سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

 

 ابلیس علیه اللعنة :

در سه جا به طور حتم انسان مغلوب من است

 

به دست آوردن مال نامشروع،

خرج مال در غیر جاى خودش

و منع حقوق مالى‏


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/19ساعت 1:28 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت عیسى (ع) مردى را دید.

از او پرسید: شغلت چیست؟

گفت: عبادت.

عیسى پرسید: چه کسى تو را اداره مى‏ کند؟

گفت: برادرم.

فرمود: برادرت از تو عابدتر است‏


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/19ساعت 1:19 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



در عهد قدیم بازرگانى بود بسیار متموّل و صاحب ثروت و اکثر اوقاتش مستغرق جمع مال و در فکر به دست آوردن ثروت بود.

بعد از انقضاى مدّت اجلش روزى ملک موت به در خانه خواجه آمد و درب خانه را کوفت، غلامان در گشودند. شخص مهیبى را دیدند. به او گفتند: که را مى‏خواهى؟ گفت:

خواجه را. گفتند: خواجه از براى چون تو کسى بیرون نمى‏آید برو. در را ببستند و رفتند.

دیگر بار محکم‏تر از اوّل در کوفت، این مرتبه خواجه‏ ها رفتند و چماق‏ها کشیدند که تو کیستى که این چنین گستاخانه در مى‏کوبى و پاس عزّت خواجه نمى‏دارى؟ گفت: من ملک موتم که به قبض روح خواجه آمده‏ام. ملازمان از این حرف متأثّر شده به خدمت خواجه آمده ماجرا به عرض وى رسانیدند. خواجه از استماع این حرف بر خود لرزیدو گفت: بروید و به زبان خوش بگویید که شاید اشتباه کرده باشى و به قبض روح دیگرى مأمور باشى. رفتند و گفتند، گفت: نه من غلط نمى‏کنم، بگویید آماده باشد. غلامان خبر آوردند. خواجه بیچاره غیر تسلیم چاره‏اى ندید و به جز تسلیم علاجى نداشت، به صندوق‏هاى زر و جواهر خطاب کرد: من از براى جمع شما عمر عزیز خود تلف کردم و سرمایه وجود و هستى خود باختم و براى شما به زحمت و ریاضت هرچه تمام‏تر شب‏ها به روز و روزها به شب رسانیدم، حالا براى من چه مى‏کنید و چه کمکى به من مى‏نمایید.

ثروت هنگفت او به زبان حال گفتند: زمام اختیار ما به دست تو بود، و مى‏توانستى که آخرت خود را به وسیله ما آباد کنى، اما به فکر این حقیقت نیفتادى و اکنون از ما به جز یک کفن نفعى ندارى!!

به زن و فرزند خود خطاب کرد: من از براى شما به توهّم باطل و تخیّل عاطل که شما به زحمت نیفتید، در راحت به روى خود بستم و این همه مال جمع کردم که لحظات دیگر به شما مى‏رسد، اکنون براى من بیچاره چه مى‏کنید؟

زن و فرزند به زبان حال گفتند: از ما به جز این که تو را به لوازم تغسیل و تکفین و تدفین برسانیم کارى برنمى‏آید، غرض این که از هر کدام سؤال‏ها کرد و جواب‏هاى رد شنید تا به هزار حسرت و ندامت شربت تلخ مرگ را چشید!!

حاصل آن که، چنان که طول امل موجب به زحمت افتادن و ندامت و پشیمانى است و علت گرفتار شدن انسان در زندان دنیاست، قصر امل باعث راحت دنیا و خوشحالى در زندگى و نجات ابدى در عالم آخرت است‏


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/19ساعت 1:12 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



زمانى که فرزندان آدم و فرزندان فرزندانش زیاد شدند در کنار او با هم سخن می ‏گفتند ولى آدم ساکت بود،

به او گفتند؛ پدر چرا سخن نمی‏گویى؟

پاسخ داد: فرزندانم ! زمانى که‏ خداوند بزرگ مرا از جوار رحمتش اخراج کرد با من قرارداد بست در زندگى دنیا سخن کم بگو تا به جوارم بازگردى‏..


+نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 7:45 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند یک منادى دارد،  شب و روز فریاد می‏زند:

اى بندگان خدا!

از حرکت به سوى نافرمانیها بایستید، بایستید که اگر چهارپایان چرنده و کودکان شیرخوار و پیران رکوع کننده نبودند،

عذابى بر شما فرو می ریخت که نرم و کوبیده می شدید !!!


+نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 7:43 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



امام باقر علیه السلام فرمود: بنده از خدا حاجتى مى‏ خواهد که اقتضا دارد دیر یا زود برآورده‏ شود

سپس آن بنده دچار گناهى مى‏ شود و خداى تبارک و تعالى به فرشته مأمور برآوردن حاجت می فرماید:

حاجتش را اجابت مکن و او را از آن محروم دار؛

زیرا خود را در معرض خشم من قرار داد و سزاوار محرومیّت شد


+نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 7:42 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |





رسول خدا صلى الله علیه و آله به مردى وارد شد که در حال جان دادن بود،

فرمود: تو را چگونه ببینم؟

عرضه داشت: در ترس از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم،

حضرت فرمود: در این هنگامه این دو در دل مؤمن قرار نمی ‏گیرد مگر این که خداوند به سبب این دو واقعیّت‏ با بنده‏اش عمل می ‏کند،

به آنچه امید دارد مى‏رسد و از آنچه می ‏ترسد به او ایمنى می ‏دهد .

 


+نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 7:39 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



جابر جعفى (که از بزرگان اصحاب و یاران حضرت باقر و صادق علیهما السلام است) از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که حضرت فرمود:

هرگاه خواستى ببینى که اهل خیر هستى یا نه، به دلت نظر کن،

اگر اهل طاعت را دوست‏دارى و از آلودگان به گناه متنفرى

خوبى و خدا دوستدار توست

و اگر از اهل طاعت متنفرى و علاقه‏مند به اهل گناهى

در تو خیرى نیست و خدا دشمن توست

و مرد با هرکه مورد علاقه اوست محشور می شود.


+نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 7:37 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



بهشت

راستی بهشت آدمها کجاست؟

این سوال را اگر از ما بپرسید خواهیم گفت: بهشت در چند قدمی شماست.

مگر نه اینکه در بهشت دروغ روا نیست؛ مگر نه اینکه در بهشت تعدّی و جور نیست؛ مگرنه اینکه در بهشت حرف اول و آخر را عشق به خدا می زند و بس؛ و مگر نه اینکه...

در همین دنیا عده ای هستند که حتی برای یک بار هم حاضر نیستند ولو به شوخی و گزاف، لب به دروغ  باز کنند، یا اینکه سر سوزنی به کسی ستم ورزند؛ عده ای که جز برای رضایت خدا قدم بر نمی دارند و جز برای خدا سخن نمی گویند.

می نشینند برای رضایت خدا؛ برمی خیزند برای رضایت خدا؛ دوست می دارند برای رضایت خدا؛ دشمن می دارند برای رضایت خدا ...

مگر بهشت معهود چیزی جز رضایت محبوب و لذتی جز انس و تقرب با معشوق است.

پس چرا ما آدمها نقد را رها کردیم و دل در گرو نسیه دادیم.

آری در اینجا هم می توان بهشتی ساخت دنیایی و دنیایی ساخت بهشتی.

می توان در دار دنیا به دیدار دلدار امید داشت و دنیا را روزنه ای به سوی بهشت انگاشت.

پس در دنیا باشید ولی با دنیا نباشید؛ در دنیا زندگی کنید و لی از دنیا بگذرید تا به بهشت درآیید.


+نوشته شده در جمعه 91/9/10ساعت 2:22 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



قرآن

 

 


ظلم از منظر خدایی تو ، یعنی به جای تو ، فرزندم بشود همه داشته‌ام ؛ حتی اگر شهره ایمان باشم در شهر .تو ستم را تنها در گرفتن جان انسان‌ها نمی‌دانی؛ تو ستم را در این می‌دانی که وقت گرفتاری، در ِ اولین خانه‌ای را که می‌زنم، در ِ خانه تو نباشد و  دست‌هایم را در آستان ِ کسی بالا ببرم که ساحت تو نیست؛ حتی اگر  " ایاک نستعین  " های نمازم ، شنیدنی باشد.




وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یحُِبُّونهَُمْ کَحُبّ‌ِ اللَّهِ  وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ  وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَاب

بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند و آن‌ها را همچون خدا دوست می‌دارند. امّا آن‌ها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان) ، شدیدتر است. و آن‌ها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند،) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست و خدا دارای مجازات شدید است (نه معبودهای خیالی که از آن‌ها می‌هراسند.)/سوره مبارکه بقره آیه 164


کتاب‌ها می‌نویسند:

محبّت مؤمنین نسبت به خدا شدیدتر و بیشتر از محبّتی است که کفّار نسبت به محبوب خود (بت‌ها یا پیشوایان ستمکار) دارند؛ و شدّت محبت مؤمنین نسبت به خدا در سه موضوع ذیل کاملًا جلوه‌گر بود:

اول اینکه با کمال اخلاص او را عبادت و تعظیم می‌کردند و در ستایش او فوق العاده می‌کوشیدند.

دوم اینکه او را از روی علم و یقین به اینکه بدون سؤال نعمت‌ها بخشیده است و اینکه او در جمع احوال آنچه را که خیر و صلاح آن‌ها را تأمین می‌کند تقدیر و تدبیر کرده است، دوست می‌داشتند و او را از روی سپاسگزاری عبادت می‌کردند و به رحمت و کرم او از روی بصیرت و یقین امیدوار بودند و لذا محبّت آن‌ها نسبت به خداوند شدیدتر بود

سوم آنکه می‌دانستند که صفات عالی‌تر و اسماء نیکوتر فقط مخصوص خداوند است و او حکیم و خبیری است که مثل و مانند ندارد و منفعت و ضرر و ثواب و عقاب تنها در قبضه اختیار اوست و بازگشت همه به سوی اوست. 1

معنی ظلم را تو در این می‌دانی که تکیه بزنم به دیوارهای پوشالی که به تکانی فرو می‌ریزند؛ حتی اگر بارها در جمع‌های کوچک و بزرگ، آیه‌ها تلاوت کرده‌ام، روایت‌ها خوانده‌ام و سخن‌ها گفته‌ام از توکل به خدا.




با تو می‌گویم:

وقتی خلوت می‌کنیم با خودمان؛ وقتی بدی‌هایمان را می شماریم؛ غیبت‌ها توجه مان را جلب می‌کند، دروغ‌های ریز و درشت یادمان می‌آید، بدخلقی‌ها آزارمان می‌دهد اما کمتر پیش می‌آید تا خودمان را ظالم بدانیم که همیشه پیش خودمان فکر کرده‌ایم که: آدم نه ... آدم نکشته‌ایم. دزدی هم تا جایی که در حافظه داریم، نه ... دزدی هم نکرده ایم. مال مردم خوری هم اصلا به قیافه‌مان نمی‌آید. برای ما، ظلم همیشه کلمه‌ای است که می گذاریمش کنار کسی که مال فلان بچه یتیم را با خیال راحت می‌خورد، از دیوار خانه  مردم  بالا می‌رود، و  یا صفتش می‌کنیم برای کسی شبیه قذافی مثلا.

اما تو نگاهت با ما از زمین تا آسمان، فرق دارد. تو ظلم را همین دوست داشتن‌های بی حساب می‌دانی؛ همین که چشمم را ببندم روی خدایی تو و چیزهایی را دوست داشته باشیم که تو دوستشان نداری. که بت بسازم از دنیا، حتی اگر پدرم اسم کوچکم را گذاشته باشد «عبدالله» .

ظلم از منظر خدایی تو، یعنی به جای تو، فرزندم بشود همه داشته‌ام؛ حتی اگر شهره ایمان باشم در شهر.

تو ستم را تنها در گرفتن جان انسان‌ها نمی‌دانی؛ تو ستم را در این می‌دانی که وقت گرفتاری، در ِ اولین خانه‌ای را که می‌زنم، در ِ خانه تو نباشد و دست‌هایم را در آستان ِ کسی بالا ببرم که ساحت تو نیست؛ حتی اگر  "ایاک نستعین " های نمازم ، شنیدنی باشد.

معنی ظلم را تو در این می‌دانی که تکیه بزنم به دیوارهای پوشالی که به تکانی فرو می‌ریزند؛ حتی اگر بارها در جمع‌های کوچک و بزرگ، آیه‌ها تلاوت کرده‌ام، روایت‌ها خوانده‌ام و سخن‌ها گفته‌ام از توکل به خدا.

این بار که به خلوت با خودم نشستم، از چشم‌ها خدایی تو به ظلم نگاه می‌کنم؛ آن وقت است که معلومم می‌شود سالهاست به ستم می‌گذرد و این خدایی توست که هنوز هم بنده خود می‌دانی‌ام ؛ روزی‌ات را از من دریغ نمی‌کنی؛ وقت گرفتاری، دستگیرم می‌شوی و با همه بدی‌ها و ظلم‌هایی که تک تکشان را  می‌بینی و ریز تمامشان را می‌دانی، باز چشم هابت را به رویشان می‌بندی. 


یادم بماند:

                              یادم بماند هیچ ظلمی بالاتر از ندیدن خدایی تو نیست                                               

  

 



+نوشته شده در جمعه 91/9/10ساعت 2:19 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >