سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

معمولا  هیجانات ما مستقیماً از آنچه در لحظه واقعه بر انگیزاننده برای ما روی می دهد ناشی نمی شود بلکه به میزان قابل توجهی بر گرفته از اعتقادات و باورهای ماست . اگر به بررسی باورها و ذهنیات خود بپردازیم تا میزان قابل توجهی می توانیم از خشم نا سالم خود جلوگیری کنیم . خشم ناسالم سر چشمه باورهای ناسالم است یکی از باورهای ناسالم که باعث ایجاد خشم می شود و وجود خواسته های انعطاف ناپذیر در شخص است ، مثلاً رئیس یک شرکت به یکی از کارمندان خود در صورت انجام کاری کوچک مژده تشویق بزرگی را میدهد وبعد از انجام کار توسط آن کار مند رئیس به قول خود وفا نمی کند این امر باعث ایجاد خشم در کارمند می شود و حال اگر به بررسی ذهنیات کارمند بپردازیم می بینیم که این خشم نا سالمی است که از باور ناسالم یعنی خواسته انعطاف ناپذیر کارمند برخواسته است .
خواسته های ناسالم و انعطاف ناپذیر خواسته هایی هستند که اگر شخص آنها را از ذهن خود دور کند به خشم ناسالم نیز نخواهد رسید . علت اینکه خواسته های انعطاف ناپذیر باعث خشم می شوند این است که اولاً با واقعیت و خواسته های مردمی در تضادند اگر باور ذهنی کارمند این باشد که در واقع امکان دارد رئیس دچار اشتباه بشود و امکان اشتباه را قبلاً برایش فرض کرده باشد در مواجهه با بد قولی رئیس می تواند میزانی از خشم خود را مهار کند .
ثانیاً : خواسته انعطاف ناپذیرغیرمنطقی است خواسته کارمند به این گونه است که : چون من می خواهم رئیسم با من منصفانه برخورد کند پس رئیسم نباید بد قولی کند وباید به قولش وفادار باشد در حالیکه رابطه منطقی بین خواسته من ووفاداری رئیس برقرار نیست وازاینکه من دوست دارم رئیسم با من منصفانه برخورد کند این نتیجه گرفته نمیشود که بنابراین رئیسم با من منصفانه برخورد خواهد کرد .
و ثالثاً : خواسته های انعطاف ناپذیر نتایج ناسالم به بار می آورند : یکی اینکه باعث بد اندیشی می شوند به این صورت که اولین نتیجه ای که کارمند می گیرد این است که پیمان شکنی رئیسم بسیار بد است که این بد اندیشی باورناسالمی است که باز با خود واقعیت در تضاد است . زیرا کارمند می توانست به اتفاقاتی بد تر از این فکر کند که در واقعیت زندگی اتفاق می افتد بنابراین میزان بدیی که برای این عمل رئیس در نظر می گیرد بیششتر از حد بد بودن واقعی آن است دیگر آنکه بد اندیشی شخصی غیر منطقی است زیرا او می گوید رئیس من کار بدی کرد بنابراین عمل او بسیار بد است در حالیکه رابطه ای ( عقل و ذهنی ) بین بد بودن کاری بسیار بد بودن همان کار نیست .
ودر آخر بد اندیشی نتایج ناسالمی به بار می آورد اول ا ینکه باعث برخورد شدید کارمند با رئیس می شود ودر نتیجه به موفقیت نمی رسد وثانیاً امکان وفق یافتن او با اینواقعه ضعیف تر می شود . نتیجه دومی که خواسته انعطاف ناپذیری دارد بی صبری در برابر شکست است کارمند می گوید : من نمی توانم این حقیقت را تحمل کنم که رئیسم به قولش عمل نکند ودرنتیجه یا می میرم ویا سعادتمند نیستم. واین نتیجه اولاً باواقعیت خارجی درتضاد است چراکه تجربه زندگی ثابت کرده که لازمه اینگونه شکستها بدبختی نیست وانسانها باوجود این گونه شکستها می توانند به زندگی سعادتمندانه ای برسند. ثانیاً غیرمنطقی است زیرا می گوید برای من تحمل این واقعه سخت است ونتیجه می گیرد برای همین نمی توانم تحمل کنم درحالیکه لازمه عقلی سخت بودن چیزی عدم تحمل آن نیست وامکان دارد شخص باوجود سخت بودن عملی با تدابیری به انجام آن موفق شود. وثالثاً این بی صبری باعث نتایج ناسالم برخورد نادرست با رئیسو ضعف سازش بااین واقعه می شود.
نتیجه سوم خواسته انعطاف ناپذیر دیگر سرزنشی است کارمند می گوید:رئیس با بدقولی که داشت نشان داد که آدم بدی است درحالیکه این نتیجه گیری با واقعیت خارجی درتضاد است زیرا واقعیت رئیس دارای رفتارهای مختلفی ، من جمله رفتار خوب ، رفتار خنثی ورفتار بد است وتعریف رئیس بوسیله این رفتار واقعیت ندارد ونمی توانیم بگوییم چون این عمل رئیس بد بوده بنابراین او هیچ عمل خوبی ندارد وانسان بدی است وثانیاً غیرمنطقی است زیرا کارمندی می گوید : رئیس به دلیل رفتار بدش آدم بدی است دراینجا کارمند حکم جزء رفتار که این عمل مخصوص باشد را به کل رفتار نسبت داده است درحالیکه رابطه منطقی وعقلی بین این دو وجود ندارد وذهن از بدبودن جزء رفتار، بدبودن کل رفتار را نتیجه نمی گیرد.
و ثالثاً نتیجه غیر سالم به بار آورده وباعث برخورد خشن باررئیس و عدم تغییر موضوع رئیس و عدم موفقیت و عدم تطبیق و سازگاری کارمند با واقعه رخ داده می شود .
نتیجه چهارم خواسته انعطاف ناپذیر خویشتن سرزنشی است کارمند می گوید: بدقولی رئیس بخاطر اشتباه من است . من آدم بدی هستم که اشتباه کردم ( خشم خود دفاعی خشم نسبت به فرد دیگر است که از شخص در برابر سرزنش از خودش دفاع می کند) کارمند در واقع می گوید : رئیس من نباید بخاطر من می آورد که من آدم بدی هستم .این نتیجه باواقعیت درتضاد است زیرا کارمند باخویشتن سرزنشی تأیید می کند که با آن رفتار می توان او را تعریف کرد درحالیکه کارمند غیر از این اشتباه اطمینان غیرمنطقی به قول رئیس رفتارهای خوب وخنثی نیز داشته است.ودیگر آنکه غیر منطقی است وخطای جزءبه کل رخ داده است.
وثالثاًنتایج ناسالمی را به بار می آورد که در گذشته به آنها اشاره کردیم.
همانطور که گفته شد بسیاری از هیجانات ما ناشی از اعتقادات وباورههای ماست بنابراین اگر باورها وذهنیات ما صحیح باشد ما به خشم ناسالم مبتلا نمی شویم وزندگی راحتی خواهیم داشت.
توجه به این موضوع که ساختمان روح وعواطف وتربیت ومقدار وسوابق ذهنی افراد ،فوق العاده مختلف است بسیاری از مشکلات معاشرتی وتضادها وبرخوردهای اجتماعی را حل می کند. مثلاًبسیار دیده ایم که پدران ومادران از یک عمل نابجای کودک مانند شکستن یک ظرف یاکثیف کردن لباس خود زیاد ناراحت می شوند وگاهی مجازاتهای شدید دربرابر این عمل کوچک روامی دارند وکودک رابسیار ملامت می کنند ، درحالیکه اگر درست موضوع را بررسی کنیم خواهیم دید نه جای عصبانیت است ونه چندان جای ملامت وسرزنش دارد. مسلم است نه معلومات کودک درباره چگونگی ظرفهای شکستنی وغیرشکستنی وطریق نگهداری آنها که احتمال افتادن وشکستن را به حداقل برساند واز لیز خوردن وسنگینی کردن انگشتان بکاهد به اندازه کافی است ونه اگر همه این مطالب را کاملاً بداند تجربه کافی روی آن دارد وبه فرض اینکه هم علم وهم تجربه او کافی باشد قدرت جسمی او ناچیز است.
بنابراین اگر مافعلاًدر نگهداری این ظروف واردتریم بخاطر تجربیات وآزمایشهای فراوان دوران کودکی است.
این محاسبه را درباره افراد بزرگتر نیز می توانیم بکنیم بعضی عادات رفیق من ممکن است در نظر من ناپسند آید وبخاطر آن خود را آماده برای قطع دوستی می کنم ولی هنگامیکه محیط تربیتی رفیقم رادرنظر می گیرم ساختمان روحی او را به آن ضمیمه می کنم سابقه ذهنی اورا نیز مورد توجه قرار می دهم می بینم اگر من بجای او بودم جز این نمی کردم.
همسایه من بلند صحبت م یکند ومزاحم من است پایه معلومات وساختمان حنجره واعصاب ومیزان حساسیت پرده های گوش او وتربیت او را در نظر بگیرم می بینم اگرچه او مقصر است اما تقصیر او به آن بزرگی که من خیال می کردم نیست.
البته اشتباه نشود نمی خواهیم بااین بیان مردم رادرهمه اعمال خود بی تقصیر معرفی کنیم و آنچنان که جبریون معتقدند همه چیز را به گردن علل روحی وجسمی وخارجی بیندازیم همچنین نمی خواهیم بااین بیان لزوم تربیت را انکار نماییم بلکه منظور اینست که اگر توجه به این واقعیتها داشته باشیم برای حل اختلافات ورفع اعتراضات بر یکدیگر آمادگی بیشتری پیدا خواهیم کرد و وجود یکدیگر را به آسانی تحمل خواهیم نمود.


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 11:49 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |