سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

خطرناک‌ترین نقطه‌ی پل صراط

در قرآن کریم آمده است که در قیامت موقف‌های گوناگونی است که توقف برخی از گنه‌کاران در هر یک از آن‌ها به مقدار هزار سال دنیوی خواهد بود، در این نوشتار می‌خواهیم ببینیم مقصود از آن چیست؟

پل صراط


قبل از هر چیز یادآور می‌شویم که متکلمان اسلامی از مواقف قیامت گاهی به «قنطره»ها و «عقبه»ها تعبیرمی آورند ولی قبل از آنان دو واژه «قنطره» و «عقبه» در آیات قرآن و روایات اسلامی مطرح شده است و متکلمان نیز آن‌ها را در مباحث کلامی خود بکار برده‌اند.

کلمه‌ی «موقف» به معنی محل توقف(ایستگاه و کلمه‌ی «قنطره» به معنی «پل» و واژه‌ی «عقبه» به معنای «گردنه» است).

امیر مومنان (علیه‌السلام) در وصایای معروف خود به فرزند گرامیش امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)می‌فرماید:

«وَاعْلَمْ أَنَّ أَمامَکَ عَقَبَةً کَ?ُوداً، اَلْمُخِفُّ فِیها أَحْسَنُ حالاً مِنَ الْمُثْقِلِ وَالمُبْطِئُ عَلَیْها أَقْبَحُ حالاً مِنَ الْمُسْرِع وَانّ مَهْبِطَکَ بِها لا مَحالَةَ إِمّا عَلی جَنَّة أَوْ عَلی نار...»

«فرزندم بدان که (پس از مرگ) گردنه‌ی سختی در پیش رو داری، انسان‏های سبک‏بار (از نظر گناه) از افراد سنگین‏بار، وضعیت بهتری دارند، هر کس با تأمل و درنگ از آن عبور کند  از آن کسی که با سرعت از آن می‌گذرد، وضع بدتری خواهد داشت پایان گذر از آن (فرودگاه) یا بهشت است و یا دوزخ».

شیخ مفید: عقبه های قیامت همان احکام دینی است که انسان‌ها باید در روز قیامت پاسخگوی آن‌ها باشند ولی هرگز مقصود این نیست که حقیقتاً در سرای دیگر کوه‌ها و گردنه های صعب‌العبوری بر صراط قرار دارد و بندگان موظفند تا از آن‌ها عبور نمایند و خود را به بهشت برسانند، بلکه مقصود از «عقبه»(گردنه) که در قرآن و روایات آمده است، همان دستورات الهی است که از آنجا که رعایت آن‌ها تحمل مشکلات و دشواری‌هایی را همراه دارد از آن‌ها به «عقبه» تعبیر شده است




مواقف قیامت از نظر متکلمان اسلامی

برخی از متکلمان اسلامی در مورد این مسئله به اجمال گذشته‌اند و هیچ گونه توضیحی درباره‌ی آن نداده‌اند ولی دو متکلم نامدار شیعه:(شیخ صدوق/ م381) و (شیخ مفید/م413) به تفسیر آن پرداخته و هر یک نظر خاصی را ابراز نموده است و ما در اینجا برای آگاهی خوانندگان دیدگاه آنان را یادآور می‌شویم:

عقبه های قیامت از نظر شیخ صدوق

شیخ صدوق در این مسئله (بسان دیگر مسایل کلامی) بیشتر به ظواهر توجه نموده و حاصل آنچه را که از ظاهر روایات در این باره به دست می‌آید، به عنوان اندیشه کلامی خود ابراز نموده است. وی می‌گوید:

«اعتقاد ما در مورد عقبه‌هایی که بر طریق و راه محشر قرار دارد، این است که هر یک از آن‌ها به نام یکی از فرایض دینی نام‌گذاری شده، و انسان موظف است از آن‌ها عبور نماید، هرگاه به خاطر کارهای نیک و در پرتو رحمت الهی از یکی از آن عقبه‌ها بگذرد به عقبه دیگر می‌رسد که باید از آن نیز عبور نماید، و به این ترتیب باید از همه‌ی موقف‌ها و عقبه‌ها بگذرد و در غیر این صورت به دوزخ سقوط خواهد کرد آنگاه می‌گوید: عقبه های یاد شده همگی بر «صراط» قرار دارند و نام یکی از آن‌ها «ولایت» است که همه‌ی اهل محشر در آنجا بازداشت می‌شوند و در مورد ولایت امامان معصوم (علیهم السلام) مورد سوال قرار می‌گیرند خطرناک‌ترین عقبه های صراط، عقبه ای است که به نام «مِرْصاد» نام‌گذاری شده است و خداوند به عزت و جلال خود سوگند یاد کرده است که در این «عقبه» ستمگران را بازداشت نماید چنان که می‌فرماید:

(إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ) .

