهج البلاغه روى این مسأله، بسیار تأکید شده است، در خطبه یکصد دو ده درباره قرآن مى گوید: «تَفَقَّهُوا فیهِ فَإِنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوبِ; درباره قرآن بیندیشید که بهار حیات بخش دلهاست». در خطبه یکصد و سی و سه درباره حکمت و دانش مى فرماید: «هِىَ حَیاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّتِ; حکمت مایه حیات دلهاى مرده است». و گاهى بیمارى قلب را در برابر بیمارى بدن قرار داده و در کلمه قصار، شماره سیصد و هشتاد و هشت مى فرماید: «وَ اَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ; بدتر از بیمارى تن بیمارى دل است». در کلمه شماره سیصد و چهل و نه مى فرماید: «مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُه; هر کس روح ورع در او کم شود قلبش مى میرد». و تعبیرات فراوان دیگر.
از سوى دیگر، قرآن مجید براى انسان نوع خاصّى از بینایى و شنوایى و درک و شعور، غیر از بینایى و شنوایى و شعور ظاهر قایل شده چنان که درباره کافران مى فرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ; آنها کران و لالان و کورانند و به همین دلیل چیزى نمى فهمند».
در جاى دیگر، منافقان را بیمار دلانى مى نامد که خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهِ مَرَضاً»
کسانى را که ترس از خدا در وجودشان نیست سنگدلانى معرّفى کرده که قلبشان از سنگ خارا نیز سخت تر است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ فَهىَ کَالْحِجارَةِ اَوْ اَشّد قسْوَة» درباره گروهى از کافران تعبیرى دارد که ضمن آن، آنان را به عنوان «ناپاکان» معرّفى مى کند، مى گوید: «أُولئِکَ الذِّینَ لَمْ یَرِدِ اللّه اَنْ یُطَهّرَ قُلُوبُهُمْ; آنان کسانى هستند که خدا نمى خواهد دلهایشان را پاک سازد»
در جاى دیگر مى فرماید: دعوت تو را تنها زندگانى که گوش شنوا دارند اجابت مى کنند نه مردگان «اِنَّما یَسْتجیبُ الذِّینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى یَبْعَثَهمُ اللّهُ ثُمَّ اِلَیْه یُرْجَعوُنِ; تنها کسانى که گوش شنوا دارند اجابت دعوت تو را مى کنند، امّا مردگان را خدا در قیامت بر مى انگیزد سپس به سوى او باز مى گردند»
از مجموع این تعبیرها و تعبیرهاى فراوان دیگرى که مشابه آن است به خوبى روشن مى شود که قرآن محور حیات و مرگ را همان محور انسانى و عقلانى مى شمرد، چرا که تمام ارزش انسان نیز در همین قسمت نهفته شده است.
عوامل مرگ و حیات روحانى بسیار زیاد است، ولى قدر مسلّم این است که «نفاق»، «کبر»، «عصبیّت»، «جهل» و گناهان بزرگ، قلب را مى میراند، چنانکه در مناجات تائبین از مناجاتهاى پانزدهگانه امام زین العابدین، على بن الحسین(علیه السلام)مى خوانیم: «وَأماتَ قَلْبى عَظیمَ جَنایتى»
حال رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: همنشینى با سه دسته قلب را مى میراند: همنشینى با انسانهاى آلوده و پست قلب را مى میراند و انسان در اثر مجالست با این گونه افراد به جاهایى سقوط مى کند که چه بسا مایه عبرت همگان مى شود. («نذل» به معناى رذل و پست از نظر اخلاقى، دینى، فکرى و...) انسان از چند راه ـ که عمدتاً چهار راه است ـ کسب شخصیّت مى کند:
الف) پدر و مادر که در دامان آنها پرورش مى یابد؛
ب) جامعه، کوچه و بازار و هر آنچه به عنوان عرف، عادت و محیط تعبیرمى کنند؛
ج) معلّم و استاد؛
د) دوست و همنشین، که بخش عمده شخصیّت هر کسى، مولود همنشینى با دوستان است؛ یعنى، اگر آنان آلوده باشند او هم آلوده مى شود و اگر اینها پاک باشند، او هم پاک مى شود.
در انسان، حالتى روانى به نام «محاکات» (تقلید) وجود دارد که هر چه را ببیند بى اختیار تقلید مى نماید; مثلا، یک نفر خمیازه مى کشد اکثر آنانى که اطراف مجلس نشسته اند خمیازه مى کشند. بسیارى از صفات و حالات در انسان همین گونه است که با محاکات ناخودآگاه در انسان منعکس مى شود که از جمله آنها، تأثیر احوال و اخلاق دوست بر دوست است. فرموده اند: اگر افراد خویشتن دار و تودارى را دیدید که نتوانستید آنان را در بر خورد اوّل و دوّم تشخیص بدهید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید; «فَانْظُروُا اِلى خُلفائِهِ وَ جَلَسائِه; به همنشینانش بنگرید».
اگر دیدید که عدّه اى لااُبالى و ولگرد دور او جمع هستند، هر چه هم جانماز آب بکشد فریب او را نخورید، چون «اِنَّ الْمَرْءَ عَلى دینِ خَلیلِهِ وَ جَلیلِهِ؛ چون آدمى، بر دین دوست و همنشین خود است». بنابراین همنشینى با اراذل قلب را مى میراند.
مپندار که کشته شدگان راه خدا مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند.
 همنشینى با اغنیا نیز قلب انسان را مى میراند، البتّه مراد از اغنیا در این جا، نوع اغنیاست. این گونه نیست هر کسى غنى بود، بد باشد. چه بسا افراد ثروتمندى باشند که همنشینى با آنها سعادت بیافریند; مانند حضرت ابراهیم(علیه السلام)که ثروت زیادى داشت، امّا همین که یک نفر ذکر «سُبُّوحٌ وَ قُدُّوسٌ» مى گوید، نصف اموالش را در راه خدا به او مى بخشد. و این حساب دیگرى دارد. یعنى در اغنیاى متدیّن بحثى نیست، بلکه چون غالب و بیشتر اغنیا، آدمهاى مرّفه، بى درد، و از خود راضى، متکبّر و غرق در ناز و نعمتند و وقتى انسان با آنان مى نشیند، یا درباره درآمدها و یا درباره مخارج زندگى صحبت مى کنند از خدا و پیغمبر و معنویات یا اصلا صحبتى نمى کنند یا کم سخن مى گویند.
اگر صحبت شود، مشاهده مى کنى که شاید انواع چلوخورشت را براى شما مى شمارد، علم و آگاهى و اطلاعات آنها در انواع غذاها، چرندگان و پرندگان، وسایل عیش و نوش،... بسیار زیاد است، امّا همین که یک بحث اخلاقى شود، همه ساکت و خاموش مى شوند گویا خاک قبرستان بر آنها پاشیده شده است و مجالست با اغنیایى با چنین اوصافى قلب را مى میراند.
مورد آخر «اَلْحَدیثُ مَعَ النِّساء» البته نه در مورد زنان با ایمان و دیندار؛ چون اکثر بحثهاى زنان، درباره تجمّلات است; مثلا، یا درباره جواهراتست و یا عیب و ایراد گرفتن دیگران. خلاصه در هر جایى که سخن از دنیا و تجمّلات و زرق و برق و... باشد باعث مرگ قلب مى شود، چون حدیث یعنى، گفتگو و این لازمه مجالست است. قرآن درباره زنان تعبیر جالبى دارد: «أَوَ مَنْ یُنْشِّىء فىِ الحِلْیَة وَ هُوَ فِى الْخِصالِ غَیْرُ مبین; چون اینان در زینت پرورش پیدا مى کنند; یعنى، بافت فکرى آنها، بافت تجمّلاتى است. مسأله مهمّ توجّه به این نکته است که عوامل حیات و مرگ قلب بسیار زیاد است و انسان باید مواظب باشد که روح و جان خودش را به دست هر کس نسپارد.


+نوشته شده در شنبه 88/12/22ساعت 10:36 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   31   32      >