خسته از نا مهربانی ای بلال سیرم از این زندگانی ای بلال کشت زهرا را پس از هجر پدر غصه بی همزبانی ای بلال گوئیا از خانه ام این روزها رخت بسته شادمانی ای بلال از من و از غنچه نشگفته ام مانده روی در نشانی ای بلال با تو می گویند خاک کوچه ها راز روی ارغوانی ای بلال دست بر زانو دگر ره می روم گشته ام قامت کمانی ای بلال از غم خانه نشینی علی پیر گشتم در جوانی ای بلال در غریبی علی کارم شده روز و شب اختر فشانی ای بلال حامی حق غریب یثربم با تمام ناتوانی ای بلال بر فراز مأذنه تکبیر زن با صدایی آسمانی ای بلال با اذانت از غدیر خم بگو با زبان بی زبانی ای بلال از ولی الله از حیدر بگو هر زمان تا می توانی ای بلال
+نوشته شده در شنبه 89/2/18ساعت 12:4 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( )
|