«حقّا که آفریدگار تو در کمینگاه (ستمگران) است».

حضرت علی (علیه‌السلام) نیز به ستمگران هشدار داده می‌فرماید:

«وَلَئِنْ أَمْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ وَهَولَهُ بِالْمِرصادِعَلی مَجازِ طَریقِهِ» .

«اگر خداوند به ستمگران مهلت می‌دهد ولی هرگز آنان را رها نخواهد کرد و در کمین گاهی در مسیرشان از آنان انتقام خواهد گرفت».

همان گونه که یادآور شدیم نظریه‌ی مرحوم صدوق در مورد مواقف و عقبه های قیامت در حقیقت تلخیص روایاتی است که در این باره آمده است، وما در اینجا نمونه‌هایی را یادآور می‌شویم:

1. از رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم)روایت شده است که فرمودند: بر روی «صراط» سه «قنطره»(پل) نصب شده است:

الف. قنطره امانت و خویشاوندان.

ب. قنطره نماز.

ج. قنطره عدل الهی.

هرگاه انسان از دو قنطره نخست با موفقیت عبور نماید، در موقف عدل الهی قرار می‌گیرد و از وی درباره‌ی رعایت حقوق دیگران س?ال می‌شود و اگر به کسی ستم نموده است حق عبور از آن به وی داده نمی‌شود تا مجازات گردد.

2. صدوق در ثواب الأعمال از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده است که در تفسیر آیه‌ی (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ)فرمودند:

«قَنْطَرةٌ عَلَی الصِّراطِ لا یَجُوزُها عَبْدٌ بِمَظْلَمَة».

3. از ابن عباس روایت شده است که بر جسر (پل) جهنم هفت موقف و بازداشتگاه است، در اولین موقف از توحید سوال می‌شود اگر عقیده‌ی او در مورد توحید کامل باشد به موقف دوم می‌رسد که درباره‌ی نماز از او سوال می‌شود هرگاه نماز را صحیح انجام داده است، به بازداشتگاه سوم انتقال داده می‌شود، و در آن از زکات سوال می‌شود و پس از آن نوبت به روزه خواهد رسید و پس از آن موقف پنجم است که مربوط به حج است و ایستگاه ششم عمره و بالأخره هفتمین بازداشتگاه مربوط به مظالم (حقوق دیگران) است و سرانجام اگر از همین مواقف با موفقیت گذشت وارد بهشت می‌گردد.

همان گونه که ملاحظه می‌شود، ظاهر روایات مزبور و روایات مشابه آن‌ها این است که در قیامت مواقف و قنطره هایی بر روی صراط نصب می‌گردد و در آن مواقف انسان‌ها درباره‌ی هر یک از فرایض دینی مورد س?ال قرار می‌گیرند.

عقبه های قیامت از نظر شیخ مفید

شیخ مفید در مباحث کلامی خود به عقل و داوری‌های آن بیشتر اعتماد می‌نماید و مفاهیم و مسایل کلامی و دینی را بر این اساس تفسیر می‌نماید و در شرح کلام صدوق می‌گوید:

عقبه های قیامت همان احکام دینی است که انسان‌ها باید در روز قیامت پاسخگوی آن‌ها باشند ولی هرگز مقصود این نیست که حقیقتاً در سرای دیگر کوه‌ها و گردنه های صعب‌العبوری بر صراط قرار دارد و بندگان موظفند تا از آن‌ها عبور نمایند و خود را به بهشت برسانند، بلکه مقصود از «عقبه»(گردنه) که در قرآن و روایات آمده است، همان دستورات الهی است که از آنجا که رعایت آن‌ها تحمل مشکلات و دشواری‌هایی را همراه دارد از آن‌ها به «عقبه» تعبیر شده است.

