نقل کردهاند که روزى روباهى به گرگى رسید که دنبهاى به دندان داشت. گرگ بینوا پس از سه چهار روز گرسنگى کشیدن تازه توانسته بود این غذا را به دست آورد که روباه به او گفت: جناب گرگ، خدا روزى دهنده است؛ خداوند لطف دارد؛ ببین چه گوسفندهایى به این منطقه فرستاده تا تو را غرق نعمت کند و ...! خلاصه، آن قدر از گرگ تعریف کرد که او را فریب داد. در نهایت هم از او پرسید: این چیست که به دست آوردهاى؟ گرگ دهانش را باز کرد و گفت: دنبه! بازکردن دهان همان و افتادن دنبه از دهان گرگ و فرار کردن روباه همان. پس از آن، هر کس به روباه مىرسید و مىگفت: در دهانت چه دارى؟ او دندانش را محکم روى دنبه مىفشرد و مىگفت: «چربى»!
این انسانها از این دسته حیوانات هستند. یعنى اول دیگران را مغرور مىکنند و بعد کلاه سرشان مىگذارند؛ از مردم تعریف مىکنند و بعد آنها را زمین مىزنند و همه چیزشان را مىگیرند، آن هم به گونهاى که خودشان احساس نکنند.
این کار انسان شیطان صفت است؛ مثلًا، کسى که ماشینش فروش نمىرود، آن را پیش دلال مىبرد و او با کلک آن را مىفروشد. این خیلى بد است که وقتى مردم خودشان نمىتوانند سر کسى کلاه بگذارند، مىگویند پیش فلانى برویم تا او برایمان بفروشد! هر چند عدهاى کلاه گذاشتن به سر مردم را زرنگى و کاسبى و اهل معامله بودن مىدانند.
+نوشته شده در سه شنبه 90/6/22ساعت 10:4 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( )
|