سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور


 

مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»

 

گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»

پرسیدم: «بابت چی؟»

گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!»
تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!»

 

 



+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 3:4 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



در میان بنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند و زندگى آنها به دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت. آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ داشتند خروس آنها را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را حمل مى کردند و به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند، و سگ نیز در آن بیابان، به خصوص در شب، نگهبان آنها از درندگان بود.
اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها را خورد، افراد آن خانواده، محزون و ناراحت شدند، ولى مرد آنها که شخص صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله.
پس از چند روزى، سگ آنها مرد، باز آنها ناراحت شدند، ولى مرد خانواده گفت: خیر است، طولى نکشید که گرگى به الاغ آنها حمله کرد و آن را درید و از بین برد، باز مرد آن خانواده گفت: خیر است.
در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند همه چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده و همه اموال آنها به غارت رفته و خود آنها نیز به عنوان برده به اسارت دشمن درآمده اند، و در آن بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند.
مرد صالح گفت: رازى که ما باقى مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند و به اسارت دشمن در آمده اند.
ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم.
این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند.


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 10:48 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |




قبر شریف مرحوم کلینى رحمه الله علیه صاحب کافى در بغداد، سر پل قرار دارد وقتى یکى از حکام جور به فکر افتاد که قبر حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) را خراب کند، تا کسى به زیارت کاظمین نرود، وزیرش که در باطن شیعه بود، متحیر ماند چه کند نمى تواند حرفى بزند، چون اگر بفهمند شیعه است جانش در خطر است، همینطور که مى آمدند، سر پل رسیدند وزیر گفت:
اینجا قبر یکى از علماى این مذهب است و از نمایندگان موسى بن جعفر مى باشد، اینها مى گویند: جسد این شخص تازه است و نمى پوسد، اگر دیدى راست مى گویند، صلاح نیست دست به قبر موسى بن جعفر بزنى. حاکم پذیرفت و فورا امر کرد قبر کلینى را نبش کردند، دیدند جسد ایشان تر و تازه است و از آن عجیب تر اینکه طفل کوچک شیرخوارى هم پهلوى او مى باشد که جسدش تازه است معلوم نیست آیا بچه خود آن بزرگوار بوده یا از دیگرى بوده، هرچه هست ببینید حیات چه مى کند ((با خدا بودن چه مى کند.))
اگر کسى متصل به معدن حیات شد او هم برخوردار مى گردد، البته آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - معدن هر خیرى هستند، از آثار همین حیات است معجزاتى که از قبور مطهر ایشان و امامزادگان و علماى حقه مشاهده مى شود زیرا جسد آنها هم حیات دارد.



+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 10:39 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



شیطان این دشمن دیرینه انسان که به عزت پروردگار قسم خورده همه ی انسانها را بفریبد، به اذن خداوند در عرصه ابتلاء و آزمایش انسان مهمترین مانع در جهت قرب ربوبی می باشد. شناخت این دشمن و راه های نفوذش در زندگی از اصلی ترین وظایف هر مسلمانی است که متأسفانه مداخله و تدلیس شیطانی غالباً مورد غفلت قرار می گیرد.

در این مقاله به بررسی برخی از کمین گاه ها و راه های ورود شیطان به زندگی انسان می پردازیم ، تا نفوذگاه های شیطان شناخته شود و مقابله با او نیز امکان پذیر گردد.

1ـ چشم

شیطان از شما می خواهد که مدیریت و کنترلی بر چشم های خود نداشته باشید و بی پروا به همه جا نگاه کنید اما هیچ گاه به شما نمی گوید که نگاه حرام مهمترین عامل برای گرفتار شدن آدمی در دام گناه و معصیت و سبب اندوه و حسرت فروان می شود و به همین دلیل خداوند متعال در سوره نور رابطه تنگاتنگی میان حفظ و کنترل چشم و پاکدامنی قرار داده است و فرموده:

«قُلْ لِلْمُ?ْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُون: به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است.»(النور: 30)

2ـ زبان

شیطان از شما می خواهد که هر حرفی را که دوست دارید به زیان بیاورید، اما هیچ گاه به شما نمی گوید که این کار سبب بروز بسیاری از اختلاف ها و دشمنی ها در میان شما می شود و به همین خاطر خداوند متعال دستور می دهد که:

«وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً»

و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند، که شیطان میانشان را به هم مى‏زند، زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است.(الإسراء : 53)


3ـ قلب

در شرح دعای هفدهم صحیفه ی سجادیه در ارتباط با شیطان به این عبارت رسیدیم:

«پروردگارا در قلب های ما مدخل و راه ورودی برای شیطان قرار نده و در آن چه نزد ماست برایش منزل و جایگاهی فراهم نکن.»

آیات بسیاری از قرآن کریم به قلب پرداخته و از جمع بندی آن ها و نیز سخنانی که ائمه معصومین علیهم السلام فرموده اند به این حقیقت می رسیم که خداوند قلب را به عنوان مرکز فرماندهی انسان و پایگاهی برای دریافت پیام ها و دعوت های انبیاء الهی و شکل گیری ایمان قرار داده است .پس هر نوع اختلالی که در آن ایجاد شود سعادت و رستگاری شخص را مورد تهدید قرار خواهد داد.

در آیه 46 سوره حج می فرماید:

آیا در زمین سیر و سیاحت نمی کنند در حالی که برایشان قلب هایی است که به آن تعقل نمایند و گوش هایی که به وسیله ی آن ها بشنوند.

همانا چشم هایشان نابینا نیست ، لکن قلب هایی که در سینه دارند تاریک و کور بوده. (از درک حقایق ناتوان می باشند)

در این آیه ی شریفه هم کاربرد عقل روشن شده و هم آسیبی که آن را تهدید می کند. در واقع کار قلب تعقل بوده و هرگاه در اثر مشکلی از کار بیافتد دیده ها و شنیده ها را نیز به درستی تحلیل نمی کند و لذا انسان با وجود داشتن چشم و گوش از دیدن و شنیدن عاجز می ماند.

 

قلب ها ممکن است دچار بیماری شوند:

«در قلب های آن ها بیماری است و خداوند بر مرض ایشان بیفزود و برای آنان عذاب دردناکی است به سبب آن که تکذیب می کردند.» (بقره/10)

قلب ها ممکن است مستحق آن شوند که خداوند بر ایشان مهر زند:

«خداوند دل های ایشان را مهر نموده و پرده بر گوش و چشم هایشان نهاد و برای آن ها عذاب دردناکی خواهد بود.» (بقره/70)

قلب ها می توانند دچار قساوت گردند:

«پس وای بر فساوت قلب آن ها نسبت به ذکر خدا» (زمر/22)

و ...

و اما این مشکلات از آن جا پدید می آید که شیطان به قلوب افراد نفوذ کرده و القائات خود را آغاز می نماید، لکن این نفوذ و داخل شدن شیطان در شرایط خاصی صورت می پذیرد ، یعنی زمانی که فرد مداخل و دروازه های قلب خویش را به روی این دشمن آشکار باز گذاشته باشد:

«تا آن که خداوند القائات شیطان را وسیله ی آزمایش کسانی قرار دهد که به بیماری نفاق و کفر مبتلا گردیده اند و سنگ دل و سرسخت شده اند و البته ستمکاران دچار شقاوتی عمیق و دور از نجات می باشند.» (حج/53)

از جمله عواملی که شیطان را به طمع انداخته و زمینه ی ورودش به قلب را فراهم می کند:

1ـ عادات ناپسند و ارتکاب معاصی می باشد. در روایت هست که:

«اگر قلب ایشان فروتن باشد شیطان به او نزدیک نمی شود و از نشانه های این خصلت چشم فرو بستن و قطع علایق دنیوی است.» (ارشاد القلوب/ج1/ص296)


2ـ عامل دیگر، غفلت از یاد خداست. در روایت آمده:

«بر هر قلبی از قلوب مردم شیطانی هست که هرگاه آن قلب به یاد خدا باشد ، شیطان از وی دور می شود و هرگاه به یاد خدا نباشد، آن شیطان نزدیک شده و او را با وسوسه گمراه می کند.» (ارشاد القلوب/ج1/ص140)

چگونه می توان دریچه ی قلب را بر روی شیطان بست؟

پاسخ این سوال را در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می یابیم:

«شیطان دهان خود را بر قلب آدمی نهاده، اگر به یاد خدا باشد دور می شود و اگر خدا را فراموش کرده باشد، قلب را در اختیار خود می گیرد.» (ترجمه ی بحار ج67 و 68/ج1/ص50)

آری به هر میزان که آدمی بیشتر به یاد خداوند باشد ابلیس نیز کمتر روزنه ای برای ورود به قلب او پیدا می کند.

«ألا بذکرلله تطمئن القلوب» (رعد/28)

در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که: «ذکر الله در این آیه امیرالمومنین علی و سایر ائمه علیهم السلام می‌باشند.» (نورالثقلین/ج2/ص510) بی تردید امروز مولای ما امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، مصداق اصلی این «ذکر» و یاد خدا بوده و ما همچون همیشه با توسل و تمسک به آن بزرگوار دروازه های قلوبمان را در مقابل نفوذ شیطان محافظت می نماییم.

و سخن آخر اینکه:

انسان می تواند با توکل بر خداوند و پناه بردن به او و یاد او به خصوص اذان و نماز و رابطه دوستانِ با تقوا و دوری از مجالس و صحنه های فساد و توجه به تاریخ گول خوردگان و عبرت از آنان، خود را از دام های شیطان رهایی بخشید و هرگاه به نحوی گرفتار شد، با توبه و عذرخواهی از خداوند و انجام نماز، خود را پاک کند.

قرآن می فرماید: «انّ الحسنات یذهبن السئیات» (سوره هود، آیه 114) یعنی با انجام کارهای نیک، بدی ها از بین می روند.


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 2:18 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



احباط و تکفیر در قرآن و روایات از گناهانی که موجب از بین رفتن اعمال نیک و پسندیده می شود، تعبیر به حبط اعمال و بطلان آن شده است، از این رو، به بیان موارد و مصادیق آن در قرآن و روایات و در ادامه به بیان اهمیت حفظ اعمال نیک، می پردازیم.

در قرآن و روایات برخی از اعمال ناپسند سبب حبط و از بین رفتن اعمال پسندیده و خوب معرفی شدند که به ترتیب در قرآن و روایات آن را بررسی می کنیم.

 

الف. حبط در قرآن:

واژه حبط و مشتقّات آن شانزده مورد در قرآن آمده است که در آنها اعمالی را که سبب تباهی و از بین رفتن عمل خوب می شود، ذکر شده است و ما به چند مورد آن اشاره می کنیم:

1 - کفر و شرک

الف. ”‌مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ”‌‌؛ ”‌هر کس به ایمان (دین اسلام) کافر شود عمل او تباه شده و در آخرت از زیان کاران خواهد بود”

‌‌ب. ”‌ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُون‏”‌‌؛ ”‌مشرکان را شایسته نیست که مسجدهاى خدا را آباد کنند در حالى که بر کفر خودشان شاهد هستند، آن گروه اعمالشان تباه شده و آنها در آتش ماندگارند”‌‌.

در این دو آیه به صراحت شرک و کفر را موجب تباه شدن اعمال مشرکین و کفار می داند.

 

2 - نفاق

”‌وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرین‏”‌‌؛  ”‌آنها که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: ”‌آیا این (منافقان) همان ها هستند که با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که با شما هستند؟!(چرا کارشان به این جا رسید؟!) (آرى،) اعمالشان نابود گشت، و زیان کار شدند”‌‌.

 

3 تکذیب آیات خداوند و روز قیامت

”‌وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُون‏”‌‌؛  ”‌و کسانى که آیات، و دیدار رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند، اعمالشان نابود مى گردد، آیا جز آن چه را عمل مى‏کردند پاداش داده مى‏شوند؟!”‌‌.

 

ب. حبط در روایات:

1 - ترک نماز بدون مرض و علت.

عبید بن زراره می گوید: از حضرت صادق (ع) پیرامون تفسیر آیه: ”‌‌ هر کس به ایمان (دین اسلام) کافر شود عمل او تباه می شود”‌‌. پرسیدم، فرمود: مقصود آن کسى است که کردارى که به آن اقرار و اعتراف کرده، ترک کند، عرض کردم: مرتبه ترک آن عمل چیست؟ همه آن را رها کند؟ فرمود از آن جمله است کسى که عمداً بدون این که مست باشد و یا علّتى داشته باشد، نماز را ترک کند.

 

2 - با شک و تردید عمل کردن در اصول دین.

یکی از یاران امام صادق (ع) به نام مفضل می گوید از آن حضرت شنیدم که می فرمود: کسی که تردید یا گمان داشته باشد و بر آن پا برجا باشد، خدا عملش را تباه می کند، حجت خداوند حجت روشن است.

مجلسی (ره) در توضیح حدیث می فرماید: برای کسی که امکان رسیدن به یقین برایش وجود دارد جائز نیست در اصول دین با شک و تردید عمل نماید، و مراد از این که حجت خدا روشن است این است که هر کس به دنبال دلیل در اصول دین باشد، به یقین می رسد و با رسیدن به یقین، جائی برای تردید و گمان باقی نمی ماند.

 

3 - زنی که به شوهرش بگوید من از تو هیچ خیری ندیدم

 

 با این که در ارتباط زندگی زن و مرد ،بسیاری از زحماتی را که زن در تدبیر و رسیدگی منزل از نظافت و آشپزی و بچه داری و… متحمل می شود از وظائف واجب او نیست و خداوند در مقابل این امور پاداش فراوان به او می دهد، ولی اگر زحمات او همراه با آزردن شوهر و منّت همراه باشد اجر کارهای او تباه می شود،در حدیثی امام صادق (ع) می فرماید :هر زنی که به شوهرش بگوید که من از تو خوبی ندیدم ، پاداش عمل او از بین می رود.

 

4 - کافر شدن به ولایت علی(ع)

ابی حمزه می گوید از امام باقر (ع) از تفسیر سخن خداوند، ”‌وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین”‌‌ ‏پرسیدم؟حضرت فرمود: تفسیر باطنی این آیه کافر شدن به ولایت امیر المؤمنین(ع) است، چرا که مراد از ایمان، حصرت علی (ع) می باشد.

از مجموع مطالب بالا معلوم می شود که حبط  مربوط به مورد خاصی از اعمال نیک نیست، بلکه در تمام امور زندگی اعم از فردی و اجتماعی، عقیدتی و اخلاقی جریان دارد.