سپس می‌افزاید: التزام به آنچه «حشویه» می‌گویند که روز قیامت، کوه‌هایی با گردنه ای صعب‌العبور آفریده می‌شود و اهل محشر باید از آن‌ها عبور نمایند، ادعایی بدون دلیل است، زیرا نه از نظر دلایل نقلی مطلب روشن و قابل اعتمادی در دست است و نه عقل در این باره قضاوت و حکمی دارد، زیرا آنچه از نظر عقل لازم و قطعی است، این است که بر اساس اصل حکمت الهی به برپایی قیامت حکم قطعی می‌نماید، ولی در مورد خصوصیات یاد شده اگر چه امکان آن را نفی نمی‌کند، ولی هیچ گونه حکمی بر لزوم آن ندارد.

در توضیح کلام مفید یادآور می‌شویم واژه‌ی «عقبه» در قرآن در مورد برخی از فرایض و احکام الهی به کار رفته است چنان که می‌فرماید:

(فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَما أَدْریکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْم ذی مَسْغَبَة * یَتیماً ذا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَة)

«از گردنه صعب‌العبور به آسانی و به سرعت بالا نرفت و نمی‌دانی که آن گردنه چیست؟ آزاد کردن بنده، یا طعام دادن در روز فقر و تهیدستی به یتیم خویشاوند یا مسکین فوق‌العاده تهیدست و بیچاره».

قرآن کریم در تفهیم معارف عمیق و تعالیم عالی خود از روش تمثیل و تشبیه بهره می‌گیرد، و بدین طریق فهم عمیق‌ترین معارف را برای ذهن‌ها و اندیشه های معمولی آسان می‌سازد.

بررسی آیات تمثیلی قرآن خود بحث جداگانه ای را می‌طلبد که در حوصله‌ی بحث ما نیست.آیه‌ی یاد شده در حقیقت از آیات تمثیلی قرآن است، که واقعیت غیر محسوس را به واقعیت محسوس تشبیه می‌نماید، همه‌ی افراد با کوه و گردنه های صعب‌العبور آن به نوعی آشنایی دارند و دشواری عبور از آن‌ها برای نیل به مقاصد دنیوی برای همگان معروف و معهود است قرآن کریم در این آیات این واقعیت را بیان نموده است که رسیدن به مقاصد عالی اخروی و انسانی نیز در گرو تحمل مشکلات و سختی‌هایی است و راه رسیدن به آن رعایت قوانین الهی است و از آنجا که قوانین دینی با تمایلات مرزنشناس حیوانی تضاد و تصادم دارند، در حقیقت رعایت این قوانین بسان عبور از گردنه های سخت و صعب‌العبور است و هر کس در دنیا به آسانی از این گردنه‌ها بگذرد، یعنی قوانین الهی را کاملاً رعایت نماید در سرای دیگر نیز به آسانی از آن‌ها خواهد گذشت و «محاسبه» برای او سهل و آسان خواهد بود.

شاهد بر این مطلب آیات بعدی است چنان که می‌فرماید:

(ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَالَّذینَ کَفَرُوا بِ آیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤصَدَةٌ)

«سپس از انسان‌هایی می‌باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به صبر و مهربانی سفارش می‌نمایند این گونه افراد در قیامت اهل سعادت و یُمن می‌باشند و آنان که به آیات ما کفر ورزیده‌اند، در سرای دیگر اهل شومی و شقاوتند، آتشی از هر جهت آنان را احاطه خواهد کرد».

در این آیات سرنوشت اخروی انسان‌ها و این که از اهل سعادت و یا شقاوت خواهند بود، نتیجه‌ی عبور آنان از «گردنه‌ها» دانسته شده و گردنه‌ها نیز به آزاد نمودن بردگان، اطعام یتیمان و تهیدستان، سفارش به صبر و مهربانی، در پرتو ایمان به خدا تفسیر شده است بنابراین مقصود از عقبه‌ها، همان ایمان به خدا و احکام الهی است، نه این که در واقع، کوه‌ها و گردنه‌هایی صعب‌العبور در قیامت پدید می‌آیند و به اهل محشر دستور داده می‌شود تا از آن‌ها بگذرند و وارد بهشت گردند بدیهی است آنچه در گذشتن از این نوع گردنه‌ها موثر و سودمند است، قدرت و توانایی جسمانی است نه ایمان و اعمال صالح ـ و حال آن که آنچه در قیامت مایه‌ی رسیدن به بهشت می‌باشد ایمان و عمل صالح است و توانایی جسمانی هیچ‌گونه تأثیری در این رابطه ندارند.

بنابراین می‌توان گفت آنچه مُعلّم شیعه (شیخ مفید) در این باره بیان نموده است صحیح‌تر و واقع‌بینانه تر به نظر می‌رسد.

 

 


+نوشته شده در جمعه 91/9/10ساعت 2:18 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



عامر بن قیس عنبرى مى‏گفت :چهار آیه در قرآن است ، چون شب بخوانم ، باکى برایم نیست که چگونه شب را به سر برم و چون روز بخوانم باکى ندارم که روز را چگونه بگذرانم .

مَّا یَفْتَحِ اللّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

چون خدا رحمتى را براى مردم بگشاید ، بازدارنده‏اى براى آن نیست ، و چون بازدارد ، بعد از او فرستنده‏اى برایش وجود ندارد ، او تواناى شکست‏ناپذیر و حکیم است .
وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

و اگر خدا گزند و آسیبى به تو رساند ، آن را جز او برطرف کننده‏اى نیست ، و اگر براى تو خیرى خواهد ، فضل و احسانش را دفع کننده‏اى نیست ؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد مى‏رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است .
وَمَا مِن دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلاَ عَلَى اللّهَ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِى کِتَابٍ مُبِینٍ
و هیچ جنبده‏اى در زمین نیست ، مگر این که روزىِ او برخداست ، و [ او ]قرارگاه واقعى و جایگاه موقت آنان را مى‏داند ؛ همه در کتابى روشن ثبت است .

 سَیَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً

 خدا به زودى پس از سختى و تنگنا ، فراخى و گشایش قرار مى‏ دهد


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:31 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت ذوالقرنین عبورش به مردمى افتاد که هر کس مردگان خود را جلوى خانه‏ اش دفن کرده است ، سبب این کار را پرسید

گفتند : براى آن است که هر صبح و شام نظرمان بر قبور اشخاصى که مثل ما بوده‏ اند و با آن‏ها زندگى کرده بودیم بیفتد تا از مرگ غفلت نکنیم و به فکر عاقبت کار خویش باشیم ؛ زیرا مى‏ دانیم که یک روزى ما هم مانند آنان مقیم برزخ خواهیم شد


از طرفى دید منازل آنان درب ندارد ، پرسید این چه وضع است ؟

جواب دادند : براى آن که بین ما دزد و خائن نیست ، خداوند به هر کس هر چه عطا کرده به همان قانع است و هرگز دست به طرف مال کسى دراز نمى‏کند و ما را حاکم و پادشاه نیست ؛ زیرا همه ما موظف به رفع نزاعیم و از طرفى نزاعى بین ما رخ نمى‏ دهد ، بلکه آن قدر با هم مهربانیم که وقتى زندگى ما را نظر مى‏ کنى انگار همه با هم یکى هستیم و آن چنان بر هواى نفس غالبیم که نفعى را به غیر حق به طرف خود نمى‏ کشیم و بین ما دروغ وجود ندارد ؛ زیرا دروغ مقدمه جلب نفع از براى خود و ضرر به دیگرى است و ما نفع غیر را به منفعت خود ترجیح مى‏ دهیم و ما پدران خود را نیز این چنین یافتیم .

ذوالقرنین گفت : چگونه است که همه شما را خرسند و خندان مى‏ بینیم و مثل این که غم و اندوهى در بین شما وجود ندارد

گفتند : براى این است که هر چه پیش آید از خدا مى‏ دانیم و او هم هر چه صلاح ماست براى ما مقرّر مى‏ دارد و هر کس را هر چه صلاح اوست پیش آید باید خندان و خرسند باشد نه غمناک و اندوهگین


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:26 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



موسى علیه‏ السلام از جانب حضرت حق به چهار چیز وصیت شد که بر تمام مردم واجب است به این چهار حقیقت توجّه کنند :
1ـ تا نمى‏ دانى خداوند تو را آمرزیده به عیوب مردم کار نداشته باش بلکه در فکر وسیله آمرزش خویش باش.

2ـ تا نمى‏ دانى گنج‏هاى خزائن من تمام شده از براى روزى غصه مخور که آنچه مقدر توست به آن مى‏ رسى .

3 ـ تا نمى‏ دانى سلطنت و حکومت من خاتمه پیدا کرده به کسى امیدوار مباش .

4 ـ تا خبر مرگ شیطان این دشمن خطرناک به تو نرسیده از مکر او ایمن مباش .

به حضرت وحى شد :
مرا دوست داشته باش و مردم را نیز به محبت من آراسته کن .
عرضه داشت : تو مى‏دانى که تو را از همه بیشتر دوست دارم ، اما بندگانت را چگونه به محبتت بخوانم ؛ پاسخ آمد نعمت‏هایى را که به آن‏ها داده ‏ام به یاد آنان آر تا قدردان نعمت شوند و از این طریق به من علاقه‏ مند گردند ؛ زیرا دل‏ها به احسان صید مى‏ شود


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:25 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله به مردى که براى زیارت آن حضرت آمده بود فرمود : تو را به چیزى راهنمایى نکنم که به خاطر آن خداوند تو را به بهشت برد ؟

عرضه داشت : آری یا رسول اللّه . فرمود : از آنچه خدا به تو مرحمت فرموده ، بپرداز .

گفت : اگر خودم محتاج‏تر باشم چه کنم ؟

فرمود : ستمدیده‏اى را یارى کن .

گفت : اگر ناتوان‏تر از آن ستمدیده باشم ؟

فرمود : بیخردى را هدایت کن .

گفتم : اگر خود بدبخت و بیخرد باشم بیش از آن که محتاج به راهنمایى است ؟

فرمود : زبانت را جز از خیر حفظ کن 

آیا شاد نیستى که یکى از این صفات در تو باشد و تو را به بهشت کشد؟


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:23 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



عدى از با وفاترین یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود . عدى به دست پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ایمان آورد و در جمل و صفین و نهروان در رکاب امام على علیه‏ السلام براى اعتلاى کلمه حق جنگید و در جمل یک چشمش را در راه خدا از دست داد .
زمانى بین او و معاویه ملاقات دست داد ، معاویه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟ گفت : همه آن‏ها در رکاب على شهید شدند . معاویه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت که فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در رکابش کشته شدند .

عدى گفت : آه که من انصاف را در حق على رعایت نکردم که او در محراب عبادت شهید شد و من هنوز زنده ‏ام

معاویه گفت : بدان که هنوز قطره ‏اى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شریفى از اشراف یمن

عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دل‏ها که از خشم و غضب نسبت به تو آکنده بود هنوز در سینه‏ هاى ماست و آن شمشیرها که با آن‏ها با تو مى‏ جنگیدیم اکنون بر دوش‏هاى ماست ، اگر قدمى از طریق خدیعت به ما نزدیک شوى قدمى براى ریشه کن کردن شرّت به تو نزدیک شویم

بدان که قطع حلقوم و سکرات مرگ بر ما آسان‏تر است از این که سخن ناهموار در حق محبوبمان على (ع) بشنویم


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:22 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



  ابن سیرین مردى بزّاز بود ، مى‏گوید : در بازار شام در مغازه خود براى فروش پارچه نشسته بودم ، زنى جوان وارد مغازه شد در حالى که حجاب کامل اسلامى را رعایت کرده بود !
از من درخواست چند نوع پارچه کرد ، آنچه مى‏خواست به او عرضه کردم ، گفت :  پسر سیرین ! این‏بار پارچه سنگین است و مرا طاقت حمل آن به منزل نیست ، شما این‏بار را به خانه من بیاور و در آنجا قیمتش را از من بستان .
من بى‏خبر از نقشه شومى که او براى من کشیده ، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم ، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روى و موى برداشت و در برابر من کمال طنازى و عشوه‏گرى آغاز نمود ، تازه بیدار شدم که به دام خطرناکى گرفتار آمده‏ام ، بدون این که خود را ببازم ، همراهش به اطاق رفتم ، او را خام کردم ، سپس محل قضاى حاجت را از او پرسیدم ، گفت : گوشه حیات است ، به محل قضاى حاجت رفتم ، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست نالیدم ، آن گاه تمام هیکل و لباسم را به نجاست آلوده کردم و با همان منظره نفرت‏آور بیرون آمدم .
چون زن جوان مرا به این حال دید سخت عصبانى شد و انواع ناسزاها را نثار من کرد .
سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بیرون کرد ، به منزل خود رفتم ، لباس‏هایم را عوض کردم و بدن را از آلودگى شستم ، عنایت خدا به خاطر ورعى که به خرج دادم هم چنان که به خاطر ورع یوسف ، شامل حال یوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غیب به روى دلم باز شد و علم تعبیر خواب به من مرحمت شده و بخشیده شد .


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مرحوم نراقى در معراج السعاده نقل کرده است که در بصره زنى به نام شعوانه زندگى مى‏کرد که خواننده و موسیقى‏دان بسیار خوبى بود و سه هنر داشت: خوب نى مى‏زد، خوب مى‏رقصید و خوب مى‏خواند. طبیعتاً، چند شاگرد هم داشت و مجلسى در بصره براى خوشگذرانى ترتیب داده‏ نمى‏شد مگر این‏که این خانم در آن دعوت بود.

نقل است روزى براى شرکت در یکى از همان مجالس مى‏رفت که دید صداى ناله شدیدى از داخل خانه‏اى بلند است. به یکى از شاگردانش گفت: برو ببین در این خانه چه خبر است! دختر رفت و هر چه آن‏ها منتظر ماندند برنگشت. به شاگرد دیگرش گفت: چرا او نیامد؟ برو ببین چه خبر است! این یکى هم رفت و دیگر نیامد. به سومى گفت: تو برو و زود برگرد! سومى هم رفت و نیامد. لاجرم، خودش داخل شد و پرسید: این‏جا چه خبر است؟ گفتند: خانم این‏جا نه مجلس مردگان است نه زندگان؛ این‏جا مجلس روح است؛ مجلس معناست. گفت: این‏ها چرا گریه مى‏کنند؟ گفتند: گوش بده متوجه مى‏شوى! گوش داد و دید یک نفر براى مردم صحبت مى‏کند. اتفاقاً، سخنان گوینده به این دو آیه قرآن رسیده بود:

«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً».

وقتى [آن آتش سوزان‏] آنان را از مکانى دور ببیند، از آن، خشم و خروشى هولناک بشنوند.

در روز قیامت، هنگامى که چشم مردم از دورترین راه به جهنم بیفتد، با این‏که فاصله‏شان با جهنم زیاد است، صداى خشم آتش و فریاد عذاب را مى‏شنوند. بعد، این آیه را خواند:

«إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ».

هنگامى که در آن افکنده شوند از آن، در حالى که در جوش و فوران است، صدایى هولناک و دلخراش مى‏شنوند.

آرى، وقتى جهنمى‏ها را داخل جهنم بریزند، فریاد بر مى‏آورند این‏جاست که باید بر سر خود بزنیم، واى بر ما!

شعوانه لحظاتى در این دو آیه تأمّل کرد و به خود گفت: اگر الان قیامت باشد و من جزو جهنمى‏ها باشم و در آتشم بیندازند کارم تمام‏ است. یک دفعه، از این فکر منقلب شد و در جا غش کرد. بعد که به هوش آمد به گوینده مجلس گفت: من زن معصیت‏کارى هستم. اگر با خدا آشتى کنم، توبه‏ام پذیرفته است؟ گوینده گفت: خانم، هر چه هم گناهت فراوان باشد قبول است، گرچه به اندازه گناهان شعوانه باشد. وقتى فهمید در شهر بصره بدترین زنان و انسان‏ها را به او مثل مى‏زدند دوباره غش کرد.

مرحوم نراقى مى‏گوید: آخرین بار، شعوانه به گونه‏اى به هوش آمد و کارش به جایى رسید که مایه عبرت زنان و مردان بصره شد. در اثر توبه، گوشت و پوستش آب شد و بدن جدیدى پیدا کرد، اما مانند ترکه خشک شده بود. یک شب که سر به سجده گذاشته بود و اشک مى‏ریخت، مى‏گفت: من که در این دنیا به دلیل پشیمانى از گناه مانند ترکه شدم، در قیامت چه خواهم شد؟ تا نصف شب در این فکر بود و گریه مى‏کرد. نیمه شب بود که در همان اتاق و حال سجده صدایى شنید که مى‏گفت: به همین حال باش و بگذار قیامت بیاید تا ببینى چگونه با کَرَمم با تو رفتار مى‏کنم.

این تحوّل تأثیر یک لحظه فکر کردن بود.


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:7 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



نقل کرده‏اند که روزى روباهى به گرگى رسید که دنبه‏اى به دندان داشت. گرگ بینوا پس از سه چهار روز گرسنگى کشیدن تازه توانسته بود این غذا را به دست آورد که روباه به او گفت: جناب گرگ، خدا روزى دهنده است؛ خداوند لطف دارد؛ ببین چه گوسفندهایى به این منطقه فرستاده تا تو را غرق نعمت کند و ...! خلاصه، آن قدر از گرگ تعریف کرد که او را فریب داد. در نهایت هم از او پرسید: این چیست که به دست آورده‏اى؟ گرگ دهانش را باز کرد و گفت: دنبه! بازکردن دهان همان و افتادن دنبه از دهان گرگ و فرار کردن روباه همان. پس از آن، هر کس به روباه مى‏رسید و مى‏گفت: در دهانت چه دارى؟ او دندانش را محکم روى دنبه مى‏فشرد و مى‏گفت: «چربى»!

این انسان‏ها از این دسته حیوانات هستند. یعنى اول دیگران را مغرور مى‏کنند و بعد کلاه سرشان مى‏گذارند؛ از مردم تعریف مى‏کنند و بعد آنها را زمین مى‏زنند و همه چیزشان را مى‏گیرند، آن هم به گونه‏اى که خودشان احساس نکنند.

این کار انسان شیطان صفت است؛ مثلًا، کسى که ماشینش فروش نمى‏رود، آن را پیش دلال مى‏برد و او با کلک آن را مى‏فروشد. این خیلى بد است که وقتى مردم خودشان نمى‏توانند سر کسى کلاه بگذارند، مى‏گویند پیش فلانى برویم تا او برایمان بفروشد! هر چند عده‏اى کلاه گذاشتن به سر مردم را زرنگى و کاسبى و اهل معامله بودن مى‏دانند.


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:4 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مردى در مدینه زندگى مى‏کرد که کارش دزدى بود، ولى بروز نمى‏داد. شب‏ها دزدى مى‏کرد و صبح قیافه ظاهرالصلاحى داشت. نیمه شب، از دیوار خانه‏اى بالا رفت. چهار اتاق خانه پر از اسباب زندگى بود و زن سى ساله تنهایى هم در آن زندگى مى‏کرد. با خودش گفت: امشب، سفره ما دو برابر شد. هم خانه را مى‏بریم و هم صاحبخانه را!

در این فکرها بود که یکى از آن برق‏هاى الهى به او زد و یک لحظه قیامت خود را مرور کرد: کدام شب هم دزدى کردم و هم به ناموس‏ مردم دست دراز کردم؟ در قیامت که فریادرسى نیست، اگر خدا مرا محاکمه کند چه جوابى بدهم؟

با این فکر، از دیوار پایین آمد و گفت: مولاى من! من هر شب به دزدى رفتم و مال مردم را بردم، اما امشب تو فکر مرا بردى! با این حال، خیلى به او سخت گذشت و تا صبح قیافه آن زن در نظرش مجسم مى‏شد.

صبح به مسجد آمد. مردم به پیامبر گفتند: یا رسول اللَّه، خانمى با شما کار دارد. فرمود تا داخل مسجد بیاید. زن گفت: پدر و مادرم مرده‏اند. خانه‏اى دارم با چند اتاق پر از اسباب زندگى، اما شوهرم هم مرده است. دیشب شبحى روى دیوار دیدم. نمى‏دانم خیالاتى شده‏ام یا کسى مى‏خواست دزدى کند. لطفاً درد مرا درمان کنید! پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، فرمود: مشکلت چیست؟ گفت: امشب مى‏ترسم در آن خانه تنها باشم. اگر کسى زن ندارد، مرا براى او عقد کنید! پیامبر رو به جمعیّت کرد و آن دزد را دید. از او پرسید: زن دارى؟ گفت: نه! فرمود: پول دارى عروسى کنى؟ زن گفت: آقا، پول نمى‏خواهم. همین طور خوب است. فرمود: آقا، این خانم را مى‏خواهى؟ آماده‏اى او را برایت عقد کنم؟ گفت: هر چه شما بفرمایید! پیامبر عقد را جارى کردند و فرمودند: معطل نشو! دست خانمت را بگیر و برو!

با هم به منزل رفتند. دزد نگاهى به اتاق‏ها کرد و در حالى که چشمانش از گریه سرخ شده بود گفت: خانم، آن دزد دیشبى من بودم. براى رضاى خدا از شما گذشتم و خدا این‏گونه به من مرحمت فرمود


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 9:59 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >