سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

همیشــه منتظــر هستــم ببینم کـی تـــو می‌آیی

کـه بــا نــاز نــگاهِ خــود دل مــــا را بیــارایــی

دلـم از بغض تنهایی چــو غنچــه گشته تُو در تُو

بیا ای بــاد نــوروزی که تــا ایـن عقــده بگشایی

بیــا ایـن کشتی دل را بــه یــک مــوج نگاهِ خود

ببـر تـا سـاحــل کویت از ایــن توفان تنهایـــی

تمــاشـاخـانـه اســت عالــم بــه نـازِ نازنینانـش

بیـا تا با گُل رویــت بـگیــرد صــد تمــاشــایـی

به دنبال تو می‌گردم به کوه و دشت و صحراهـا

کجا جویــم ، کجا پویم تو را معشوق هر جایی؟

ز بــس کـه منتظـر ماندم دو چشمم گشته نابینا

شــود آیــا کـه بــاز آیـی بگیرم از تو بینـایی؟

غـروب عمـرمن دیگر به نعشم شَروِه می‌‌خوانـد

بیــا دستـــم بـدامـانـت مکــن امروز و فردایـی

سر و دست و تن و پایم سزاوار وجودت نیسـت

بیــا تا من کنـم قربان دگر ایــن جـان شیدایـی


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/29ساعت 1:15 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |