مشق عشق
من خجالت می کشم از صورت زیبای تو من خجالت می کشم از اسم جان افزای تو من خجالت می کشم از عشق تو در سینه ام از تپش های دلم، از صاحب آدینه ام من پر از شرمم ز روی ماهت ای مولای من من چه کردم با دل ای معشوق جان افزای من من که می گویم که عشقت موج در من میزند مرغ عشق تو همیشه اوج در من میزند من که از مهر تو سرشار و گرفتارم شدید پس چرا دارم دلی محکم تر از سنگ حدید؟ دل اگر دل بود باید آب از مهر تو بود دل اگر دل بود باید غرق در شعر تو بود نیستم من، نیستم من، نیستم من اینچین من سزاوارم روم فرسنگها زیر زمین من که دم از عشق این مولای خوبان میزنم پس چرا آتش به قلب او فراوان میزنم پس چرا ساز مخالف مینوازم من مدام من شکستم بارها قلب شریف این امام دشمنان گر کینه ای دارند از دشمن چه باک بر سر و روی چو من عاشق فقط خاک است و خاک ای خدا من کیستم جز عاشقی بی دست و پا من که با هر یک گنه گفتم به اربابم نیا وای بر من، وای بر من، وای بر من ای خدا یاریم کن تا شوم از دست نفس خود رها یاریم کن تا که چشمانم سزاوارش شود لایقم کن تا موفق دل به دیدارش شود آرزو دارم تماشایش کنم چون آفتاب از میان چشمه ی چشمش بنوشانندم آب آب حکمت، آب رحمت، آب عمر جاودان تا که من در بین دستانش کنم تقدیم جان بارالها عاریم کن، از گناهان پاک پاک تا بگویم العجل مولای من روحی فداک
من خجالت می کشم از صورت زیبای تو
من خجالت می کشم از اسم جان افزای تو
من خجالت می کشم از عشق تو در سینه ام
از تپش های دلم، از صاحب آدینه ام
من پر از شرمم ز روی ماهت ای مولای من
من چه کردم با دل ای معشوق جان افزای من
من که می گویم که عشقت موج در من میزند
مرغ عشق تو همیشه اوج در من میزند
من که از مهر تو سرشار و گرفتارم شدید
پس چرا دارم دلی محکم تر از سنگ حدید؟
دل اگر دل بود باید آب از مهر تو بود
دل اگر دل بود باید غرق در شعر تو بود
نیستم من، نیستم من، نیستم من اینچین
من سزاوارم روم فرسنگها زیر زمین
من که دم از عشق این مولای خوبان میزنم
پس چرا آتش به قلب او فراوان میزنم
پس چرا ساز مخالف مینوازم من مدام
من شکستم بارها قلب شریف این امام
دشمنان گر کینه ای دارند از دشمن چه باک
بر سر و روی چو من عاشق فقط خاک است و خاک
ای خدا من کیستم جز عاشقی بی دست و پا
من که با هر یک گنه گفتم به اربابم نیا
وای بر من، وای بر من، وای بر من ای خدا
یاریم کن تا شوم از دست نفس خود رها
یاریم کن تا که چشمانم سزاوارش شود
لایقم کن تا موفق دل به دیدارش شود
آرزو دارم تماشایش کنم چون آفتاب
از میان چشمه ی چشمش بنوشانندم آب
آب حکمت، آب رحمت، آب عمر جاودان
تا که من در بین دستانش کنم تقدیم جان
بارالها عاریم کن، از گناهان پاک پاک
تا بگویم العجل مولای من روحی فداک
+نوشته شده در دوشنبه 89/1/30ساعت 1:22 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |
ABOUT
سیدمحمدرضا سبحانی نیا
MENU
ARCHIVES
LINKS
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhaniپاسدار و عاشق ولایتهشتمین ستارهعلی اصغربامریبوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن● بندیر ●آسمون آبی چهاربرجتصویر نورجریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالیکلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضانسایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنیامامزاده میر عبداله بزن آباد03955809074 سید مهدی ملک الهدیهیئت بیت العباس (ع) روستای المشیرجاده خاطره هابیصدا ترازسکوت....: شهر عشق :.پیامنمای جامعبوی سیبپاتوق دوستانمحمدمبین احسانی نیامرام و معرفتیه دختره تنهاتعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحلمهاجرنهِ /دی / هشتاد و هشتبسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهرانانتظاری غریب*(حرفهای نگفته)*حرفهایی ازجنس بهشتیاور 313متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی(rikhtegari.ir)صدای مردم نی ریزشایگان♥®♥اوخواهدآمد...روز فریاد::. __ .::محرم دُرُخـــــــــــــــــــــــشهمه چیزنگ تفریحپزشکی عمومی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani طـــراح قـــالــب
LINKS DUMB
DESIGN
OTHER