در نقطه مقابل حبط تکفیر وجود دارد به همین مناسبت توضیح اندکی پیرامون آن نیز ارائه می کنیم.

همان طور که اعمال نیک با انجام کارهای زشت از بین می رود، اعمال زشت گناهان نیز با انجام خوبی ها از بین رفته و چه بسا که تبدیل به خوبی شود؛ به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم.

1- انجام نمازهای واجب.

”‌وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ، وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏”‌‌؛  ”‌در  آغاز و انجام روز و پاسى از شب نماز را بپا دار، که نیکی ها، بدی ها را از میان مى‏برد‏”‌‌.

 

2 - اجتناب از گناهان کبیره.

الف. ”‌إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ”‌‌؛ اگر از گناهان بزرگ که از آن نهى شده‏اید بپرهیزید، بدی هاى شما را مى‏زداییم.

ب. ”‌الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ، إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ”‌‌ کسانى که از گناهان بزرگ و زشت هاى آن کناره گیرند جز پاره‏اى یا به طرز سطحى و گذرا، بی گمان پروردگارت آمرزشى دامن گستر دارد.

با توجه به نقش تربیتی که احباط و تکفیر در زندگی انسان ها دارند، از این رو بیان اهمیت حفظ اعمال نیز، خالی از لطف نیست.

یکی از مسائلی که در ارتباط با اعمال انسان ها در قرآن و روایات مورد تأکید واقع شده، کوشا بودن در محافظت از کارهای نیک است که در غیر این صورت ممکن است اعمال نیک ما نتیجه مطلوب را نداشته باشد.

در روایتی از رسول  گرامی اسلام در فضیلت تسبیحات اربعه آمده است:  خداوند به عدد هر یک از اذکاری که مؤمن می گوید، درختی در بهشت برای او می کارد. شخصی عرض کرد: پس درختان ما در بهشت چقدر زیاد است! حضرت فرمود: بله، ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند سپس این آیه را قرائت نمود: ”‌ای کسانی که ایمان آوردید اطاعت خدا و رسول کنید و اعمال خود را باطل نکنید”‌‌.


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 2:13 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



سوال روز قیامت قانونی کلی است که شامل پیامبران و عموم مردم می شود. "فلنسئلن الذین أرسل إلیهم و لنسئلن المرسلین * فلنقصن علیهم به علم و ما کنا غائبین" سورهء اعراف، آیات 6 ـ 7؛ قطعا ما از مردمی که پیامبران را به سوی آنان فرستادیم پرسش خواهیم کرد و از پیامبران نیز می پرسیم و مسلما کردار همه را از روی علم خود برای آنان شرح خواهیم داد. ما هنگام ارتکاب آن‌ها غایب نبودیم، بلکه همهء اعمال آنان را زیر نظر داشتیم. بنابراین، همه پیامبران، پیشوایان، پارسایان و مردم مسئولند.

 

آیا امکان دارد خداوند از کردار بندگان بی خبر به اشد تا روز قیامت از آنان با پرسش مطلع گردد؟

در پاسخ می فرماید: چنین نیست، بلکه خداوند همواره حاضر و ناظر کردار مردم است و لحظه ای از آنان غایب و غافل نیست. بنابراین، سوال برای این است که انسان متوجه گردد چه کرده و مستوجب چه پاداشی است؛ نظیر آزمونی که از دانش آموز به عمل می آید تا خود به خود به داوری بنشیند و درباره ی کارنامه خویش قضا و حکم کند.

لیکن گروهی که آثار جرم از چهره های آن‌ها هویداست، به صورت انسان زنده نمی شوند، بلکه به صورت درندگان محشور می شوند، از جن باشند یا از انس، مورد سوال قرار نخواهند گرفت: "فیومئذ لا یسئل عن ذنبه إنس و لا جان... یعرف المجرمون بسیمهم فیوخذ بالنواصی و الأقدام" سورهء الرحمن، آیات 39 و 41؛ در آن روز از گناه انسان و جن نپرسند.... افزون بر این، در آن روز اعضا و جوراح شهادت می دهند.

 

منظور از این سوال که در مورد مجرمان نفی شده کدام سوال است؟ در دنیا یا آخرت؟

بعضی از مفسران، اولی را انتخاب کرده اند، و بعضی دومی را، و مانعی ندارد که هر دو مراد به اشد، یعنی هم در موقع مجازات استیصال در دنیا از آن‌ها سوالی نمی شود تا بخواهند پشت هم اندازی کنند و عذرتراشی نمایند و خود را بی گناه قلمداد کنند، و هم در قیامت، چرا که در آنجا بدون سوال همه چیز روشن است و به گفته قرآن، چهره ها خود گواهی بر وضع مجرمان می دهد! "یعرف المجرمون بسیماهم" سوره رحمن آیه 41، و به این ترتیب آیه مورد بحث هماهنگ با آیه 39 سوره رحمان است که می فرماید: "فیومئذ لا یسئل عن ذنبه إنس و لا جان:" در آن روز از هیچ‌یک نه انسان و نه جن در باره گناهش سوال نمی شود".

 

این تعبیر با آیه 92 سوره حجر که می گوید:" قسم به پروردگارت که ما از همه آن‌ها سوال می کنیم"" فو ربک لنسئلنهم أجمعین" چگونه سازگار است؟

یکی اینکه سوال دو گونه است: "سوال تحقیق" و "سوال سرزنش"، در قیامت نیاز به "سوال تحقیق" نیست، چرا که همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست، ولی "سوال سرزنش آمیز" در آنجا وجود دارد که این خود یک نوع مجازات روانی برای مجرمان است. درست همانند سوالی که پدر از فرزند ناخلفش می کند و می گوید: آیا من این همه به تو خدمت نکردم؟ و آیا جزای آن همه خدمت خیانت و فساد بود؟! (در حالی که هر دو از جریانها با خبرند و منظور پدر سرزنش فرزند است).

آیت الله معرفت در مقام پاسخ به این سوال، به مراحل قیامت اشاره کرده و وضعیّت و حال بندگان را در هر مرحله بازگو می کند.

 

در برخی از مراحل از سوال و جواب خبری نیست و در برخی از مراحل یا از بندگان سوال می شود و یا خود با یکدیگر گفتگو دارند.

برای نمونه در نخستین رخداد قیامت که بسیار شدید و کوبنده است، همه مدهوش می شوند. قرآن در آیه دوّم سوره حجّ می گوید: (مردم را مست می انگاری در حالی که آنان مست نیست‌اند): «وَ تَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَ مَا هُم بِسُکَارَى». در این مرحله انسان‌ها از همه چیز بی خبرند. دوستان مجال جستجو و پرسش از یکدیگر ندارند.

خداوند در بیان مرحله ای دیگر از قیامت از حال مجرمان پرده برمی دارد که ندا می رسد: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْـُولُونَ »: (آنان را باز دارید که باید پاسخگو باشند). در آیات 39 تا 48 سوره مدّثر نیز می فرماید: اصحاب یمین در میان باغ‌ها از سرنوشت مجرمان می پرس‌اند که (چه چیز شما را در آتش انداخت؟): «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ». در بعضی، از انسان‌ها دقیقاً پرسش می شود.

 

در تفسیر نمونه نیز در پاسخ به این سوال گفته شده است که، در آن روز و در بعضی دیگر، انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمی خیزند.

خلاصه هر صحنه ای شرایطی دارد و هر صحنه، از صحنه دیگر خوفناک‌تر است.

برای این سوال نمی کنند که همه چیز در آن روز ـ یوم البروز ـ آشکار است و در چهره انسان‌ها همه چیز خوانده می شود. ممکن است تصوّر شود، این مطلب با آیاتی که تصریح و تأکید بر مسأله سوال از بندگان در قیامت می کند، تضاد دارد، مانند آیه 24 صافّات و آیات 92 و 93 سوره حجر: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ»: (به پروردگارت سوگند که از همه آن‌ها سوال می کنیم از کارهائی که انجام می دادند). ولی با توجّه به یک نکته، این مشکل حل می شود و آن این که: قیامت یک روز بسیار طولانی است، و انسان از مواقف و گذرگاه های متعدّدی باید بگذرد، و در هر صحنه و موقفی باید مدّتی بایستد، طبق بعضی از روایات، این مواقف پنجاه موقف است، در بعضی از این مواقف مطلقاً سوالی نمی شود، بلکه (رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون)، چنان که در آیه پس از «فَیَوْمَئِذ لاَّ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَآنٌّ» می خوانیم: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ»: (مجرمان از چهره هایشان شناخته می شوند). و در بعضی از مواقف، مهر بر دهان انسان گذارده می شود و اعضای بدن به شهادت بر می خیزند. 

در بعضی از این مواقف، از انسان‌ها دقیقاً پرسش می شود. و در بعضی دیگر، انسان‌ها به جدال و دفاع و مخاصمه برمی خیزند، خلاصه هر صحنه ای شرایطی دارد و هر صحنه، از صحنه دیگر خوفناک‌تر است.

بنابراین، در هر صورت بین این آیات تناقضی دیده نمی شود. و عدم توجّه به اختلاف در موضوع و مواقف قیامت سبب شده تا چنین توهّمی ایجاد شود.


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 2:8 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



چرا خدا شیطان را آفرید؟

حکمت آفرینش شیطان

1- شیطان را خدا شیطان نیافرید. شیطان موجودی بود همراه ملائکه عبادت می‌کرد، لجبازی کرد و خودش خودش را شیطان کرد. معلم می‌آید سر کلاس درس می‌دهد. این بچه درس را می‌خواند قبول می‌شود و دیگری نمی‌خواند و رفوزه می‌شود، معلم این را رفوزه‌اش نکرد.

2- اگر خیر و شر نباشد، قدرت انتخابی وجود ندارد

اگر خیر و شر نباشد قدرت انتخاب برای بشر نیست.

خوب کلمه شیطان، شیطان یعنی وجود شر. مثلاً حدیث داریم ناخن‌هایتان را بگیرید. ناخن بلند، زیر ناخن شیطان جمع می‌شود. خوب یعنی وجود شر، یعنی میکروب! زباله را در خانه نگه ندارید، در زباله‌ها شیطان است. تار عنکبوت کنار اتاق شیطان است. شیطان یعنی موجودی که صاحب شر است.  

 حالا هم آن شیطانی که خدا خلق کرده و هم به هر شری می‌شود گفت: شیطان. 88 بار اسمش آمده، یازده بار هم کلمه ابلیس آمده، که البته ابلیس غیر شیطان است. ابلیس همان یکی است که خیلی گردن کلفتی کرد. چهارده مرتبه هم گفته دشمن تو است، «عَدُّوٌ»

  

شیطان، وسوسه می‌کند نه اجبار

وسوسه‌های شیطان آدم را مجبور هم می‌کند، یا نه مجبور نمی‌کند؟

شیطان اختیار، انتخاب و قدرت اختیار را از انسان می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ 

در پاسخ باید گفت : خیر .شیطان اختیار را ازشما نمی گیرد و شما را به انجام کاری مجبور نمی کند . 

 

شیطان تنها دعوت و وسوسه می‌کند ، روز قیامت مردم به شیطان می‌گویند تقصیر تو است. می‌گوید: «فَلا تَلُومُونی» (ابراهیم/22) چرا می‌گویی تقصیر تو است؟ مرا ملامت می‌کنی؟ «وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم» ، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُم» من فقط دعوتت کردم.


«فَاسْتَجَبْتُمْ» اومدی! صدای «قد قامت الصلاة» را شنیدی، نرفتی! فیلم من را دیدی آمدی. سی‌دی من را دیدی، آمدی. ماهواره من را دیدی، آمدی. من تو را هل که ندادم، من تو را کیش کیش کردم. شیطان دعوت می‌کند، اما انسان را مجبور نمی‌کند.

 

 

شیطان، دشمن قسم خورده انسان

این قسم خورده یعنی چه؟

شیطان دو تا قسم خورد. یکی به خدا گفت: «بعزتک» به عزت تو همه را گمراه می‌کنم. مگر مخلصین را، حریفشان نمی‌شوم. شیطان مثل سگ می‌ماند. به غریبه‌ها می‌پرد، به اهل خانه کاری ندارد. به اهل الله، آنهایی که بندگان خوب خدا هستند، شیطان حریفشان نمی‌شود.

یکی «قاسمهما» آدم و حوا را هم در بهشتی که بودند قسم داد.

تهاجمش هم همه جانبه است. ممکن است کسی چشمش پاک است، دستش دزد است. دزدی نمی‌کند، ولی از ناموس مردم نمی‌تواند دل بکند.

یکی چشمش پاک است، دستش هم پاک است. زبانش هرچه می‌خواهد می‌گوید. یکی چشم و دست و زبانش پاک است، فکرش منحرف می‌شود. ولذا قرآن می‌گوید که: «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» (اعراف/17) یعنی از راست و چپ و شمال و جنوب و از هر طرف می‌آید. و لذا می‌گویند: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/4)

 

خناس یعنی چه؟

خناس یعنی می‌آید جلو، حریف نمی‌شود، می‌رود برمی‌گردد و از آن طرف می‌آید. حریف نمی‌شود برمی‌گردد و از این طرف می‌آید. یعنی صد رقم و صد راه را طی م یکند تا به مقصودش برسد.

شیطان
تشکیلات شیطان را بشناسید

قرآن می‌فرماید : «هُوَ وَ قَبیلُهُ» (اعراف/27) قبیله دارد. تشکیلات سیاسی دارد ؛ «حِزْبُ الشَّیْطان» (مجادله/19) حزب یک تشکیلات سیاسی است. تشکیلات نظامی دارد؛ «وَ جُنُودُ إِبْلیس» (شعرا/95) «جُنُود» جُند، جُند یعنی لشگر، سرباز.

خوب جمعیتی به دنبالش هستند. هوادار دارد،«أَوْلِیاءَهُ» (آل‌عمران/175)، «أَوْلِیاءَ الشَّیْطان» (نساء/76) هم داریم. نقشه دارد. «کَیْدَ الشَّیْطانِ» (نساء/76) سراغ همه هم می‌رود. حتی سراغ انبیا هم می‌رود. منتهی حالا در انبیا نمی‌تواند نفوذ کند.

 

نقش شیطان در ایجاد کینه و دشمنی

هدف شیطان چیست؟

اول این که می‌خواهد شما هدایت نشوید.

اگر بداند می‌زند که اصلاً دین را نپذیرید. اگر دین را پذیرفتی می‌گوید: «ضَلالاً بَعیداً» (نساء/60) یک گمراهی خیلی دور که اصلاً راهی برای برگشت نباشد،

گاهی هم اگر نتوانست گمراه کند، خوب مسلمان هستی اما کینه‌ای می‌شوی. ماه رمضان دو تا هم حاج خانم و حاج آقا و نماز شب خوان هستند ، هر دو هم مسلمان هستند، چادر روضه، حج، عمره، مشهد، زیارت، جمکران، دعا، الغوث، الغوث، همه‌ی عبادت‌ها را می‌کند. اما با فلانی قهر است. کینه، قلبی که کینه دارد خطرناک است. مثل لیوانی که سوسک در آن است. شما آبش نمی‌کنی.

«یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُم»(مائده/91) اراده‌ی شیطان این است که بینتان کینه باشد. حدیث داریم مسلمان اگر با هم قهر کرد سه روز بیشتر حق ندارد قهر کند. روز چهارم باید آشتی کند. پیغمبر فرمود: اگر روز چهارم آشتی نکنند، هیچ کدام از این دو را من به عنوان مسلمان خوب قبول ندارم.  

 

 

انسان را به گناه هل می‌دهد

«یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاء» (بقره/169) به عقاید خرافی هل می‌دهد. من تعجب می‌کنم یک افرادی یک کتابهایی می‌خوانند، کتاب‌های عرفان، این عارف را می‌شناسی، نه شنیدم... چند سال درس خوانده؟ کجا درس خوانده؟ چه کسی این را معرفی کرده؟ چه سابقه‌ای دارد؟ به چه دلیل این کتاب را می‌خوانی؟ به چه دلیل جلسه‌ی ایشان می‌روی؟ آخر در مملکتی که اینقدر اسلام‌شناس درجه یک هست تو جلسه‌ی فلانی می‌روی؟

 

زینت دادن کارهای زشت

شیوه‌های کار شیطان!

شیوه‌های کار شیطان از همه مهم‌تر تزیین است. که من فکر می‌کنم تزیین خیلی مهم است. یعنی آدم خودش هم گول خودش را می‌زند.  

  

مهم‌ترین راه نفوذ شیطان

تزیین «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (انفال/48) تزیین، یعنی «فَرَآهُ حَسَنا» (فاطر/8) فکر می‌کند کارش درست است.

به اسم هدیه رشوه می‌دهد. اگر بگوید: رشوه، خوب می‌فهمد رشوه حرام است. رشوه دهنده گناه کرده، رشوه گیرنده هم گناه کرده است. ولی نمی‌گوید: آقا این رشوه است. می‌گوید: هدیه است. چشم‌روشنی است. یعنی این گناه زینت می‌شود با کلمه‌ی هدیه.

به نام آبرو داری ولخرجی می‌کند، بابا ما آبرو داریم. خوب آبرو داری، مهمانی هفت نفر آمدند، شما غذای بیست نفر را پختی. حالا هفت نفر هستند، غذای هشت نفر را بپز. به اسم آبرو داری.

به اسم انتقاد، تخریب می‌کند. می‌گوید: آزادی بیان! خوب آزادی بیان یعنی چه؟ یعنی تخریب! اصلاً خانمی که با این حجاب بیرون می‌آید، می‌گوید: آزادی است، اصلاً معنای آزادی یعنی چه؟ نه می‌فهمیم آزادی یعنی چه... کسی حق دارد با لباس شنا سر کلاس فیزیک بیاید، بنشیند و بگوید: آزدی است؟ با لباس کشتی برویم در کلاس بنشینیم؟ بگوییم: آقا آزادی است. خوب آزادی معنا دارد. در و دروازه دارد. اگر تو آزاد هستی، من هم باید فکرم آزاد باشد. با این قیافه در خیابان می‌آیی.

خدایا در همه حال دست مارا بگیر .


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 2:2 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



کافی است ساعت شش و یا هفت صبح، نگاهی به چهره برخی از افرادی که در حال عبور و مرور در خیابان های شهر هستند بیندازید، چهره های خواب آلود و اخمو و کسل و گاها عصبانی از اینکه چرا مجبور هستند صبح به این زودی از خواب لذت بخش بیدار شوند و به سراغ انجام کارهای خود بروند.

به راستی چرا باید چهره شهر در یک جامعه مسلمان این گونه باشد؟ چرا برخی از افراد در بهترین ساعت های روز حوصله هیچ کاری ندارند و حتی نمی توان به آنها گفت که بالای چشمتان ابروست؟!

جواب تمام این سوالات در تغییر سبک زندگی در جامعه کنونی خلاصه شده است، تغییری که بسیاری از بخش های زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار داده و گاهی ما را از آرمان ها و عقائد اصیلی که داشته ایم جدا کرده است.

تغییری که از سبک غذاخوردن ما گرفته تا سبک خوابیدن ما را، همه و همه تحت تاثیر خود قرار داده است و بین ما و سحر خیزی های با نشاط گذشته کاملا جدایی برقرار کرده است.

برخی از ما چنان سبک زندگی خود را شبیه به الگوهای غربی کرده ایم که انگار آنها دارند به جای ما زندگی می کنند و ما هیچ لذتی از زندگی خود نمی بریم، اما این حکایت از هدفمندی صادرات و وارادت غربی ها نسبت به سبک زندگی خودشان دارد .

اگر کمی در این واردات و صادرات فرهنگی غرب دقت کنیم، متوجه می شویم که صادرات فرهنگی آنها جز فرهنگ منسوخ و باطل و کهنه شده ای که دیگر توسط هیچ کدام از آنها عمل نمی شود، ولی چنان آن را آراسته می کنند که کشورهای دیگر جذب آن شوند، نخواهد بود و در مقابل واردات فرهنگی آنها بهترین توصیه ها و نکته هایی است که متاسفانه در جوامع اسلامی به فراموشی سپرده شده است و در میان بیشتر افراد دیگر جایگاهی ندارد ،می باشد.

در این مقاله به یکی از مهمترین صادرات و واردات فرهنگی توسط غرب اشاره می کنیم ، کالایی گرانبها به نام سحرخیزی و بیداری در بین الطلوعین (طلوع‌ فجر تا طلوع‌ آفتاب‌) که در جامعه ما رو به فراموشی است و غرب از آن به عنوان یک کالای لوکس فرهنگی استقبال کرده و مشتاقانه آن را به کشورهای خود وارد می کند و در مقابل کالایی به نام پرخوابی را یک کالای تاریخ گذشته است را به جوامع دیگر صادر می کند.

 

غرب از سحرخیزی به عنوان کالایی گرانبها یاد می کند که بر روی آن نوشته شده است:

 Early to bed and early to rise makes a man healthy, wealthy and wise  

کالایی ارزشمند که با بکارگیری آن در زندگی به سه گنج بزرگ و گرانبها دست پیدا می کنید ،گنجی که می تواند تمام زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده و شما را به ایستگاه موفقیت برساند.

1)گنج سلامتی

2)گنج ثروت

3)گنج خرد و عقل

و به راستی چه گنجی ارزشمندتر از آن است که انسان در زندگی از جسمی سالم و ثروتی فراوان و خرد و عقل بی نظیری بهره مند باشد و آن را در راستای رسیدن به خوشبختی مادی و اخروی به کار گیرد؟

با یک بررسی کوتاه در متون انگلیسی می توان تاریخچه این گنج ارزشمند را در قرون هفدهم و هجدهم میلادی بدست آورد، اما با کمی جستجو و بررسی دقیق تر می توان منبع اصلی این گنج گرانبها را در دوران زندگی ائمه اطهار علیهم السلام یافت کرد، که در این قسمت به بیان روایاتی که برای معرفی این سه گنج مهم یعنی سلامتی و ثروت و حکمت بیان شده است می پردازیم :

گنج سلامتی:

امام باقر (علیه السلام) در بخشی از مناظره خود با اسقف اعظم مسیحی در خصوص زمان بین الطلوعین اینگونه فرمود: آن ساعت از ساعات بهشت است، لذا در آن ساعت بیماران به هوش می‎آیند و دردها ساکن می‎شوند و کسی که شب را نخوابیده در این ساعت به خواب می‎رود و خداوند این ساعت را در دنیا موجب علاقه کسانی که به آخرت رغبت دارند گردانیده و از برای عمل کنندگان آخرت دلیلی واضح ساخته و برای منکرین آخرت حجتی گردانیده است.( سیره پیشوایان:ص 341)

 

گنج ثروت:

حسین بن مسلم می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم! مردم می گویند خواب بعد از طلوع فجر مکروه است چون روزی انسان ها در آن وقت تقسیم می شود (و خواب در آن موقع، سبب محرومیت از روزی می گردد)، (آیا چنین است)؟

فرمود: روزی انسان ها تعیین شده و تقسیم شده است ولی خداوند دارای فضلی (و زیادی) است که (در قرآن) فرمود: از خدا درخواست کنید فضلش را . سپس فرمود: ذکر خدا (و س?ال از فضلش) بعد از طلوع فجر، تأثیرش بیش از دویدن در پی طلب رزق است. (موسوعة الامام الجواد علیه السلام: ج2، ص63، ح1)

 

گنج خرد و عقل:

امام حسین (علیه السلام) :(سه چیز موجب حماقت می شود: پر خوابی، پرخوری، پرحرفی)

خلاصه کلام اینکه سبک زندگی جامعه ما و به خصوص سبک زمان خوابیدن و زمان بیدار شدن که به خوابیدن در ساعت های پایانی شب و گاهی نیمه شب و بیدار شدن در نیمه روز  و یا بیدار شدن  در صبح زود آن هم به سختی و مشقت و بی حوصلگی تبدیل شده است ،به شدت نیازمند تغییر است،چرا که این تغییر کوچک می توانیم تحولی بزرگ در ابعاد اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی زندگی خود به وجود بیاوریم و هرچه بیشتر از زندگی کردن لذت ببریم.


+نوشته شده در سه شنبه 92/5/15ساعت 1:50 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت آیت الله محمدرضا مدرسی طباطبایی یزدی در پاسخ به شبهه‏ ای که اخیراً هاشمی رفسنجانی با این مضمون که "با وجود صراحت پیامبر(ص)در واقعه غدیر و بنا به سفارش آن بزرگوار، حضرت امیر(ع) به رأی مردم توجه می‌کرد و نمی‌خواست خود را بر مردم تحمیل کند" طرح کرده بود پاسخ دادند. 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در فضای فرهنگ مذهبی ـ سیاسی کشور، واژه‌ای جدید حدّاقل دوبار از طرف برخی به کار گرفته شده است و آن واژه‌ی تحمیل در مسأله‌ی امامت معصومین علیهم السلام و به ویژه در رابطه با امامت و خلافت امیرمؤمنان و امام موحّدان علی بن ابی‌طالب علیه الصلاة و السلام می‌باشد. دفعه‌ی اوّل که چنین تعبیری به کار رفت نقد گسترده‌ای انجام شد و امید می‌رفت که دیگر چنین واژه‌ی تهی‌ در مورد امامت معصومین علیهم السلام به کار گرفته نشود، امّا متأسّفانه اخیراً دوباره چنین تعبیر تهی و غلط، درباره‌ی خلافت و ولایت مولای متّقیان علیه السلام به کار گرفته شده است که به ناچار برای رفع این اشتباه عقیدتی، عملی و بنیادی وظیفه است مطالبی کوتاه را بیان کنم و اگر نبود انتشار این سخنان در رسانه‌ها و احتمال جدّیِ تکرار آن، در این‌زمینه وارد نمی‌شدم. خداوند متعال همه را از لغزش‌ها مصون بدارد.

پرسش من این است که اساساً در امامت معصوم علیه السلام تحمیل معنا دارد!؟ تحمیل درفضای فرهنگ دینی و حقوقی یعنی کسی را بر خلاف اختیار تکوینی و تشریعی خود، به چیزی الزام کردن، پس باید فردْ هم از لحاظ تکوینی و هم از نظر تشریع و قانون دست‌کم در برابر دو گزینه باشدتا تحمیل صدق کند، امّا اگر کسی نسبت به چیزی دارای اختیار نبود و گزینه‌های متعدّد نداشت نمی‌توان گفت آن چیز بر او تحمیل شده است؛ مثلاً انسان برای زنده ماندن نیاز به نفس کشیدن دارد، در این‌حال نمی‌توانیم بگوییم نفس کشیدن بر او تحمیل شده است. همچنین یک شخص برای این‌که با معیارهای عقلانی و اخلاقی عمل کند باید راستگو باشد در این صورت نمی‌توانیم بگوییم راستگویی بر او تحمیل شده است. در مسأله‌ی خطیر امامت و خلافت از آن‌جا که طبق آیات قرآن‌کریم روایات قطعی معصومین علیهم السلام هیچ حقّ انتخابی به مردم داده نشده است و صرفاً وصیّ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از جانب خداوند متعال تعیین می‌شود و به تعبیر روایت امام رضا علیه السلام:

... إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ ...؛

«همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش منیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آرایشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامى منصوب کنند...»

بالطبع، امامت و خلافت و ولایتْ حکم خداوند متعال و سپس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خواهد بود و صریح قرآن‌کریم می‌فرماید:

(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً)؛

 «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هرکس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است.»

و همان‌طور که مفسّرین گفته‌اند این آیه‌ی شریفه، سلب حقّ اختیار و انتخاب از مؤمنین می‌کند در هرجا که خدا و رسول صلّی الله علیه و آله حکم کرده باشند و بیان می‌نماید هیچ‌یک از مردان و زنان مؤمن، حقّ ندارند در جایی‌که خدا و رسول در کارهای ایشان دخالت می‌کنند خود ایشان باز خود را صاحب اختیار بدانند و چنین بپندارند که آخر کار مال ماست  و مربوط به زندگی ما، چرا اختیار نداشته باشیم؟ و چیزی را انتخاب کنند که مخالف اختیار خدا و رسول او باشد بلکه بر همه واجب است پیرو خواست خدا و رسول صلّی الله علیه و آله باشند و از خواست خود صرف نظر کنند و گزینه‌ی دیگری نیست.

بنابراین معلوم می‌شود در مسأله‌ی خلافت و ولایت، در برابر افرادْ گزینه‌های متعدّد نیست بلکه فقط یک گزینه‌ی الهی وجود دارد و همه باید از آن گزینه پیروی کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام در هر شرایطی اگر دعوت به خود کرد و بر حقّ خود پافشاری نمود به هیچ‌وجه، تحمیلْ صدق نمی‌کند؛ زیرا امامت و خلافت حضرت، تنها گزینه‌ی الهی است و اگر فرضاً همه‌ی مردم هم روی‌گردان از این گزینه شوند باز امیرالمؤمنین صاحب مقام امامت و ولایت و خلافت است و اگر توانست زمام امور را به دست گیرد باز او بر حقّ است و همه‌ی کسانی‌که روی‌گردان شده‌اند برغیر حقّ می‌باشند؛ زیرا گزینه‌ی دیگری از جانب خداوند متعال پذیرفته نشده است و وقتی در مقام تشریع خداوند متعال حقّ انتخاب را از مردم گرفته است و فقط یک راه را ارائه داده است در این‌جا دیگر تحمیل معنا ندارد؛ زیرا تحمیل آن‌جا معنا پیدا می‌کند که تکویناً و تشریعاً بیش از یک گزینه وجود داشته باشد؛ بلی حضرت به اندازه‌ی ضرورت و حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از ضعف مسلمین، در بسیاری از موارد ْ سکوت کرده یا همراهی نموده است. ولی این غیر از آن تعبیر تهی‌ است که بگوییم حضرت، خود را تحمیل نکرد بلکه در روایات دقیقاً عکس «نظریّه‌ی تحمیل» به حضرت دستور داده شد که اگر یارانی پیدا کردی با جهاد و نبرد، خلافت و ولایت را به مسیر حقّ بازگردان؛ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

... فَإِنْ‏ وَجَدْتَ‏ عَلَیْهِمْ‏ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُم ...؛

«اگر یارانى علیه آنان یافتى با آن‌ها جهاد کن.»

و جالب آن‌که حتّی در روایات اهل تسنّن از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمده است که امامت امامان اثنا عشر ثابت است حتّی اگر مردم آنان را فروگذارند و عدم اقبال مردم، ضرری به حقّ ثابت آنان نمی‌زند. طبرانی از بزرگان حدیث نزد اهل تسنّن از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نقل می‌کند:

یَکُونُ لِهذه الأمّةِ إثْنا عَشَرَ قَیِّماً لایَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ؛

«برای این امّت دوازده سرپرست و امام می‌باشد که هرکس آن‏ها را واگذارد به ایشان زیانی نمی‌رساند.»

و نیز:

إثْنا عَشَرَ قَیِّماً مِنْ قُرَیشَ لایَضُرُّهُمْ عَداوَةَ مَنْ عاداهُمْ؛

«دوازده نفر سرپرست و امام از قریش هستند که دشمنی دشمنانشان به ایشان زیانی نمی‌رساند.»

این روایات شبیه روایاتی است که در کتب روایی شیعه نقل شده است از جمله:

إنَّ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله مِنَ الْخُلَفَاءِ اثْنَیْ‏ عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ وَ لَا یَسْتَوْحِشُونَ لِخِلَافِ مَنْ خَالَفَهُمْ؛

«همانا براى محمّد صلّی الله علیه و آله از خلفاء، دوازده امام عادل است که هرکس آنان را واگذارد به آنان ضررى وارد نمی‌شود و از مخالفت مخالفان وحشتى ندارند.»

و در روایت دیگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درباره‌ی اوصیای بعد از خود می‌فرماید:

کُلُّهُمْ‏ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُم‏؛

«همه‌ی آنان هدایت‌کننده و هدایت‌شده هستند هرکس آنان را واگذارد به ایشان زیانی نرسد آن‌ها با قرآنند و قرآن با آن‌هاست.‏»

با توجّه به این روایات و ده‌ها روایت متقن و معتبر دیگر، کاملاً آشکار است که اصلاً تحمیل در مسأله‌ی خلافت و امامت معنا ندارد و اگر کسانی روی‌گردان از حکم الهی ِ خلافت شدند همه باید آن‌ها را از این عملِ خلاف بازدارند و حتّی خود امیرالمؤمنین علیه السلام چنین وظیفه‌ای دارند که بر طبق آن عمل کردند؛ زیرا مصداق واضحی از امر به معروف و نهی از منکر است که حضرت بیش و پیش از همه به آن عمل می‌فرمود.

شایسته نیست در این زمان که بدخواهان و دشمنان اسلام و ولایت با تمام توان سعی دارند هرچه بیشتر اختلافات را شعله‌ور سازند، دوستان هم با شبهه‌ای تهی و بی‌ریشه اختلافی دیگر پدید آورند. امیدوارم این مقدار تذکّر برای رفع اشتباه کافی باشد «(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین)؛ و پند ده، که مؤمنان را پند سود بخشد.» و اگر کسی تحقیق بیشتری را خواستار باشد می‌تواند به آن‌چه قبلاً در این‌زمینه منتشر شده است مراجعه نماید.

و السلام

 


+نوشته شده در یکشنبه 92/5/13ساعت 11:18 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



روزی رسول خدا(ص) در اتاق ام السلمه نشسته بود که ناگاه کسی اجازه ورود خواست. حضرت پیشاپیش فرمودند: ابلیس(شیطان) است به او اجازه دهید. شیطان داخل شد و سلام کرد و عرض کرد: ای رسول خدا من به خودی خود به خدمت شما نیامدم بلکه دو فرشته ازجانب پروردگار مرا گرفتند تا به نزد شما آیم وهر چه را که از من می پرسید آن را به راستی جواب دهم وگرنه مرا به آتش عذاب خواهند کرد. حضرت فرمودند: اول می پرسم چرا به حضرت آدم سجده نکردی؟ شیطان گفت: بخاطر حسد بود. حضرت فرمودند: در دنیا چه کسی را دشمن خود می دانی؟ شیطان گفت: شما را. حضرت فرمودند: به چه دلیلی؟ شیطان گفت: به جهت اینکه در دنیا امت ها را به اسلام دعوت کرده و به هدایت می رسانی و در قیامت آنها را شفاعت می کنی. حضرت فرمودند: دیگر چه کسی را دشمن داری؟ شیطان گفت: کسی که از خدا فرمانبرداری کند و بسیار توبه کند و در نماز سستی و کاهلی ننماید و از بیم حق تعالی هراسان باشدو به پدر و مادر خود احسان و نیکی کند و دیگر به عالمی که علم او با عمل همراه است و کسی که پیوسته به عمل خیر مشغول باشد. حضرت رسول(ص) فرمودند: در حق وصی و نائب من حضرت علی بن ابیطالب (ع)  چه می گویی؟ شیطان گفت: حاشا که هرگز بر او دست یافته باشم و به این راضی هستم که مرا به حال خود وا گذارد چرا که من تاب دیدن رخسار مبارک آن حضرت را ندارم.

حضرت فرمودند: دوستانت کیانند؟ شیطان گفت: کاهل نمازان و سخن چینان و غیبت کنندگانک پیامبر(ع) فرمودند: رفیقانت چه کسانی هستند؟ شیطان گفت:‌ خورندگان شراب. حضرت فرمودند: هم صحبتان تو کیانند؟ عرض کرد: دروغگویان. حضرت فرمودند: دامادان تو کیانند؟ عرض کرد: زنا کاران. حضرت فرمودند: وکیلان تو کیستند؟ عرض کرد کم فروشان. حضرت فرمودند: خزانه دارانت کیانند؟ گفت: آنان که زکات مال خود را نمی دهند. حضرت فرمودند: شادی و نشاط تو از چیست؟ گفت: از آنانکه قسم دروغ می خورند. حضرت فرمودند: دردت را چه کسی درمان می کند؟ گفت: کسانی که به دروغ گواهی می دهند. حضرت فرمودند: روی تو را چه کسی سیاه می کند؟ عرض کرد: توبه کنندگان. حضرت فرمودند: چشمت از چه چیزی کور می شود؟ گفت: از صدقه پنهانی دادن. حضرت فرمودند: گوشت از چه چیزی کر می شود؟ گفت: از کسانی که ذکر خدا می گویند. حضرت رسول(ص) فرمودند: خانه تو کجاست؟ گفت در حمام ها. حضرت پرسیدند: مسجد تو کجاست؟ گفت: بازارها. حضرت فرمودند: با چه کسی غذا می خوری؟ گفت: با کسی که بدون ذکر نام خدا دست به سوی غذا دراز کند. حضرت پرسیدند: در نزد تو چه کسی عزیزتر است؟ گفت: آن کسی که اهل بیت تو را خوار کند و معصیت بسیار کند. حضرت فرمودند: مؤذنانت کدامند؟ گفت مطربان و دف زنان. حضرت فرمودند: شکار تو از چه چیزی است؟ از آن جماعت که به روی زنان مردم نگاه کنند. حضرت فرمودند: عنایت و شفقت چه کسی بیشتر است؟ جواب داد: ساحران و جادوگران. حضرت فرمودند: دام تو از چیست؟ گفت از موی زنان که هر تار مویشان حلقه دامی است برای هر مردی. حضرت فرمودند: مردم را از چه نگاه می داری؟ شیطان گفت: مرا به تعداد هر یک از مردم فرزندی است که برآنان مسلط کرده ام تا وسوسه کنند مگر آنکس که

همیشه در خدمت صالحان و عالمان باشد و پیوسته در عبادت خداوند باشد چنین است که بر او دست نمی یابم اما آنکس که در نماز خود با حالت خضوع و خشوع (تواضع و فروتنی و ترس از خدا) باشد او را به فکر های دنیایی می اندازم تا از نماز خود بهره نبرد و دچار سهو و اشتباه گردد. جضرت رسول اکرم فرمودند: از چه کسی راضی هستی؟ گفت از دست زنان  همچنان که من از اینان راضیم خدا از ایشان راضی مباد. حضرت فرمودند: آیا از زنان کسی ریافت می شود که تو بر او چیره نشوی؟ عرض کرد: چهار زن هستند که مرا بر آنان چیرگی نیست اول : مریم مادر حضرت عیسی(ع). دوم : آسیه زن فرعون. سوم : حرم تو خدیجه کبری. چهارم : دخترت فاطمه زهرا(س).

حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: از گناهان کدام بدتر است؟ شیطان گفت: کبر و حسد  بخل و کینه که این چهار چیز آفتند. ای رسول خدا از کبر بود که من بر آدم سجده نکردم و طوق لعنت بر گردنم افتاد و عبادات شش هزار ساله ام را ضایع و تباه کرد و حرص بود که آدم را به خوردن گندم وا داشت و از روی حسد بودکه قابیل برادر خود هابیل را کشت و از بخل بودکه قارون نابود گشت. حضرت فرمودند: خوراک این همه از لشکریانت از کجا فراهم می شود؟ شیطان گفت: از کم سنجیدن. وقتی کسی یک درهم کمتر بسنجد لشکرم صد درهم از مال او را بر می دارند. حضرت فرمودند: وای به حال اینان که هرگز هیچ چیز ندارند. شیطان عرض کرد: ای رسول خدا اگر اینان نبودند لشکرم از گرسنگی می مردندو اگر توبه در بین امت تو وجود نداشت برای من هیچ درد و غمی نبود زیرا که در هنگام مرگ هم می توانستم گریبانشان را بگیرم و ایمانشان را از دست بدهند اما اکنون با هزار رنج و مشقت آنان را به گناه وا می دارم و تا خبر دار می شوم که توبه کرده اندرنج هایم تباه و ضایع می گردد. حضرت فرمودند: آیا فرزندی داری؟

شیطان گفت: آری سخن چینان نور چشم منند و ربا خواران راحت تن منند و ستمگران قوت اعضا و جوارح منند ای رسول خدا من دشمنم با کسی که با صالحان و عالمان تو بسیار همنشینی کند زیرا که من هر چه کوشش                          می کنم تا یکی را از شر تو دور کنم باز اینان او را نصیحت می کنند و به راه حق هدایت می نمایند.  حضرت فرمودند: دیگر با کدام یک از پیامبران سخن گفتی؟ شیطان گفت: با حضرت ابراهیم در هنگامی که خواست فرزندش را ذبح کند. او مرا شناخت و از خود دور کرد. دیگر با اسماعیل او نیز مرا با سنگ زدو از خود دور نمود. دیگر اینکه برادران یوسف را وسوسه کردم تا سر انجام برادر خودشان را در چاه انداختند. موسی را نیز مورد وسوسه قرار دادم تا سر انجام آن مرد قبطی را کشت. یحیی را در حالت گرسنگی دیدم و نزد او غذا آوردم و او را وسوسه کردم تا سیر خورد و معده اش سنگین گشت و تا روز هنگام خوابید اما در صبح مرا شناخت و گفت: پس از این هرگز سیر نخواهم خورد. حضرت رسول اکرم(ص)  فرمودند: آیا هرگز بر من دست می یابی؟ شیطان عرض کرد: حاشا که هرگز بر تو دست یافته باشم.  حضرت فرمودند: با من عهد کن که امت مرا فریب ندهی؟ شیطان عرض کرد: تو نیز با من عهد کن که مرا در روز قیامت شفاعت نمایی. حضرت رسول اکرم(ص) در فکر فرو رفتند. در این حال جبرئیل بر حضرت نازل شد و فرمود: ای رسول خدا آگاه باش و با او عهد نکن که خداوند سوگند یاد نموده که او را در آتش بسوزاند . حضرت فرمودند: امتم را نصیحت کن. شیطان به امید شفاعت روی به اصحاب کرد و گفت: اگر راه رستگاری را می خواهید پس به نصیحت من گوش دهید و آن را فراموش نکنید:

 اول اینکه  چون وقت نماز فرا رسد کار های خود را کنار گذاشته و مشغول عبادت شوید وگرنه با وسوسه شما را به کاری شما را مشغول خواهم داشت که از نماز محروم شوید.

 دوم اینکه  به زنان نا محرم نگاه نکنید و به سخنان آنان گوش ندهید زیرا شما را در گناه خواهم انداخت.

 سوم آنکه  وقتی تصمیم به انجام امر نیکی گرفتید زود آن را انجام دهید وگرنه من مانع خواهم شد

. چهارم آنکه  سوگند دروغ نخوریدکه موجب فقر می شود.

 پنجم اینکه  صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهید زیرا از بهترین طاعات است.

ششم اینکه  مهمان را گرامی بداریدکه هدیه خداست و با او بی حرمتی نکنید.

 هفتم اینکه  اولاد رسول خدا را گرامی بدارید و حرمتشان را نشکنید که حجت خدا هستند.


+نوشته شده در شنبه 92/5/12ساعت 2:17 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<      1   2   3   4   5   >>   >