راستى چه زیبا و با ارزش است لحظهاى که معشوق ، عاشق را مىپذیرد و به او اجازه سخن گفتن و راز و نیاز عاشقانه مىدهد و چه رابطه عجیبى میان عاشق و معشوق است که معشوق با شیفتگى تمام دوست دارد با عاشق سخن بگوید و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نیاز کند ! خدا که آگاه به ظاهر و پنهان هستى است و مىدانست در وادى طور و سرزمین سینا آنچه در دست موسى است عصاست ولى از او مىپرسد : وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَامُوسَى . و اى موسى ! این [ قطعه چوب ] در دست راستت چیست ؟ و موسى با این که از علم حق به همه اشیا و اهداف آنها آگاه بود ، به جاى این که با یک کلمه پاسخ دهد که این عصاى من است پاسخ طولانى داده ، گفت : قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى. گفت : این عصاى من است ، بر آن تکیه مىزنم ، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مىریزم و مرا در آن نیازهاى دیگرى هم هست با این که حقیقت مطلب پیش از پاسخ و پرسش روشن بود ولى چون پاى محبّت و عشق و رابطه عاشق و معشوق در میان بود ، پرسش و پاسخ به گونهاى که قرآن نقل مىکند رخ نشان داد . اصولاً گفتگو همواره میان عاشق و معشوق طولانى است و از گفتگوى طولانى نه معشوق خسته مىشود و نه عاشق به ملامت مىنشیند .
به ره دوست عاشقانه رویم توبه از هر چه غیر یار کنیم ناله چون بلبلان در این گلزار از سر شوق زار زار کنیم شاید از توتیاى خاک درش روشن این چشم اشکبار کنیم با تو اى پادشاه ملک وجود شکوه از جور روزگار کنیم دست ما گیر کز سر مهرت پاى بر عهدت استوار کنیم من و رندى و مستى و ره عشق خوشتر از عاشقى ، چکار کنیم
+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:51 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( )
|