سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

اواخر آن شب زمستانى , مسافران در ایستگاه اتوبوس به انتظار ماشین ایستاده بودند .
مردى تنومند بـا چـهره اى غیر عادى , به همراه طفل شش ساله اش در کنار دیگر مسافران منتظر آمدن اتوبوس بـود.
حـالـت سـرگـیـجه و تهوع , آن طفل بى چاره را راحت نمى گذاشت .
تااین که حال آن طفل مـعصوم بدتر شد و در کنار خیابان استفراغ کرد.
همه فکر مى کردند غذایى آلوده کودک را مسموم کرده است .
کنجکاوى , یکى از مسافران را واداشت از پدر طفل بپرسدفرزندش چه مرضى دارد.
آن مـرد پـس از کمى سکوت با صداى درشتى گفت : فرزندم مریض نیست .
امشب او را به مجلس عیش و نوش یکى از دوستانم بردم وعلى رغم میل کودک , به او شراب خوراندم !
 

نکته :

  فکر مى کنید پرورش این کودک در چنین خانواده اى , چه نتیجه اى به دنبال خواهد داشت .
آیا خیانتى بالاتر از این تصورمى شود؟


+نوشته شده در شنبه 89/1/14ساعت 12:34 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |