دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است جان را هوای از قفس تن پریدن است از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم باری علاج شوق گریبان دریدن است شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است با اهل درد شرح غم خود نمی کنم تقریر غصه ی دل من ناشنیدن است آن را که لب به دام هرس گشت آشنا روزی «امین » سزا لب حسرت گزیدن است
دلم دارد هوای کوی مهدی
امیر المومنین علیه السلام : فرزندم درستی چیست ؟
حسن بن علی علیه السلام: پدر, درستی, از میان برداشتن بدی ها به وسیله ی نیکی هاست . - شرف چیست ؟
نیکی کردن به خویشاوندان و تحمل بدی ایشان . - جوانمردی چیست ؟
پاکدامن بودن ... - پستی چیست ؟
به چیزهای خرد نظر داشتن و از اندک چیزی دریغ ورزیدن . - کرم چیست ؟
بخشیدن قبل از خواستن ... - فرومایگی چیست ؟
راحت خود را خواستن و به همسر بی اعتنایی کردن . - جود چیست ؟
بذل و بخشش در حال تنگ دستی و توانگری. - بخل چیست ؟
آنچه که داری را شرافت(خود) پنداری و آنچه که انفاق می کنی را تلف شده بدانی. - برادری چیست ؟
وفاداری در سختی و آسایش. - ترس چیست ؟
دلیری بر دوست و گریز از دشمن . - غنیمت چیست ؟
گرایش به تقوا و پارسایی در دنیا , که نیکو غنیمتی است . - بردباری چیست ؟
خشم را فرو خوردن و خویشتن دار بودن . - بی نیازی چیست ؟
دلخوش بودن به قسمت الهی , اگر چه اندک باشد ...
- فقر چیست ؟ حریص بودن بر هر چیزی ... - ذلت چیست ؟
وحشت از حقیقت و راستی ... - رنج بیهوده چیست ؟
سخن گفتن در باره ی چیزی که به دردت نمی خورد . - بزرگواری چیست ؟
در عین تنگدستی بخشیدن و گذشت از بدی ها . - خردمندی چیست ؟
حفظ آن چیزی که به تو سپرده شده ... - بلند مرتبگی چیست ؟
انجام زیبایی ها و دوری از زشتی ها . - دوراندیشی چیست ؟
بسیار بردبار بودن و با نزدیکان با نرمی رفتار کردن . - سفاهت چیست ؟
پیروی از فرو مایگان و همنشینی با گمراهان ... - محرومیت چیست ؟
از دست دادن بهره ای که به تو داده شده است ... - نادانی چیست ؟
شتاب در دستیابی به فرصت ها قبل از این که امکان پذیر باشد و نیز خودداری از پاسخ گویی(نسبت به آنچه می دانی) و چه نیکو یاوری است سکوت در بسیاری از مواقع, هر چند که سخنور باشی.
شیخ صدوق از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که هرکس چشم خود را از نگاه کردن به زن نامحرم پر کند، حق تعالى او را روز قیامت در حالى محشور مى سازد که به میخهاى آتشین کشیده شده و سپس امر شود که او را به سمت آتش برند.
شیخ صدوق از حضرت رسول صلى الله علیه و آله در حدیث طولانى روایت کرده که هر کس بین دو نفر نمامى و سخن چینى کند خداوند در قبر آتشى بر او مسلط مى سازد که بسوزاند او را تا روز قیامت ؛ پس چون از قبر خود بیرون آید مسلط فرماید حق تعالى بر او چهار مار سیاه بزرگى که گوشت او را با دندان بکند تا داخل جهنم شود.
شیخ صدوق از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: روز قیامت شخص دو رو و دو رنگ را مى آورند در حالى که زبانش از پشت سرش بیرون آمده و زبان دیگر از جلو رویش، در حالى که آتش از دهانش شعله ور است و مى گویند این مجازات دو روئى و دو زبانى است .
در روایات وارد شده که از شیطان سؤال شد که چگونه به راحتی مردم را می فریبی گفت توبه آنها را به عقب می اندازم و جوری برای آنها دنیا را نشان می دهم که زمان طولانی است آنها بعدا توبه خواهند کرد. این امر را که در زبان روایات تسویف می گویند یعنی به آینده محوّل کردن. این امری است خطرناک و در عین حا ل براحتی فرد گمان می کند که چون جوان است وقت دارد و جبران کارهای خلاف و انجام واجبات و ترک محرمات را به آینده واگذار می کند که همین عامل هلاکت اوست.
ملک الموت روح را از بدن می گیرد وبه محضر ربوبی می برد سپس باز می گرداند . این مرحله نخستین ، اولین منزل برزخ یعنی قبر است که در اصطلاح عرف به « شب اول قبر» معروف است واز نظر روایات قطعی است که قبر یا باغی از باغهای بهشت ویا حفره ای از حفرات دوزخ است.
در روزگاران گذشته، یکى از مخالفان حکومت را دستگیر کرده و به عنوان اسیر به نزد حاکم بردند. پادشاه بعد از شناختن او، به کشتن او فرمان داد، آن بیچاره وقتى از جان خود ناامید شد، با زبان خود، که شاه آن را نمى فهمید، به پادشاه ناسزا و سخنان زشتى گفت و چنانکه معروف است :
هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید پادشاه پرسید: او چه مى گوید؟ یکى از وزراى مصلحت اندیش و فهمیده گفت: قربان ! او آیه قرآن مىخواند و مىگوید: «وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ» انسانهاى مؤمن و پرهیزگار، خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند. پادشاه با شنیدن این کلام نورانى بر سر رحم آمده و او را بخشید. وزیر دیگرى که آنجا حضور داشت و با وزیر اول ، مخالف بود، اظهار داشت: اى پادشاه ! براى امثال ما، که در خدمت دستگاه سلطنت هستیم؛ دروغ گفتن شایسته نیست، این بى ادب شما را دشنام داده و ناسزا گفت. امیر رو به این وزیر کرد و گفت: آن کلام دروغ، بهتر از این سخن راست توست، زیرا او بر اساس مصلحت گفت و تو بر پایه خُبث باطنى، و حکما گفتهاند: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز |
ABOUT
MENU
Home
|