سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

در کتاب سفینة البحار محدث قمى از حضرت صادق (ع) روایت شده است که داود پروردگار روزى از شهر بیرون رفت در حالى که زبور مى‏خواند و هنگام زبور خواندش هر چه از کوه و سنگ و پرنده و درنده بود با او هم صدا مى‏شدند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ: 

او مى‏رفت تا به اطراف کوهى رسید که در بالاى آن کوه، مرد عابدى از پروردگاران بنى‏اسرائیل بنام حزقیل خدا را عبادت مى‏کرد.

حزقیل چون صداى کوه و حیوانات را شنید دانست حضرت داود در آن منطقه است.

داود حزقیل را ندا داد که: آیا اجازه دارم به نزد تو آیم؟ حزقیل گفت: نه‏ داود به گریه نشست، به حزقیل وحى شد درباره داود دعا کرده او را به محل خود دعوت کن، حزقیل از جاى خود برخاسته و داود را به بالاى کوه دعوت کرده و سپس دست او را گرفت به بالا برد.

داود از حزقیل پرسید، آیا در این محل قصد معصیت کرده‏اى، گفت: نه پرسید در این مدت دچار خودبینى و عجب گشته‏اى گفت: نه پرسید آیا در این مدت شوقى به زندگى مادى و شهوات و لذات دنیوى پیدا کرده‏اى؟ گفت گاهى چنین حالتى به قلبم خطور مى‏کند پرسید در چنین حال چه مى‏کنى؟

حزقیل گفت: چون چنین حالى به من هجوم کند در این غارى که در این کوه است وارد شده و در آنجا عبرت مى‏گیرم!

داود به آن غار وارد شد در آن غار تختى از آهن بود و روى آن جمجمه‏اى از سر آدمیزاد قرار داشت با مقدارى استخوان‏هاى کهنه و در طرفى از آن لوحى بود از آهن که در آن نوشته شده بود: من اروى‏شلم هستم، هزار سال پادشاهى کردم و هزار آبادى بنا نمودم و با هزار زن ازدواج کردم و این عاقبت زندگى من است که خاک بسترم و سنگ بالشم و مارها و خزنده‏ها همسایگان من هستند پس فریب دنیا را مخورید. 

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.

براى مردم آراسته و زینت داده شده است محبت و عشق به خواستنى‏ها که عبارت است از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشان‏دار و چهار پایان و کشت و زراعت، اینها کالاى زندگى دنیائى است و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.


+نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت 1:33 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مرحوم شیخ عباس قمى در سفینة البحار مى‏نویسد:

روایت شده که روزى معاویه براى ابوالاسود دئلى (شاعر اهل بیت) حلوایى هدیه فرستاد تا در قلب ابوالأسود نفوذ کرده و وى را از دوستى و محبت على علیه السلام منصرف کند، در این هنگام دختر خردسال او مقدارى از آن حلوا را به دهان گذاشت.

ابوالأسود گفت: دخترم زود آن را بیرون بینداز که زهر است. این حلوایى است که معاویه براى فریب ما فرستاده تا از دوستى اهل بیت علیهم السلام دست بکشیم، دختر گفت: خدا رو سیاهش کند، او مى‏خواهد ما را با این حلوا فریب دهد تا دست از على علیه السلام و محبت او برداریم. بریده باد دست فرستنده و خورنده‏اش. پس آنچه را به دهان برده بود بیرون ریخت. آنگاه شعرى سرود که معناى آن چنین است:

اى فرزند هند! آیا خیال کردى که به وسیله حلواى شیرین زعفرانى مى‏توانى ما را فریب دهى که دین خود و شرافت نیاکانمان را به تو بفروشیم. نه به خدا سوگند چنین چیزى شدنى نیست. همانا که مولاى ما امیرمؤمنان على علیه السلام است. بنابراین کسانى که از در خانه اهل بیت دور هستند به یقین از جهت نطفه یا لقمه حرام یا اعتقادات قلبى و فکرى مشکل ریشه‏اى دارند؛ زیرا دشمنى و کینه از این سه راه وارد انسان مى‏شود پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

آن که اهل بیت مرا دوست ندارد یا منافق یا زنازاده یا فرزند حیض است. [ «4» اللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَى حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا عَاقِّینَ وَ لَا مُخَالِفِینَ وَ لَا خَاطِئِینَ «5» وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَى مَا سَأَلْتُکَ‏]

خدایا! وجودم را به آنان نیرومند، و کجى‏ام را به وسیله آنان راست فرما، تبارم را به آنان افزون کن، و مجلسم را به آنان زینت ده، و یادم را به آنان زنده دار، و در نبود من کارهایم را به وسیله ایشان کفایت کن، و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یارى ده، آنان را نسبت به من عاشق و مهربان، و روى آورنده، و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار، و مرا در تربیت و ادب کردن و نیکى در حقّشان یارى فرما، و مرا از جانب خود علاوه بر آنان اولاد پسر بخش، و آن را برایم خیر قرار ده، و آنان را در آن‏چه از تو مى‏خواهم یاورم ساز.


+نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت 1:29 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



«از جمله اتفاقات لطیف مناجات «برخ الأسود» است، همان کسى که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام امر فرمود که، از او درخواست دعا کند تا براى بنى‏اسرائیل باران ببارد. بعد از این هفت سال در بنى‏اسرائیل قحطى آمد، حضرت موسى علیه السلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسى علیه السلام وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت کنم دعاى جمعیّتى را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا مى‏خوانند و خود را از مجازات من ایمن مى‏دانند.

اى موسى! برگرد و برو به نزد یکى از بندگانم به نام برخ که دعا نماید، تا دعاى او را بپذیرم. حضرت موسى علیه السلام در پى برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزى‏ حضرت در کوچه‏اى عبور مى‏کرد، ناگهان به بنده سیاه پوستى برخورد کرد در پیشانیش آثار سجده نمایان بود و چادر شبى به خود پیچیده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:

اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى علیه السلام گفت: مدّتى در جستجوى تو بودیم، حال بیا برویم براى ما دعاى باران بخوان، برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد:

اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِکَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِکَ وَ مَا الَّذى‏ بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَیْکَ عُیُونُکَ أَمْ عانَدَتْ الرِّیاحُ عَنْ طاعَتِکَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَکَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُکَ عَلَى الْمُذْنِبینَ، الَسْتَ کُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئینَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّکَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى‏ الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ.

خدایا! این خشکى و قحطى کار تو نیست، و این سخت‏گیرى بر بندگان از بردبارى تو نیست. چه آشکار شده بر تو که چشمه‏هاى تو کم آب شده است؟! آیا بادها از فرمانبرى تو روگردان شده‏اند؟! یا آنچه نزد توست به پایان رسیده است؟! یا خشمت بر گنهکاران شدّت یافته است؟! آیا تو پیش از آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودى و رحمت را نیافریدى؟ مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آیا مى‏خواهى با این سخت‏گیرى شوکت خود را به ما نشان دهى، آیا مى‏ترسى فرصت از دست برود و ما نمیریم، پس قبل از مردن ما در کیفر شتاب نمودى؟!

هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنى‏اسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى علیه السلام گفت: دیدى چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.» 

از بزرگترین الطاف الهى بر بندگان این است که اسرار عموم مردم را پنهان نگه داشته و باطن‏ها را بر یکدیگر پوشیده مى‏نماید تا از اسرار و نقشه‏هاى درونى آگاهى نیابند. بنابراین به زندگى و ارتباط در امور به گونه عادى مشغول هستند.

اگر پرده‏کشى بر ظاهر اعمال انسان‏ها نبود؛ اجتماع متلاشى شده و کار به سختى مى‏کشید و هیچ کس میل و علاقه‏اى به رابطه قلبى نداشت و بیشتر بندگان خدا از این نعمت نهانى آگاه نیستند و نمى‏دانند که آبروى فردى و اجتماعى آنان در گرو رحمت الهى است.

اگر روزى گوشه‏اى از این پرده براى رسوایى یا آزمایش کنار رود، هیچ کسى قدرت زندگى با دیگران حتى با نزدیکان خود را نخواهد داشت.


+نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت 1:28 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



در تاریخ آمده است که: عبدالملک بن مروان، حاکم خودکامه عصر امامت امام زین‏العابدین علیه السلام خبردار شده بود که شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله در اختیار امام سجّاد علیه السلام است. پس تصمیم گرفت تا آن یادگار ارزشمند را از هر راه ممکن به چنگ آورد و از آن بهره سیاسى و دنیایى ببرد، پس سربازى را نزد آن حضرت فرستاد و درخواست کرد که حضرت شمشیر را براى وى بفرستد و در نامه، اضافه کرد که هر کارى داشته باشید به سرعت آن را انجام خواهم داد.

امام علیه السلام به صراحت، جواب ردّ داد. عبدالملک به شدّت خشمگین شده بود.

بار دیگر نامه‏اى تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستى، حقوق تو را از بیت المال قطع خواهم کرد و تو به سختى زندگى، دچار خواهى شد.

امام بدون ذرّه‏اى خوف در پاسخ نوشت:

اما بعد: خداوند متعال، خود عهده‏دار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزى دهد و در قرآن مى‏فرماید:

إِنَّ اللَّهَ یُدَ فِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» 

مسلماً خدا از مؤمنان دفاع مى‏کند، قطعاً خدا هیچ خیانت کار ناسپاسى را دوست ندارد.

بنگر که کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم. 


+نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت 1:26 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حکم بن ابى العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکّه بوده و بسیار آن حضرت را مى‏آزرد و از همین جهت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد و از جمله اذیّت‏هاى وى نسبت به آن حضرت، این بود که هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله در کوچه‏هاى مکّه راه مى‏رفت و حکم بن ابى العاص آن بزرگوار را مى‏دید. پشت سر آن حضرت مى‏آمد و از روى مسخره راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید مى‏کرد و به این وسیله دشمنان اسلام و مشرکان را مى‏خنداند.

بالأخره روزى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى خود را برگرداند و همچنان که وى مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «کُنْ ذلکَ»  یعنى «همچنین باش»، از آن پس تا وقتى که مرگش رسید، بدنش به حال رعشه باقى بود و همیشه حالت ارتعاش داشت


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:10 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

به گزارش شیعه آنلاین، نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود.

 

پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است.

 

افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود.

 

گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است.

 

گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

 

ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد.

 

چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید.

 

منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند.

 

ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد!

 

به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد.

 

به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

 

وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند.

 

? وفات ام البنین

بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:6 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود

نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود.

 

پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است.

 

افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود.

 

گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است.

 

گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

 

ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد.

 

چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید.

 

منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند.

 

ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد!

 

به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد.

 

به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

 

وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند.

 

? وفات ام البنین

بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:6 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 


 

 

 

 

نشانه های ظهور

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود" اسلام در غربت ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته‌ای وارونه بر خویش ندارند."

 


 

 

از علی (علیه‌السلام) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می‌کنند، بزرگواران کمیاب می‌شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می‌شود و دروغ فراوان می‌گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می‌گیرد و علنی به گناه افتخار می‌کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می‌پوشند"( نهج‌البلاغه . خطبه 108)

احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به ان‌ها اشاره می‌کنیم :

شخصیت‌های بزرگ، حیله گر خوانده می‌شوند

روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت‌های بزرگ در نزد آن‌ها حیله گر خوانده می‌شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .

مؤمن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می‌شود و فاسق به پیش آن‌ها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آن‌ها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آن‌ها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .

در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آن‌ها ببارد .

اگر در جمع آن‌ها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره‌هایشان چهره‌های آدمیان ولی دل‌هایشان دل‌های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خون‌ریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آن‌ها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغ‌گویی شناسند و چون از آن‌ها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

در آن روزگار است که خداوند، آن‌ها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان

شکم هاشان خدایان آن‌ها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان

 در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آن‌ها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .

از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان‌های مسجدهایشان آباد باشد ولی دل‌هایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموسشان

در آن روزگار است که خداوند، آن‌ها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .

اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آن‌ها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آن‌ها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:

روزگاری بیاید که مردمشان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آن‌ها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آن‌ها مسلط سازد و سوم آنکه بی ایمان از دنیا بروند .

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردمشان چگونه خواهد بود؟

پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دین‌داری‌شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

قران سوزی نشانه ظهور

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنان که گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.

در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آن‌ها نباشند، با مردم باشند ولی به راستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .

دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبانشان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آن‌ها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...

روزگاری خواهد آمد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد به دور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آن‌ها . از حق جز نامی نزد آن‌ها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهج‌البلاغه/حکمت 102)

هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد

در کن زال اعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دین‌دار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه‌هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .

هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی‌اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنند و بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه‌های هلاکت سقوط کند .

در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث‌هایی نو و روایت‌هایی جدید از دین بر شما بخوانند

و نیز از پیامبر خدا در کتاب کن زال اعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغل‌بازان و فریبکارانی بیایند که حدیث‌هایی نو و روایت‌هایی جدید از دین بر شما بخوانند، آنچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث‌هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آن‌ها. مبدأ به دام تزویر و فریبشان بیافتید .

وهابیت تحریفات در دین

از علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) درباره آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مؤمنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه‌ها چیزی کاسته می‌شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج به سر برند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهج‌البلاغه/حکمت 102)

امام سجاد(علیه‌السلام) فرمود : چون خداوند می‌دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دین‌داری کنید

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند آنچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام آور نیازی نداشته باشند و به هر کجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ??/??

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کن زال اعمال حدیث34499و34500

در جای دیگری فرمودند: « چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دین‌داری کنید که به دل‌هایشان دین‌دارند و دین ان‌ها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:27 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



فشار قبر

فشار قبر یکی از حقایقی است که مؤمنان به آن اعتقاد دارند. منظور از قبر، قبر ظاهری افراد نیست؛ زیرا در مکانی که میت دفن می‌شود هیچ تغییری ایجاد نمی‌شود، علاوه بر این که عده‌ای به گونه‌ای می‌میرند که جسد آنان از بین می‌رود و یا هرگز دفن نمی‌شوند تا آن که بدنشان از بین می‌رود. در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) از حال شخصی پرسیده می‌شود که بعد از کشته شدن همچنان بدنش بر "دار" باقی است، آیا چنین شخصی عذاب قبر دارد؟

حضرت فرمود: بله.[1]

بنابراین فشار قبر برای هر نوع مردنی قابل تصور است.

در مورد فشار قبر، برخی از اعمال است که باعث فشار قبر می‌شود و برخی از اعمال است که فشار قبر را از بین می‌برد، که به هر دو مورد اشاره می‌شود.

عوامل ایجاد فشار قبر

در روایات وارد شده است که بیشترین علتی که انسان به عذاب قبر مبتلا می‌شود؛ به دلیل سخن‌چینی و بدخلقی و بی مبالاتی به نجاست بول (ادرار) است. [2] در روایت دیگر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) نقل شده است: «عذاب قبر به سزای سخن چینی، غیبت و دروغ است». [3]

عوامل از بین رفتن فشار قبر

1.امام صادق (علیه‌السلام): هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که آن را قرائت کند از فشار قبر ایمن خواهد بود،و ... . [4]

2.امام باقر (علیه‌السلام):کسی که بر تلاوت سوره زخرف مداومت نماید، خداوند در قبر، او را از حشرات و حیوانات سمی زمین و فشار قبر ایمن می‌نماید تا زمانی که در پیشگاه خداوند حاضر شود. [5]

3.امام صادق (علیه‌السلام):کسی که بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنیا برود، خداوند او را از فشار قبر ایمن میگرداند. [6]

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد

4.منصور بن حازم گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم پاداش کسی که چهار بار حج بجا آورده چیست؟ فرمود: ای منصور کسی که چهار بار حج بجای آورد هرگز فشار قبر نبیند. [7]

5.امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که در هر جمعه سوره نساء را بخواند از فشار قبر ایمن خواهد بود. [8]

6.امام باقر (علیه‌السلام) در ضمن بیان اثرات زیارت امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: زیارت امام حسین باعث ایمن بودن زائر از عذاب قبر می‌شود. [9]

قبر قبرستان

7.پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد. [10]

8.از رسول خدا روایت شده است که صدقه دادن مؤمن از او آفت‌های دنیا و عذاب قبر و عذاب روز قیامت را برطرف می‌کند. [11]

در پایان یادآور می‌شویم که اگر چه عذاب قبر بسیار رنج آور و سخت است، ولی همین فشار و عذاب قبر، کفاره‌ی گناه مؤمنان است تا در قیامت و هنگام رسیدگی به اعمال، از گناهان آنان کاسته شده باشد. در روایات متعددی به این حقیقت اشاره شده است؛ سکونی از امام صادق (علیه‌السلام) و ایشان از پدرش و از پدرانش، از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: فشار قبر برای مؤمن کفّاره نعمت‌هایی است که تباه کرده است. [12]

 

پی‌نوشت‌ها:

 [1] کلینی،محمد بن یعقوب،کافی، ج 3، ص 241،دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

 [2] صدوق، محمد بن علی، اعتقادات(ترجمه حسنی)، ص 69، انتشارات اسلامیه، تهران، 1371ش.

 [3] مجلسی، محمد باقر، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار(ترجمه‌ی محمد باقر کمره ای)، ج2، ص162، انتشارات اسلامیه، تهران، 1364ش.

 [4] صدوق، محمد بن علی،ثواب الاعمال(ترجمه بندرریگی)، ص 223، انتشارات اخلاق، قم،1379ش.

 [5] همان، ص 243.

 [6] همان،ص419.

 [7] صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 217، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق.

 [8]   همان،ص 223.

 [9] محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج 10، ص 309، انتشارات موسسه آل البیت، قم، 1408ق.

 [10] دیلمی، حسن بن ابی الحسن،ارشاد القلوب (ترجمه رضایی)، ج1، ص 413، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377ش.

 [11] همان،ج1، ص 444.

 [12] ثواب الاعمال، (ترجمه بندرریگی)، ص 425.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:17 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



همین سئوال را مردی از امام باقرعلیهالسلام پرسید امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع کن و ببین که آیا دوستان خدا را در دل دوست داری یا خیر؟ اگر چنین محبتی را در خویش یافتی بدان که پروردگار نیز تو را دوست میدارد. اصول کافی، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله.
سؤال شما از دوستی خداوند به دو صورت قابل فهم است: یکی آن که علامت محبت الهی به بندگان و آفریدهگان خود چیست و دیگر آن که نشانههای محبت او نسبت به یک بنده خاص چه چیزی است؟ در مورد مسئله اول نشانههای بسیاری از حضور محبت خدا نسبت به بندگان میتوان به دست داد. حالات روحی، روانی ما میتواند نشان دهنده آن باشد. حقیقت این است که ما تا به کسی ارادت و محبتی نداشته باشیم، به دیدارش نمیرویم، او را به مهمانی دعوت نمیکنیم، از سخن گفتن با او اکراه داریم، نامهای برایش نمیفرستیم و تلفنی برای جویا شدن از احوالش نمینماییم. وجود هر یک از این اعمال نزد ما گویای محبتی درونی به طرف مقابلمان است. بنابراین با همین قیاس کوچک میتوانیم پی به رابطه محبتآمیز خداوند با خویش بریم. قرآن این نامه بزرگ الهی، آیا برای کسی جز انسان فرستاده شده؟ آیا دعوت به عبادت به ویژه نماز و روزه آن هم در مواقع خاص، مفهومی جز محبت پروردگار دارد؟ آیا این خدا نیست که از رگ گردن به ما نزدیکتر و بین قلب ما و خود ما قرار دارد؟
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم (سعدی)
امام سجادعلیهالسلام در دعای ابوحمزه ثمالی درباره این محبت خداوندی که تمامی عالم را فراگرفته، بسیار سخنان نغز آورده است. در جایی از این دعا میفرماید:

الحمد لله الذی أنادیه کلما شئتُ لحاجتی و أخلوا به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی... و الحمد لله الذی تحبّب الی و هو غنی عنّی
امام، خدا را شکر کرده و میگویند: سپاس خدایی را که هر وقت خواستم او را برای رسیدن به حاجتی مخاطب ساختم و هر میل داشتم، بدون واسطه شفاعت کسی با او خلوت کردم و او حاجت را به جا آورد. سپاس خدایی را که به من محبت و نیکویی کرد، در حالی که کمتر نیازی به من نداشت. در مورد مسئله دوم: بهترین راهی که میتوان فهمید که آیا خداوند مرا دوست دارد، این است که به قلب خود رجوع کرده و ببینم: آیا من او را دوست دارم و به آنچه برای من پسندیده و از من خواسته، راضی بوده و عشق میورزم؟ با او بودن و راز و نیاز با او را بهتر میپسندم و بر کارهای دیگر ترجیح میدهم؟ آیا دوستان او و نشانه های وی را دوست دارم؟
واضح است که خداوند با انجام فرائض و اعمالی که به آنها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدین و...) خشنود است و از منهیات ناراضی. در روایتی از حضرت امام باقر همین معنا را مییابیم: خدا سه چیز را در سه چیز دیگر پوشانده: خشنودی اش را در طاعتش قرار داده، پس هیچ طاعتی را کم مشمار، شاید رضایت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصیت پوشانده، پس معصیتی را ناچیز مشمار، شاید خشم او در آن معصیت باشد. سوم: اولیائش را در مردمان پنهان کرده، پس کسی را تحقیر مکن! شاید همو ولی خدا باشد. بحارالانوار، ج 75، ص 187، حدیث 27.
بنابراین وقتی به کار خوبی دست میزنید و نیت قربة الی الله میکنید، در مسیر رضای الهی قرار گرفته اید امإ؛  وقتی به کار ناشایستی دست مییازید، از این رضایت دور شده اید.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   11   12   13   14   15   >>   >