سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

کم حرف زدن

گوش، پنجره دانایی است و شنیدن و گوش سپردن، کلید دانش است و راز بینش.

اگر ورودی‌های دل و جانمان را بشناسیم و برای هر یک از آنها به اندازه نقش و تأثیری که دارند، سهمی قائل شویم، «استماع» را باید مهم بدانیم و آنچه را از این پنجره به رواق دلمان وارد می‌شود، هدایت و جهت‌دهی کنیم.

گاهی «حرف زدن»، انسان را از برکات «گوش دادن»، محروم می‌کند. کسی که عادت کرده هر جا می‌نشیند، حرف بزند و «متکلم وحده» باشد، مجالی نمی‌یابد که از سخن دیگران، بهره ببرد و اصلاً اجازه نمی‌دهد دیگران هم سخنی بگویند.

بی‌جهت نیست که برخی از پیشگامان عرفان و سلوک، به رهپویان تازه پای این راه، دستور و برنامة «سکوت» و کم حرفی و کفّ لسان و حفظ زبان می‌دهند؛ تا هم از عوارض و پیامدهای سخنان بیهوده یا خطا مصون بمانند و هم فرصتی برای شنیدن حکمت و موعظه از دیگران پیدا کنند.

از رهنمودهای امام علی‌علیه‌السلام در این مورد، یکی این حدیث است:

«هر گاه در خدمت عالمی نشستى، برای شنیدن، بیش از گفتن حریص باش»

پرحرفی در محضر دانشمند، او را از گفتن و شخص را از آموختن، باز می‌دارد؛ زیرا فرد پرحرف، به او فرصت گفتار نمی‌دهد و برای حرّافان پرچانه نیز از دست دادن زمینه‌ای است که می‌تواند بهره‌آور و مغتنم باشد؛ اما آنان زمینة بهره‌وری را از بین می‌برند.

این که دو گوش داریم و یک زبان، یعنی دو تا بشنویم و یکی بگوییم و بر شنیدن، بیش از گفتن، مشتاق باشیم. این، خود یک حکمت ناب است؛ به ویژه آن گاه که در حضور عالمی فرهیخته و استادی دانا و پرمایه باشیم که لحظه لحظه آن حضور، می‌تواند پربار و سودمند باشد و اگر به غفلت سپری کنیم، زیان‌بار و مایه خسارت و حسرت خواهد بود.

در سیره امام علی‌علیه‌السلام آمده است که وی هر گاه به محضر رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رسید، اگر آن پیامبر حکیم و رسول حق‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، آغاز به سخن می‌فرمود و کلامی می‌گفت، امام علی‌علیه‌السلام گوش بود و شنوا و اگر رسول خاتم سکوت می‌کرد و حرفی نمی‌گفت، امام از او می‌پرسید؛ تا از فیضی که از لبان شیرین پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله جاری می‌شد، بهره‌مند شود و از میوه‌هایی که از درخت پربار علم نبوی فرو می‌ریخت، سود جوید.

این عنایت و توجه، درسی بود که از محضر پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله آموخته بود.

رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در سخنی فرموده است

: «العلم خزائن و مفتاحها السوال؛ دانش، گنجینه‌هایی است که کلید آن پرسش است».

مگر نه این که گنج را باید استخراج کرد و گنجینه را گشود؟

در مسیر آموختن، اصل سؤال و چگونگی سؤال و انگیزه سؤال، نقش مهمی دارد. آن که نمی‌پرسد، یا از خاصیت معجزه‌گر «پرسیدن» بی‌خبر است یا غرور و تکبر مانع آن می‌شود و هر کدام که باشد، نتیجه یکی است و آن هم محرومیت. اگر کسی «تواضع پرسیدن» نداشته باشد، همواره در ذلت جهل، باقی می‌ماند.

نحوه سؤال، در کیفیت جواب هم تأثیر دارد؛ زیرا پاسخ، متناسب با پرسش و پرسش‌گر است.

انگیزه پرسیدن نیز بی‌اثر در دریافت پاسخ نیست و گاهی حکمت در آن است که سؤالی را بی‌جواب بگذارند.

از این رو، پیشوایان توصیه کرده‌اند که برای «فهمیدن» بپرسید؛ نه برای آزمودن طرف و محک زدن میزان علم او!

متواضعانه، دسته کلیدی از سؤال‌های خوب برداریم و گنجینه علوم و معارف را بگشاییم و از «سؤال» نگریزیم.

حیف است که دانش فرزانگان در نهان‌خانه سینه‌هایشان مکتوم بماند و تشنگان، محروم بمانند! این که از قدیم گفته‌اند: «پرسیدن، عیب نیست؛ نداشتن عیب است»، یک کلام حکیمانه و ژرف است و دستاوردهای خوبی دارد؛ به شرط آن که پای خود را روی غرور و نفسانیات خویش بگذاریم و مؤدبانه، از محضر دانا، دانایی بجوییم و از حضور عالم، علم بطلبیم.

بارى... میان گفتن تا شنیدن، فاصله‌ای است که باید آن را با قدم «صبر» و «وقار»، پیمود و بر طغیان نفس بی‌مهار، غلبه یافت.

برخی «شهوت گفتار» دارند و بعضی هم «هنر گوش دادن».

آن کجا و این کجا؟

با تور سکوت و استماع، گوهر دانش صید کنیم و با «خوب گوش دادن»، شکارچی حکمت‌هایی باشیم که در دل و جان فرزانگان نهفته است.

باز هم تکرار این که... یکی گفتن و دو تا شنیدن!


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 1:5 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |