خسته از نا مهربانی ای بلال
ای پر از غوغای غربت از نوا افتاده ای
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد،و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار بردهاند،معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند.این نگرانى براى چه بوده است؟درست نمىدانم.یک قسمت آن ممکن استبخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد.نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود،در تشییع جنازه،نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟و یا چرا پس از بخاک سپردن او صورت هفت قبر،یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند،از بى حرمتى مخالفان مىترسیدند.اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت.آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على (ع) کشمکش داشتند،کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانکه در مدینه حاضر بودند،حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىکردند.براى رعایت ظاهر هم که بوده استبدختر پیغمبر حرمت مىنهادند.و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمىکردهاند.نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست.چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است.قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده استبه تقریب مىتوان روشن ساخت.پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است.همان سببى است که در فصل گذشته با جمال بدان اشارت شد.همان سببى است که خود او در جملههائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده استبر زبان آورد. همان سخنان که بزنان عیادت کننده گفت:«دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم»او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
چون فاطمه (س) در گذشت.امیر المؤمنین او را پنهان بخاک سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: -اى پیغمبر خدا از من و از دخترت که بدین تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است،بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران بتو به پیوندد.پس از او شکیبائى من بپایان رسیده و خویشتن دارى من از دست رفته.اما آنچنان که در جدائى تو صبر را پیشه کردم،در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبائى بر مصیبتسنت است.اى پیغمبر خدا!تو بر روى سینه من جان دادى!ترا بدستخود در دل خاک سپردم!قرآن خبر داده است که پایان زندگى همه بازگشتبسوى خداست. اکنون امانتبه صاحبش رسید،زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مىنماید،و هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید . چشمانم بىخواب،و دل از سوز غم کباب است،تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتى بود که دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید.و چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید.شکایتخود را بخدا مىبرم و دخترت را به تو مىسپارم!خواهد گفت که امتت پس از تو با وى چه ستمها کردند.آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو!تا سر دل بر تو گشاید،و خونى که خورده استبیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داورى نماید . سلامى که بتو مىدهم بدرود است نه از ملالت،و از روى شوق است،نه کسالت.اگر مىروم نه ملول و خسته جانم و اگر مىمانم نه بوعده خدا بد گمانم.و چون شکیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او مىمانم که هر چه هست از اوست و شکیبائى نیکوست. اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه در کنار قبرت مىماندم و در این مصیبتبزرگ، چون فرزند مرده جوى اشک از دیدگانم مىراندم. خدا گواهست که دخترت پنهانى بخاک مىرود.هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته،و نام تو از زبانها نرفته،حق او را بردند و میراث او را خوردند.درد دل را با تو در میان مىگذارم و دل را به یاد تو خوش مىدارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه(س)
ناگهان بین در و دیوار فریادی کشید عرش حق لرزید آندم از صدای فاطمه لحظه ای کز حال رفت و در میان خون فتاد بین آن دیوار و در شد کربلای فاطمه
