در انتظار ظهور

در عهد قدیم بازرگانى بود بسیار متموّل و صاحب ثروت و اکثر اوقاتش مستغرق جمع مال و در فکر به دست آوردن ثروت بود.

بعد از انقضاى مدّت اجلش روزى ملک موت به در خانه خواجه آمد و درب خانه را کوفت، غلامان در گشودند. شخص مهیبى را دیدند. به او گفتند: که را مى‏خواهى؟ گفت:

خواجه را. گفتند: خواجه از براى چون تو کسى بیرون نمى‏آید برو. در را ببستند و رفتند.

دیگر بار محکم‏تر از اوّل در کوفت، این مرتبه خواجه‏ ها رفتند و چماق‏ها کشیدند که تو کیستى که این چنین گستاخانه در مى‏کوبى و پاس عزّت خواجه نمى‏دارى؟ گفت: من ملک موتم که به قبض روح خواجه آمده‏ام. ملازمان از این حرف متأثّر شده به خدمت خواجه آمده ماجرا به عرض وى رسانیدند. خواجه از استماع این حرف بر خود لرزیدو گفت: بروید و به زبان خوش بگویید که شاید اشتباه کرده باشى و به قبض روح دیگرى مأمور باشى. رفتند و گفتند، گفت: نه من غلط نمى‏کنم، بگویید آماده باشد. غلامان خبر آوردند. خواجه بیچاره غیر تسلیم چاره‏اى ندید و به جز تسلیم علاجى نداشت، به صندوق‏هاى زر و جواهر خطاب کرد: من از براى جمع شما عمر عزیز خود تلف کردم و سرمایه وجود و هستى خود باختم و براى شما به زحمت و ریاضت هرچه تمام‏تر شب‏ها به روز و روزها به شب رسانیدم، حالا براى من چه مى‏کنید و چه کمکى به من مى‏نمایید.

ثروت هنگفت او به زبان حال گفتند: زمام اختیار ما به دست تو بود، و مى‏توانستى که آخرت خود را به وسیله ما آباد کنى، اما به فکر این حقیقت نیفتادى و اکنون از ما به جز یک کفن نفعى ندارى!!

به زن و فرزند خود خطاب کرد: من از براى شما به توهّم باطل و تخیّل عاطل که شما به زحمت نیفتید، در راحت به روى خود بستم و این همه مال جمع کردم که لحظات دیگر به شما مى‏رسد، اکنون براى من بیچاره چه مى‏کنید؟

زن و فرزند به زبان حال گفتند: از ما به جز این که تو را به لوازم تغسیل و تکفین و تدفین برسانیم کارى برنمى‏آید، غرض این که از هر کدام سؤال‏ها کرد و جواب‏هاى رد شنید تا به هزار حسرت و ندامت شربت تلخ مرگ را چشید!!

حاصل آن که، چنان که طول امل موجب به زحمت افتادن و ندامت و پشیمانى است و علت گرفتار شدن انسان در زندان دنیاست، قصر امل باعث راحت دنیا و خوشحالى در زندگى و نجات ابدى در عالم آخرت است‏


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/19ساعت 1:12 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |