امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره مردمى که از تربیت الهى دورند و همتى جز شکم و شهوت ندارند و از هر راهى که قدرتشان اقتضا مىکند ، پیدا مىکنند و مىخورند مىفرماید : قیمت اینان با آنچه از شکمشان بیرون مىریزد ، مساوى است !!
سلمة الاحمر مىگوید : بر هارون الرشید وارد شدم ، او را در کنار کاخ ها و قصرها دیدم ، این شعر را خواندم : هارون گریه کرد و گفت : اى سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه کن . گفتم : اى هارون !
خواجهاى براى خریدن غلام به بازار رفت ، یکى از غلامان ، بسیار از خود تعریف کرد و گفت : من محاسن زیادى دارم و یکى از آنها این است که نیازهاى خواجه را بدون آنکه بگوید درک مىکنم . خواجه او را خرید و به خانه برد . پس از چند روزى خواجه تشنه شد ، اما هرچه منتظر نشست غلام آبى نیاورد . بر غلام بانگ زد که تشنهام آبى بیاور ، اما او پاسخ نداد و حرکتى نکرد ، تا آن که خواجه از تشنگى برخاست و کوزهاى آب را به چنگ آورد و نوشید ، آن گاه غلام گفت : اى خواجه ! اکنون بر من معلوم شد که تشنهاى زیرا علامت نیاز به چیزى ، حرکت در رفع آن است .
ترک کردن مساجد و خلوتگذاردن آنها و شرکت نکردن در آن فضاى معنوى و ملکوتى و جدا زیستن از مسلمانان و مؤمنان به اندازهاى زیانبار است که امام صادق علیه السلام در این زمینه مىفرماید : « شَکَتِ الْمَسَاجِدُ إلَى اللّهِ تَعَالى الَّذینَ لاَ یَشهَدُونَهَا مِن جِیرَانِهَا فَأوحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلَیْهَا : وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى لاَ قَبِلْتُ لَهُمْ صَلاَةً وَاحِدَةً وَلاَ أظْهَرْتُ لَهُمْ فِى النّاسِ عَدَالَةً وَلاَ نَالَتْهُمْ رَحْمَتِى وَلاَ جَاوَرُونِى فِى جَنَّتِى » مساجد به خداى متعال از همسایگانى که در آنها حاضر نمىشوند شکایت کردند ، خداى عزّوجلّ به مساجد وحى فرمود : به عزت و جلالم سوگند ! یک نماز آنان را نمىپذیرم و عدالتى را از آنان در میان مردم آشکار نمىکنم و به مهر و رحمتم نمىرسند و در بهشتم مجاور من نمىشوند .
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاهطلبی و قدرت. هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را . شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد، دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم . انگار ذهنم را خواند، موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم، نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد، میبینی آدمها خودشان دور من جمع شدهاند . جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی. تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات میدهد. اینها سادهاند و گرسنه. با هر چیزی فریب میخورند . از شیطان بدم میآمد، اما حرفهایش شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم. تا این که چشمم به جعبه عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در جعبه کوچک عبادت را باز کردم. اما توی آن جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم . دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود. فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام. تمام راه را دویدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم. میخواستم یقهی نامردش را بگیرم، عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم. اما شیطان نبود. نشستم و های های گریه کردم، از ته دل . اشکهایم که تمام شد، بلند شدم، بلند شدم تا بی دلیام را با خود ببرم، که صدایی شنیدم... صدای قلبم را . پس همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به شکرانه قلبی که پیدا شده بود.
شیطان از راههای مختلف انسان را وسوسه می کند و او را به گناه و نافرمانی میکشاند که خداوند به برخی از آنها در قران کریم اشاره فرموده است. «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء ؛ شیطان شما را از فقر مىترساند و به کار ناشایسته فرمان مىدهد. هنگامى که مىخواهد انسان را از انفاق فى سبیل الله بازدارد، مىگوید: خرج نکن، خودت فقیر مىشوى! یا براى آن که آدمها را از جهاد باز دارد، آنان را مىترساند: انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین ؛ همانا این شیطان است که پیروان خود را مىترساند، شما از آنان نهراسید و اگر مؤمن هستید از من بترسید. یکی دیگر از علائم و قرائن وساوس شیطانى، امر به فحشاء است، هر گاه آدمى احساس کرد که تمایل به فحشاء دارد بداند که وسوسهاى از شیطان است. و من یتبع خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشاء و المنکر؛ کسى که از گامهاى شیطان پیروى مىکند،(بدان)که او به کار ناشایسته و ناپسند فرمان مىدهد. و علامت دیگر، بازداشتن از یاد خداست: و اما ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکرى مع القوم الظالمین ؛ و چون شیطان تو را به فراموشى اندازد (از یاد خدا)، پس از یاد آوردن (این مطلب یا خدا) دیگر با گروه ستمکاران منشین. در جزء نخستین همین آیه آمده است: و اذا رایت الذین یخوضون فى ایاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره؛ اگر دیدى کسانى در آیات ما فرو رفتهاند(آن را به استهزاء گرفتهاند)، از آنان رویگردان تا هنگامى که گفتگو را تغییر دهند و مطلب دیگرى بگویند. خطاب خداوند به پیامبر بزرگوار و ارجمند اسلام است البته از باب «به در مىگویند که دیوار بشنود»؛ «ایاک اعنى و اسمعى یا جار» با کسانى که آیات خدا را به استهزاء مىگیرند، منشین. همان مضمون آیه دیگر است که مىفرماید: ...ان اذا سمعتم ایات الله یکفر بها و یستهزا بها فلا تقعدوا معهم ...؛ این که میفرماید: هنگامى که شنیدید که(اهل مجلسى) به آیات خدا کفر مىورزند یا آنها را مسخره مىکنند، با آنان منشینید، و بعد مىافزاید: ان الله جامع الکافرین و المنافقین فى جهنم جمیعا، اشاره به این واقعیت است که نشستن در چنین مجالس، کمکم ایمان را از بین مىبرد و آدمى را به نفاق و کفر مىافکند. ما به خاطر داریم که بسیارى از مسلمانان، بر اثر معاشرت با مارکسیستها، کارشان به جایى کشید که منافق و کافر شدند. اینها در اصل و ذاتاً مخالف اسلام نبودند، کمکم کشیده شدند به سویى که به اینجا ختم مىشد. اگر کسى هم بخواهد به عنوان بحث و مجادله با مارکسیستها، با آنان معاشرت کند باید نخست ظرفیت خود را بسنجد، حتى در مسابقه کُشتى نیز، «وزن کشى» به دقت انجام مىگیرد و دو هموزن کشتى مىگیرند. و اما آیه مشهور: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. اولا: منظور از قول در این آیه،«القول» قرآن است، ثانیا باید بتواند «احسن» را تشخیص دهد، پس هر کس حق ندارد با هر کس بنشیند و در هر بحثى شرکت کند، اگر معلوماتش کم است یا قدرت تشخیص ندارد و یا ضعف اراده و شخصیت دارد، حق شرکت در هر بحثى را ندارد. از دیگر نشانههاى تبعیت از شیطان، «تبذیر»است: ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین ؛ اهل تبذیر و اسراف برادران شیطانند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند : وقتی که این آیه بر پیامبر نازل شد:" والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعلمون"(135/آل عمران) ابلیس(پدر شیطانها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام "ثور" رفت و آژیر خطرش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه ی بچه شیطانها جمع شدند. ابلیس، نزول آیات فوق را به اطلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد واز آنها کمک خواست. یکی از یاران او گفت: من با دعوت نمودن انسانها از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می کنم. ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی شبیه به اولی کرد ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت. تا اینکه از میان شیطانها، شیطان کهنه کاری به نام "وسواس خناس" گفت: پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می کنم (و می گویم که الان برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است) وقتی که مرتکب گناه شدند خدا را فراموش کرده و بازگشت به سوی خدا (توبه) از خاطر آنان محو می گردد ابلیس گفت: مرحبا! راه همین است. سپس این ماموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در رابطه با رفت و آمد به مساجد مىفرماید : « مَنْ مَشى إلى مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فِیهِ الجَمَاعَةَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطوَةٍ سَبْعُونَ ألفَ حَسَنَةٍ وَیُرفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِکَ وَإنْ مَاتَ وَهُوَ عَلى ذَلِکَ وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبعِینَ ألفَ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فِى قَبْرِهِ وَیُؤنِسُونَهُ فِى وَحْدَتِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتى یُبْعَثَ » . |
ABOUT
MENU
Home
|