یکى از اصحاب رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت از تنگدستى شکایت کرد. آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «ادم الطهارة یدیم علیک الرزق» اگر دائما با طهارت باشى، روزى تو ادامه مىیابد. خداوند که رازق است بر طبق مصلحت، براى برخى، روزى زیاد و براى بعضى، روزى کم مقدر مىکند; ولى انسان طاهر و پاکدامن را تهى دست نمىگذارد و روزى او را تامین مىکند. البته از آن جا که آلودگى «درکات» دارد، طهارت نیز «درجات» خواهد داشت; بنابراین، رزق هم اقسامى پیدا مىکند. این حدیث، معارف زیادى را در بر دارد. معناى دوام طهارت تنها این نیست که انسان، همیشه با وضو باشد; وضوى دائم یکى از اقسام طهارت است; مثلا، کسى که اهل کار و کسب نیست، طاهر نیست. چون براى کسى که بخواهد خود و عایله خود را تامین کند کسب، واجب است و او هرگز آلودگى ترک کسب را نمىتواند با وضوى دایمى ترمیم کند. چون دائم الوضو بودن، کارى مستحب و ترک کسب، کارى حرام است و حرام را نمىشود با مستحب جبران کرد. اگر کسى دائم الطهاره باشد، اولا وظیفههاى فقهى خود را مىشناسد و آنگاه به آنها عمل مىکند. کاسب طاهر، حلال مىخرد و حلال مىفروشد و احتکار، گرانفروشى و کم فروشى نمىکند: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَإِذَا کَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ » قرآن کریم هشدار مىدهد که روزى وافر و فراوان، مصلحت همه نیست: « وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ » اگر وضع مالى گروه خاصى در جامعه، رو به «تکاثر» برود، فساد آنان دامنگیر عدهاى مىشود. در جاى دیگر مىفرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ » یا مىفرماید: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى » انسان، طغیان مىکند و طغیانش بر اثر بىنیاز دیدن خود از خدا یا از خلق است. «تکاثر» زمینهاى براى طغیان است. پس مصلحت نیست که همگان با تکاثر به سر برند; ولى کوثر که مال حلال کافى، براى اداره یک زندگى متوسط آبرومندانه است با مواظبت بر طهارت، تحصیل مىشود. ... نکته مهم آن است که روا نیست نیت شخص طاهر از طهارت، رسیدن به روزى فراوان باشد، چون او طهارت جان را وسیله رفاه تن قرار مىدهد. به عبارت دیگر اگر کسى سعى کند، گناه نکند و جانش را از آلودگى برهاند به این منظور که روزى مادى او زیاد بشود، او هدف والایى را وسیله چیزى پست قرار داده و درست مانند این است که به حکیم فرزانهاى دستور دهند اتاقى را رفت و روب کند. پس انسان باید بکوشد این طهارت را وسیله رزق مادى قرار ندهد...
یکى از مهمترین گنجینههاى نایاب و دُرهاى ناب، پندها و نصیحتهاى لقمان حکیم است که بخشی از آن در قرآن کریم و پارهاى نیز در احادیث و روایات ذکر شده است.پندهاى لقمان حکیم مىتواند براى دختران و پسران جوان امروز ما که داراى روح عطشناک و طالب معنویت هستند، بسیار سودمند باشد و آنان را در پیمودن راه کمال و سلوک خردمندانه یارى کند. فرمانبرى از خدا اى فرزندم! هرگاه خواستى خدا را نافرمانى کنى، جایى را سراغ بگیر که تو را در آن جا نبیند. اى فرزندم! به اندازه نیازت به خدا، از او اطاعت کن و به اندازه شکیبایىات بر عذابش، او را نافرمانى نما. مراقبت از زبان اى فرزندم! زبان، کلید خیر و شر است. پس جز در خیر، زبانت را مهر و موم کن؛ همان گونه که صندوق طلا و نقره را مهر و موم مىکنى. لقمان حکیم بسیار سکوت مىکرد. وقتى علت آن را پرسیدند، پاسخ داد: خداوند براى من دو گوش و یک زبان قرار داده، براى این که شنیدههایم بیش از گفتههایم باشد. دانش پژوهى اى فرزندم! اگر ما بین تو و دانش، دریایى از آتش باشد که تو را مىسوزاند و دریایى از آب باشد که تو را غرق مىکند، براى رسیدن به دانش، آن دو را بشکاف تا دانش را به دست آورى و بیاموزى؛ زیرا در آموختن دانش، راهنمایى و عزّت انسان، و نیز نشانه ایمان و پایه ارکان دین و رضایت خداى رحمان وجود دارد. اى فرزندم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش و سخنان حکیمان را بشنو؛ زیرا خداوند دلِ مرده را با نور حکمت زنده مىکند؛ چنان که زمین مرده را با آب باران حیات مىبخشد. مراقبت بر نماز ای فرزندم ! مبادا خروس، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمی بینى که هنگام هر نمازى، بانگ مىزند و سحرگاهان ـ در حالى که تو در خوابى ـ با صدایش اعلام وقت مىکند؟ اى فرزندم! هرگاه نماز مىخوانى، آن را نماز وداع قرار ده؛ که گمان دارى بعد از آن، هرگز زنده نخواهى ماند. از عذرتراشى براى ترک نماز بپرهیز؛ زیرا عذرآوردن در کار خیر، معنا ندارد. پرهیز از حسد اى فرزندم! از حسد بر حذر باش که به وسیله آن جز بر خودت ضرر نمى زنى، و دشمنت را از پرداختن به کار خود کفایت مى کنى؛ زیرا دشمنى تو با خودت، از دشمنى دیگرى با تو زیان بارتر است. اى فرزندم! هر چیز نشانه اى دارد که بدان شناخته مى شود و... حسود، سه نشانه دارد: غایب را غیبت، حاضر را چاپلوسى و گرفتار را شماتت مى کند.
نشانه هاى ریاکار
اى فرزندم! ریاکار سه نشانه دارد: هرگاه تنها باشد، کسل است، و هرگاه پیش مردم باشد شاد است، و هر کارى را که در آن ستایش باشد، انجام مى دهد. اى فرزندم! به مردم چنین نشان نده که از خدا مى ترسى، در حالى که دلت گنه کار است. بى حوصلگى و تنبلى
اى فرزندم! از تنبلى و بى حوصلگى بپرهیز؛ زیرا هرگاه تنبل باشى، حق را ادا نمى کنى و هرگاه بى حوصله باشى، حق را تحمل نمى کنى. اى فرزندم! تنبل سه نشانه دارد: به قدرى سستى مىکند که کوتاهى مى نماید، و چنان کوتاهى مى کند تا ضایع مىسازد، و چنان ضایع مى سازد که مرتکب گناه مى شود.
«اسراف»، کلمه ای که بارها آن را شنیده ، ولی بدون توجه به آن ، از کنارش رد شده ایم. راستی شما چقدر به این موضوع فکر کرده اید ؟ آیا اگر کسی به شما عنوان «اسرافکار» را بدهد،می پذیرید یا نسبت به آن عکس العمل نشان میدهید؟ با توجه به این که هر یک از ما به نحوی مرتکب اسراف شده ایم بنا بر این بهتر است که بپذیریم ما نیز دچار اسراف میشویم بدون اینکه متوجه آن باشیم.
غرق شدن در مادیات و روی آوردن به تجملات که به حق می توان آن را نوعی بیماری مربوط به قرن اخیر نامید، از نمونههای بارز اسراف و از عوامل عمده آن به شمار می آید. بسیاری از افراد اگر به اندازه نیاز خود مصرف کنند، جایی برای کمبود و فقر در جامعه باقی نمی ماند با کمی دقت در این مورد، متوجه می شویم بسیاری از چیزهایی را که مصرف می کنیم و یا تمایل به داشتن آنها را داریم، غیر ضروری هستند و نبود آنها هیچ مشکلی را در زندگی ایجاد نمی کند، بدون اسراف هم میتوان زندگی سالم و درستی داشت، به شرط آنکه ساده زیستن را بر هر چیزی ترجیح دهیم. اسراف کردن عملی مخالف ساده زیستی و راهی برای گستردن دامهای شیطان است؛ زیرا اسراف موجب زیاده روی و موجب زیاده خواهی میشود، زیاده خواهی هم انسان را به خود مشغول کرده و از یاد خدا غافل مینماید. بنابر این برای اینکه در چنین دامی واقع نشویم باید به هر آنچه که داریم قانع باشیم و شرایط خود و خانواده را در نظر بگیریم و اجازه ندهیم تا اعمال اسرافکارانه دیگران ما را تحت تأثیر قرار داده، و راهی این مسیر نماید. خداوند متعال در قرآن مجید از اسرافکاران به عنوان «برادران شیطان» نامبرده و در سوره اسراء آیههای 26 و 27 در این مورد فرموده است :«حق خویشاوندان، بیچارگان،… در راه ماندگان را بپرداز و زیاده روی مکن که زیاده روی کنندگان، برادران شیطانند و شیطان نسبت به پروردگارش کفر ورزید». اولین نکته ای که از این آیه میتوان برداشت نمود این است که خداوند متعال امر به انفاق کردن و بخشش فرموده است ولی حتی در این مورد که از اعمال صالحه میباشد، اجازه زیاده روی نداده است و ضمن اینکه بخشش را به اندازه توان اشخاص معین کرده است، خواسته است تا مسلمانان به دلیل بخشش بی اندازه، خود نیازمند دیگران نشوند، و نکته دوم آن که از اسراف کاران به عنوان «برادران شیطان »یاد کرده است.یعنی افرادی که زیاده روی می کنند، عمل آنها شیطانی و همدستی با شیطان است (چون معمولاً برادر از برادر پشتیبانی میکند) پس کسی که اسراف میکند پشتیبان شیطان و در اعمال او شریک می شود، شاید تصور شود که این آیه اشاره به این موضوع میکند که وقتی برای دیگران خرج میکنی، اسراف نکن و انسان هر چه برای خود خرج کند، اشکالی ندارد و اسراف محسوب نمیشود، ولی با پرداختن به آیه دیگری از قرآن، این شبهه نادرست برطرف میشود و متوجه میشویم که اسراف به هر شکل و در مورد هر کس انجام گیرد مذموم و ناپسند است. آنجا که خداوند در سوره اعراف آیه 31 می فرماید :«ای فرزندان آدم در هر مسجدی زینت خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید، زیرا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد». توجه به معنی این آیه نشان میدهد که اسراف برای خود و برای دیگران پسندیده نیست. اسراف کاری تنها به صورت ظاهر ارتباط ندارد، بلکه از این مرحله فراتر رفته و به شکل نفسانی و درونی بروز میکند. آنجا که انسان خود را برتر از دیگران و برتر از هر چه هست میبیند و این خود بزرگ بینی آنچنان زیاد میشود که به نوعی اسراف تبدیل میشود. فرعون نمونه این خود بزرگ بینی است. او آنقدر خود را بزرگ میدید که تصور میکرد خداست و همه چیز تحت امر او قرار دارد و بنا براین، همه باید مطیع فرمان او باشند و تنها از او اطاعت کنند و چون چنین ادعایی نمود، عمل او عملی اسرافکارانه شد به گونه ای که خداوند در سوره یونس آیه 14 در مورد او فرمود: «…وَإنَّ فِرعَونَ لَعالٍ فی الارضِ وَ إنَّهُ لمَِنَ المُسرِفین؛…و بدرستیکه فرعون در زمین برتری جست و هر آینه از اسراف کاران بود». و کلام آخر در مورد اسراف ، آن است که خداوند در سوره مؤمن آیه 43 مسرفین را یاران آتش خوانده است. یعنی اسراف کار،عاقبتی جز جهنم ندارد. اول جهنمی که در دنیا به واسطه گرفتاری در دام فقر و پریشانی و دست نیاز سوی دیگران بردن، برای خود درست کرده است و دیگری جهنمی که بواسطه اطاعت نکردن از فرمان خداوند در آخرت برای خود مهیا نموده است. تدبر در این آیه نشان میدهد اسراف موجب زیان رساندن به مال انسان و از بین رفتن آن در مدت زمانی کوتاه میشود و همچنین زندگی انسان را به جهنمی از فقر و نداری و تلاش بیهوده برای به دست آوردن آنچه از دست داده است، مبدل میکند. پس بیائیم تا با استفاده درست از نعمت های الهی جزء اسراف کاران قرار نگیریم و با پاسخ دادن به سئولات زیر، از نقش اسراف در زندگی خود بکاهیم. 1.آیا به چیزی که داریم قانع هستیم یا بیشتر و بهتر از آن را جستجو میکنیم ؟ 2.آیا دوست داریم مانند دیگران زندگی کنیم حتی اگر شرایط آنان را نداشته باشیم؟ 3.آیا از آنچه در اختیار داریم نهایت استفاده را می بریم ؟ 4.کدام یک از اعمال ما اسرافکارانه بوده و برای جلوگیری از تکرار آن چه کرده ایم؟
عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد کرد خاک را غرق نور خواهد کرد روزی از این کویر. این برهـــــــــوت ابر رحمت عبور خواهــد کرد دل مارا که خشک و پژمرده است همــــچو باغ بلور خواهد کرد آه می آید او که لبخنــــــــــــــدش عاشقان را صبـــور خواهد کرد سینه ها را ز کینه خواهد شست غصه ها را بدور خواهـــــد کرد آه سوگند میـــــــــــــــخورم ایدل عاقبت او ظهور خواهــــــد کرد
می آید از دور ,مردی ســــواره برمــرکب عشق, چون ماهپــــــاره والشمس رویش, واللیـل مویش گلها همه مســــــت, از رنگ و بویش عمامه بر سر, مثل پیمبـــــر (ص) دربازوانــش نیروی حیــــــــــــــــدر(ع) ازپای تاسر در شور و شین است برق نگاهش مثل حســــین(ع) است می اید از دور خوشــــبو تر از یاس در چشــــم وابرو مانند عبــــــاس (ع) القصه این مرد امید دلهاســـــــــت خوشبو تر از یاس فرزند زهراست(س) |
ABOUT
MENU
Home
|