در ذهن هر کس کلمات و معانی به گونه ای گسترده با هم ارتباط دارند و از شنیدن یک کلمه فوراً ذهن ما متوجه کلمه دیگری که با آن کلمه مرتبط است، میشود که در اصطلاح روانشناسان به آن تداعی معانی گفته میشود. طبیعی است که زنجیره ذهنی هر کس با دیگری فرق میکند اما در هر حال هر شخص میتواند بخشی از زنجیره ذهنی خود را به شکل آگاهانه طراحی کند. مثلاً با تکرار هم زمان دو کلمه مثل سیب و چنار ذهن ما این دو کلمه را با هم ارتباط میدهد و از شنیدن یکی به یاد دیگری میافتد. ممکن است جالب به نظر بیاید که قرنها قبل از اینکه بشر این تکنیک را به صورت آزمایشگاهی و دانشگاهی بشناسد، قرآن به شکل عملی آن را به کار گرفته است. در اینجا از مثال لباس استفاده میکنیم. در سوره اعراف میخوانیم: یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (اعراف، 26) اى فرزندان آدم، در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده مىدارد و [براى شما] زینتى است، و [لى] بهترین جامه، [لباس] تقوا است. این از نشانههاى [قدرت] خداست، باشد که متذکّر شوند. خدا در این سوره ما را یاد لباسهایمان میاندازد و میگوید که این لباسها هم از جانب خدا نازل شدهاند که هم پوشاننده عورتها و حافظ آبروی ما و هم زینت بخش ما میباشند. قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام ف بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید: جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است. به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم. شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند. آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند و ممکن است آن فکرها را از خودتان حساب کنید همین یک جمله حاوی معانی بسیاری است. مثلاً میفهمیم که تقوا هم مانند لباس دارای کیفیت های مختلف است ،نکته اساسی این است که همه باید کمترین حد آن را داشته باشند و الا مفتضح خواهند شد . آدمی میتواند به کمک تقوا حتی با داشتن لباسهای معمولی، همان تأثیرات زینت و بلکه بهتر از آن را در خود ایجاد کنند. این تشبیه به قدری جای فکر دارد و پرمعنا و کاربردی است که قرآن آن را از آیات الله حساب آورده است و مردم را تشویق میکند که به آن توجه کنند. سپس اتفاقی که برای پدر و مادر ما یعنی آدم و حوا علیهما السلام رخ داد را یادمان میآورد و هشدار میدهد که شیطان تنها نیست بلکه با بقیه شیطانها هماهنگ و همکار است و مجموعاً یک قبیله تشکیل میدهند و همه آنها نامرئی هستند. آنها شما را میبینند اما شما متوجه حضور آنها نمیشوید .بنابراین اگر مراقب فکر خود نباشید متوجه نمیشوید که منبع ارسال وسوسهها، همان شیطانها هستند : یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُ?ْمِنُونَ: اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان برکَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت، او و قبیلهاش، شما را از آنجا که آنها را نمىبینید، مىبینند. ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند. (اعراف،27) این کاربرد تداعی در قرآن بسیار جالب است. کار م?منان قرآن خوان را راحت کرده است تا به راحتی بتوانند به یاد تقوا بیافتند زیرا هر وقت در تن خود و دیگران لباسی ببینند، به یاد لباس تقوا افتاده و خاطره پدر و مادرشان آدم و حوا علیهما السلام، که بر اثر یک اعتماد بیجا به شیطان به گرفتاری بزرگ دچار شدند ، را در ذهن مرور کنند. قرآن برای اینکه ذهن ما را به سمت تقوا بکشد با زیبایی تمام بحث خود را از موضوع لباس ظاهر به لباس باطن میکشاند و میفرماید جامه پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است؛ به این وسیله قرآن بین تقوا و لباس زنجیره ایجاد میکند و میخواهد هر وقت به یاد لباسهایمان افتادیم یا لباسی را در تن خود یا دیگران دیدیم و یا حتی در فروشگاهها لباسی را دیدیم، به تقوا فکر کنیم در این میان بعضی از مردم ممکن است یکی دو بار فریفته شیطانها بشوند و توبه کنند اما برخی دیگر که ایمان نمیآورند با آن شیطانها دوست میشوند. آنها کسانی هستند که ایمان نمیآورند: إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُ?ْمِنُونَ سپس قرآن اینگونه راهنمایی میکند که خیال نکنید دوستان شیاطین خدا را قبول ندارند، بلکه نام الله را هم بر زبان خود میآورند اما کارهای بسیار زشت خود را توجیه میکنند و میگویند پدرانمان هم این کارها را میکردند و خدا ما را به این کارها دستور داده است. در حالی که خدا هیچ گاه به کار زشت دستور نمیدهد: وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ و چون کار زشتى کنند، مىگویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمىدهد، آیا چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت مىدهید؟»(اعراف،28) ما از این تکنیک قرآن میتوانیم برای حل مشکل فراموشی خود استفاده کنیم . به این معنا که هر جا در زندگیمان بر اثر فراموشی تعهداتمان دچار رفتارهای غلط میشویم، مناسب است که مفهومهای متناسبی با آنچه فراموشی میکنیم را بیابیم تا بر اثر تکرار آن در زندگی به شکل خودکار در سراسر روز بارها و بارها به یاد آن بیفتیم تا اینکه عادت بد از سرمان بیفتد . بهترین کار آن است که از قرآن شروع کنیم و این ارتباطات معنایی را که قرآن بین امور ساده زندگی و حقایق اساسی دینی ایجاد کرده را شناسایی نماییم.
کلام حق بشنو کان؛ نتیجه اش این است
عجیب ترین شهری است که تا به حال وصف آن را می شنیدم , شهری که بر خلاف شهرهای دیگر نقشه جغرافیای آن هم عجیب و غریب است چرا که این شهر مانند مثلثی است که از سه ضلع تشکیل شده و بیشتر دره ها و مرداب های این شهر در اطراف آن یعنی بر سه ضلع آن قرار داشت . شهر کوچکی است, اما خیلی عجیب و غریب است, هم زیبا و هم خطرناک , زیبا, چون منظره های زیبایی در آن به چشم می خورد و خطرناک, چون علاوه بر منظره های زیبا دره ها و مرداب های خطرناکی دارد که هر آن ممکن است در مرداب این شهر غرق شوی و در دره های عمیق آن سقوط کنی . هر کسی جرات نمی کند وارد این شهر شود, چون واقعا خطرناک است و هر ثانیه ممکن است برای آدمی حادثه ای جبران ناپذیر رخ دهد و یک عمر پشیمانی به وجود بیاورد . عده زیادی از خیر منظره های زیبای این شهر می گذرند و از ترس دره های وحشتناک این شهر حتی نزدیک این شهر هم نمی شوند و نه تنها نزدیک نمی شوند بلکه از صدها کیلومتری این شهر فرار می کنند . اما در این میان عده ای بدون هیچ هراس و ترس و دلهره ای با راحتی خیال و آرامش وصف ناشدنی بارها به این شهر سر می زنند و از منظره های آن دیدن می کنند. این افراد فقط منظره های این شهر را می بینند اما از خطر دره ها و مرداب های آن غافل هستند . شاید بتوان گفت, عجیب ترین شهری است, که تا به حال وصف آن را می شنیدم, شهری که بر خلاف شهرهای دیگر نقشه جغرافیای آن هم عجیب و غریب است چرا که این شهر مانند مثلثی است که از سه ضلع تشکیل شده و بیشتر دره ها و مرداب های این شهر در اطراف آن یعنی بر سه ضلع آن قرار داشت . شهرداری این شهر آن را به سه منطقه تقسیم کرده بود و برای هر منطقه نیز اسمی گذاشته بود : منطقه یک این شهر همان منطقه ای است که پر از منظره های به ظاهر زیبا و دل انگیز است که انسان های زیادی را به طرف خود می کشاند و به عبارتی دیگر یک منطقه توریستی به همراه کلی جاذبه برای جذب کردن افراد است . به عبارتی می توان گفت که این منطقه همان سرزمینی است که گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است. نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا می کند. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اَلنَّظرَهُ بَعْدَ النًّظرَهِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَهَ وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَه» [روضه المتقین، ج 9،ص 434]؛ چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد. نگاه کردن به ناموس دیگران، خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ...» [بحارالانوار، ج 104، ص 38.] نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است.... امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «الْعُیونُ مَصائِدُ الشَّیطانَ» [همان، ج 77، ص 294] چشم ها، کیمنگاه های شیطان است. پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند. توریست های زیادی از این منطقه دیدن می کنند و در حقیقت اکثر آنها به خاطر دیدن منطقه یک که همان منطقه نگاه است خواه ناخواه به این منطقه کشانده میشوند و این قانونی بود که شهرداری این شهر تصویب کرده بود که هر کسی که از منطقه یک دیدن کند به ناچار باید از منطقه دو نیز دیدن کند و همه توریست ها و افراد نیز به ناچار این قانون را پذیرفته اند . این منطقه, خطرناک ترین منطقه این شهر است که هر کسی وارد این شهر شود نابود می شود و راه برگشتی از منطقه نیست, چرا که در طول تاریخ این شهر عده زیادی به خاطر مسافرت به منطقه های یک و دو این شهر وارد این منطقه شدند و بلافاصله بعد از ورود به این منطقه نامه هلاکت و شکست و بدبختی و ذلت خود را امضا کردند و یک عمر پشیمان از اینکه ای کاش هیچ گاه وارد این شهر شوم نمیشدند . در حقیقت منطقه زنا سرزمینی است که بزرگترین گناهان را در آغوش خود می گیرد و چنان که در روایات فرمودهاند و برای کبیره بودنش به آیه 68 سوره فرقان تمسک شده که میفرماید: «از جمله صفات بندگان خدا آن است که نپرستند و نخوانند با خدای به حق، خدای دیگری را (یعنی مشرک نباشند) و آن نفسی که خدا کشتنش را حرام فرموده نکشند و زنا نکنند، و کسی که اینها را به جا آورد (شرک، قتل، زنا)، برسد و ببیند جزای خود را که شکنجهاش در روز قیامت دو چندان است و همیشه به خواری در آتش است».[و الذین لایدعون مع الله الها آخر ولا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق ولا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاماً یضاعف له العذاب یوم القیمه و یخلد فیه مهاناً (سوره فرقان، آیه 68)] و چون از قبرش بیرون شود از بوی تعفّن او ، مردم اذیت میشوند پس به این بوی زننده شناخته میشود و دانسته میگردد که زناکار است تا اینکه امر کرده میشود او را به آتش برند. زینهار، به درستی که خداوند محرمات را حرام فرموده و حدودی را تعیین فرموده. پس هیچ کس از خداوند غیرتمندتر نیست و از غیرت الهیه است که فواحش را حرام فرموده.[ وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 9، ص243] حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: در روز قیامت به امر خدا، بوی بسیار بدی وزیده میشود که تمام اهل محشر ناراحت میشوند، تا اینکه نفس کشیدن بر آنها مشکل میگردد، پس منادی ندا میکند آیا میدانید این بوی تعفّن چیست؟ گویند نمیدانیم و سخت ناراحتمان کرده، پس گفته میشود: این بوی عورت زناکاران است که بدون توبه از دنیا رفتهاند پس آنها را لعنت کنید که خدا آنها را لعنت کرده پس نمیماند در محشر کسی مگر اینکه آنها را نفرین میکند و میگوید خدایا زناکاران را لعنت فرما.[ وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 10، ص243] این شهر سه ضلعی شهری است که قرآن کریم به زیبایی هرچه تمام تر آن را به تصویر کشیده است شهری که شهردار آن کسی نیست جز شیطان,که برای کسانی که وارد این شهر میشوند برنامه های زیادی را تدارک دیده است ازجمله: 1) شراب و قمار و گناه برای مسافران تدارک دیده شده: (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ : شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند)( المائدة: 90) 2) فحشا و منکر در این شهر به کثرت دیده میشود: (وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر:، و هر کس پاى بر جاى گام هاى شیطان نهد [بداند که] او به زشتکارى و ناپسند وامىدارد)( النور : 21) 3) گمراهی و حسرت در انتظار کسانی است که وارد این شهر میشوند : (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ : و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد.)( النساء : 119) اما خداوند متعال در آیات فروانی افراد را از مسافرت به این شهر که شاید بتوان خطرناک ترین شهر در دنیا است نهی کرده است و بارها فرموده است که فریب تبلیغات این شهر را نخورید چرا که اگر وارد این شهر شوید به ناچار باید از سه منطقه آن دیدن کنید و بعد از آن دیگر راهی برای برگشت باقی نمی ماند و شما محکوم خواهید شد . خداوند متعال در آیات سوره مبارکه نور به زیبایی هر چه تمام تر انسان ها را از سفر کردن به این منطقه یک این شهر که همان منطقه نگاه است منع کرده است و فرموده : (قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ : به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزهتر است، زیرا خدا به آنچه مىکنند آگاه است)( النور : 30) خداوند متعال در این آیه رابطه تنگاتنگی بین منطقه یک این شهر که همان منطقه نگاه است و منطقه دو و سه که منطقه گناه و زنا است بر قرار کرده است و این رابطه دلالت بر این مطلب دارد که اگر می خواهید در منطقه دو وسه این شهر وارد نشوید باید از ورود به این شهر خود داری کنید و امکان ندارد که بگویید من وارد می شوم و فقط این منطقه را مشاهده می کنم و بعد به سرعت ازآن خارج می شوم . آری شهری سه ضلعی را به تصویر کشیدیم که عده زیادی هر ساله برای سفرهای خود آن را انتخاب می کنن غافل از اینکه این شهر شهری است پر از اندوه و افسردگی و گمراهی و برای افادی که به آن سفر می کنند جز پشیمانی به دنبال نخواهد داشت .
وقتی مسافر هستید دوست دارید خیلی سریع و راحت به مقصد برسید اگر عازم شهر یا کشوری دیگر باشید هواپیما و ماشین و کشتی و ... وسایلی هستند که شما را به مقصدتان میرسانند. شاید بهترین گزینه برای یک سفر خوب و راحت هواپیما باشد تا علاوه بر این که خستگی راه را به حداقل میرساند سرعت و راحتی آن لحظات خوشی را به شما هدیه میکند. انسان موجودی ایستا و بی حرکت نیست بلکه سالک و رونده است و مقصود این حرکت و سلوک نیز لقا الله است قرآن کریم خطاب به همه انسانها میفرماید : یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه. همه افراد بشر مؤمن و کافر مسافر الی الله هستند و همگی آنان به ملاقات پروردگارشان خواهند رسید با این تفاوت که مؤمنان جمال و مهر حق را ملاقات میکنند و کافران جلال و قهر او را. یکی خدا را با وصف ارحمالراحمین ملاقات میکند و دیگری او را به وصف اشد المعاقبین.طریق و راه رسیدن به خداوند و ملاقات او نامحدود است و انسان از هر راهی که برود به خدا میرسد تنها یک راه صراط مستقیم و راه هدایت است و دیگر راهها منحرفند. صراط مستقیم و راه های انحرافی را کتب آسمانی و خصوصاً قرآن کریم معرفی کردهاند و این انسان است که باید راه خودش را مستقیم انتخاب کند یا از طریق نهر بزرگ صراط المستقیم به عمق دریا برسد و یا از طریق جویبارهای پیچ در پیچ برود و در کناره های دریا بماند. صراط مستقیم نزدیکترین و سالمترین راه رسیدن به خداست. حال آنان که در شک و تردید و جهل و غفلت راه انحرافی را برمی گزینند راه تاریک را نمیتوانند طی کنند و در راه های انحرافی نور و روشنایی وجود ندارد پس مانند کسی هستند که گه گاه نوری خیره کننده میآید و میرود در پرتو نور میروند و تا خاموش میشود توقف میکنند. یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَی? کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ نزدیک است که آن برقِ [بسیار رخشنده ، روشنیِ] چشمهای آنان را برباید؛ زمانی که آنان را روشنی دهد، در آن روشنی راه میروند و چون محیط را بر آنان تاریک کند، میایستند و اگر خدا میخواست [شنواییِ] گوش و [بیناییِ] چشم آنان را نابود میکرد؛ زیرا خدا بر هر کاری تواناست.(بقره/20) اطاعت از وسوسه های شیطان ضعف و زبونی برای اینان میآورد که توان رفتن را از اینان میگیرد با گناهانی که مرتکب میشوند آن چنان راه میروند که تو گویی خزنده ای هستند مانند مار و تمساح. وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَی? بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَی? رِجْلَیْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلَی? أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی? کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ و خدا هر جنبندهای را از آبی [که به صورت نطفه بود] آفرید ، پس گروهی از آنها بر شکمشان راه میروند، و برخی از آنها به روی دو پا حرکت میکنند، و بعضی از آنها به روی چهار پا راه میروند. خدا آنچه را بخواهد میآفریند؛ مسلماً خدا بر هر کاری تواناست.(نور/45) غیبت میکنند و تهمت میزنند و زبانشان نیش دارد و این حرکت واقعی به سمت خدا را از اینان سلب میکند. شما بگویید کسی که با شکم راه میرود به مقصد میرسد؟! گروهی با خوردن مال حرام و رشوه و ربا و مال یتیم آن چنان اند که چهار پا راه میروند . خوب دقت کنید اعمال انسان طریقه راه رفتن او را بر پل صراط ترسیم میکند، چرا که قیامت روز ظهور اعمال ما میباشد آنچه در این دنیا انجام دادیم و چشمانمان توان دیدن باطن اعمال را نداشت در قیامت باطن و رفتار و نیتهایمان را به ما نشان میدهند؛ عدهای در طی این مسیر مانند کسانی اند که با صورت بر روی زمین افتاده و خود را میکشند . به معنای زیبایی اینان مانند کسانی راه میروند که زمین گیر هستند و ذلیل میباشند و تنها گناه و نافرمانی خدا اینان را فلج کرده در این دنیا مصداقهای فراوانی را میبینیم آنان که با اعمالشان در مرداب گناه فرو میروند و هر چه دست و پا میزنند فقط غرق می شوند. آری هدفهای پوچ ثروت و لذت و دنیا و شهوت آنان را از خدا غافل ساخته است. خداوند به صراحت بیان میدارد که برای راه رفتن در این دنیا نیاز به نور و روشنایی دارید و این چراغ روشن تنها با ایمان و تقوا حاصل میشود خورشید ایمان و هدایت آن چنان راهشان را روشن میکند که هیچ گاه گرد گناه و خطا نمیروند. آری خدا هدایتشان کرده است. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ غڑ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ای مؤمنان! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیله آن [در میان مردم] راه سپارید و شما را بیامرزد، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.(حدید/28) رونده صراط مستقیم ایستاده و استوار قدم بر میدارد و به سلامتی این راه پرخطر و پر پیچ و تاب را طی میکند. حال شما بگویید کدام گروه بهتر راه میروند آنان که میخزند و زمینگیرند و ذلیلانه روی زمین کشان کشان در تاریکی مطلق طی مسیر میکنند و یا کسانی که در روشنایی و نور مطلق و در حال ایستاده راه میروند؟! أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَی? وَجْهِهِ أَهْدَی? أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَی? صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ آیا کسی که نگونسار و به صورت افتاده حرکت میکند، هدایت یافتهتر است یا آنکه راست قامت بر راه مستقیم میرود.(ملک/22) مرگ و زندگی به معنای کفر و ایمان و در حقیقت مرگ و زندگی معنوی آمده است. آری ایمان یک عقیده خشک و خالی یا الفاظی تشریفاتی نیست بلکه به منزله روحی است که در جسم و جان افراد با ایمان دیده میشود و در تمام وجود و زندگی آدمی اثر میکند منظور از نور علاوه بر قرآن و تعلیمات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام) بینش و درک تازه ای است که ایمان به خدا به انسان میبخشد و افق دید او را از زندگی مادی و چاردیواری عالم ماده فراتر میبرد و در عالمی فوقالعاده وسیع قرار میدهد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) میفرمایند: مؤمن با نور خدا نگاه میکند. أَوَ مَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ به خارجٍ مِنْهَا غڑ کَذَ?لِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ آیا کسی که [از نظر عقلی و روحی] مرده بود و ما او را [به وسیله هدایت و ایمان] زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [به درستی و سلامت] زندگی کند، مانند کسی است که در تاریکیها [یِ جهل و گمراهی] است و از آن بیرون شدنی نیست؟! اینگونه برای کافران [به خاطر لجاجت و عنادشان] آنچه انجام میدادند، آراسته شد [تا گمان کنند اعمالی را که انجام میدهند نیکوست.] (انعام/122)
روایت های گهرباری که از آن حضرات به ما رسیده هر یک به مثابه چراغ هدایتی است که ما را در این وادی رهنمون ساخته و دری از درهای معرفت را به روی ما می گشایند و به ما حقایقی را می شناسانند که به تعبیر قرآن کریم اگر نبود قرآن و این علوم وحیانی، هیچگاه بشر نمی توانست به آنها دست پیدا کند. ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن و ماه نزول آن است. این ماه بهترین فرصت در طول سال است که ما بیش از پیش به واسطه قرائت آیات نورانی آن به معارف بلند و انسان سازش دست پیدا کنیم. لطف خدا در بذل ثواب و بارش رحمت ویژه اش در این ماه، تشویق بی مانندی است که ما را به سوی این کتاب آسمانی سوق می دهد. آنچه بهره ما از این بزم الهی را دوچندان بلکه چندین برابر می کند دقت در آیات و بالابردن سطح معرفتی خود به کمک این کتاب است و این اوج گیری وقتی به کمال خود می رسد که به کمک و هدایت اهل بیت عصمت و طهارت که معلمان قرآنند صورت پذیرد. روایت های گهرباری که از آن حضرات به ما رسیده هر یک به مثابه چراغ هدایتی است که ما را در این وادی رهنمون ساخته و دری از درهای معرفت را به روی ما می گشایند و به ما حقایقی را می شناسانند که به تعبیر قرآن کریم اگر نبود قرآن و این علوم وحیانی، هیچگاه بشر نمی توانست به آنها دست پیدا کند. باید دانست بسیاری از روایتهای تفسیری که در توضیح و بیان آیه ای وارد شده است درصدد بیان تمام معنای آیه نبوده؛ بلکه هدفش بیان مصداق و یا برترین و مهمترین مصادیق آیه است. برای مثال اگر در تفسیر آیه ای که مربوط به افراد وارسته و بهشتی گفته شود مراد آیه ما اهل بیت هستیم این به معنای حصر معنای آیه در حضرات معصومین ع نیست؛ بلکه منظور، معرفی ایشان به عنوان برترین انسانهای وارسته و اهل بهشت است؛ مگر درمواردی مانند آیه تطهیر (33/احزاب) که ثابت می شود معنای آیه منحصر در اهل بیت علیهم السلام است و شامل دیگری نمی شود. نمونه ای از این بحث تطبیقی در پایان همین نوشته خواهد آمد. «سوره حمد» چهار باری که شیطان ناله کرد امام صادق علیه السلام فرمود: «رَنَّ إِبْلِیسُ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ ...» ابلیس چهار مرتبه با صدای بلند ناله کرد و فریاد کشید. بار اول روزی بود که از درگاه الهی رانده شد. بار دوم وقتی بود که از مقام قرب به زمین فرود آمد. بار سوم زمانی بود که رسول خدا ص به پیامبری مبعوث گردید و چهارمین بار هم وقتی بود که سوره حمد نازل شد.[1] اگر مرده زنده شد تعجب نکنید امام صادق علیه السلام قرمود: «لَوْ قُرِئَتِ الْحَمْدُ عَلى مَیِّتٍ سَبْعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ رُدَّت فِیهِ الرُّوحُ، مَا کَانَ ذلِکَ عَجَباً»؛ اگر بر مرده ای هفتاد بار سوره حمد را خواندید و او زنده شد تعجب نکنید.[2] توجه: این روایت نمی فرماید که با خواندن حمد بر مرده، او حتما زنده می شود؛ بلکه در مقام بیان اثر فوق العاده این سوره است که اگر خواندید و چنین شد تعجب نکنید. «بسم الله الرحمن الرحیم» رفع اندوه و حاجت با بسم الله الرحمن الرحیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَن حَزَنَهُ أمرٌ تَعاطاهُ فَقالَ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ...»؛ هر کس اندوهى بدو برسد و از روى اخلاص و با توجّه قلبى به خدا، بگوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، از دو حال خارج نمىشود: یا در همین دنیا به حاجتش مىرسد و یا نزد پروردگارش به حساب مىآید و در نزد او ذخیره مىگردد. و البتّه آنچه نزد خداست، براى اهل ایمان، بهتر و ماندگارتر است.[3] «اهدنا الصراط المستقیم» دو چهره صراط امام صادق علیه السلام درباره معناى صراط فرمود: «هُو الطَّریقُ إلى مَعرِفَةِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ، و هُما صِراطانِ: صِراطٌ فی الدُّنیا و صِراطٌ فی الآخِرَة ...»؛ آن، راه شناخت خداوند عزّ و جلّ است، و دو صراط وجود دارد: صراطى در دنیاست و صراطى در آخرت. صراط دنیا همان امامى است که اطاعتش واجب است. هر که در دنیا او را بشناسد و از راهنمایی هایش پیروى کند از صراط آخرت که پلى است بر روى دوزخ، بگذرد و هر کس در دنیا او را نشناخت گامهایش بر صراط اخروی لغزیده و به جهنم سقوط خواهد کرد.[4] توضیح: منظور از دو صراط، وجود دو راه جدای از هم نیست؛ بلکه منظور وجود دو چهره برای آن است که در دنیا به صورت امام هدایت است و در آخرت معبری برای رسیدن به بهشت. ولایت علی علیه السلام مجوز عبور از صراط پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «یَا عَلِیُّ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَقْعُدُ أَنَا وَ أَنْتَ وَ جَبْرَئِیلُ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَمْ یَجُزْ أَحَدٌ إِلَّا مَنْ کَانَ مَعَهُ کِتَابٌ فِیهِ بَرَاءَةٌ بِوَلَایَتِک»؛ اى على! چون روز قیامت شود، من و تو و جبرئیل بر صراط مىنشینیم و هیچ کس از صراط نخواهد گذشت، مگر این که جواز ولایت تو را با خود داشته باشد.[5] «در پایان سوره حمد» امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود(جمیل) فرمود: «إِذَا کُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ، وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهَا، فَقُلْ أَنْتَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَ لَاتَقُلْ: آمِین»؛در نماز جماعت بعد از آنکه امام حمد را به تمام کرد؛ تو «آمین» نگو، بگو «الحمد لله رب العامین»[6] از سیره عبادی امام رضا علیه السلام آمده است که آن حضرت پس از اتمام سوره حمد می فرمود: «الحمد لله رب العالمین»[7] «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» 20/ بقره از امیرالمومنین علیه السلام سوال شد: «هَلْ یَقْدِرُ رَبُّکَ أَنْ یُدْخِلَ الدُّنْیَا فِی بَیْضَة؟»؛آیا پروردگار تو مىتواند دنیا را در داخل تخم مرغى جاى دهد بی آنکه دنیا کوچک و یا تخم مرغ بزرگ شود؟ حضرت در پاسخ فرمود: نسبت عجز به خداوند تبارک و تعالى نمىتوان داد، اما آنچه از من پرسیدى شدنى نیست.[8] توضیح: این خواسته در واقع یک تناقض است ؛ تخم مرغ در عین حال که کوچک است به اندازه دنیا بزرگ هم باشد تا گنجایش آن را داشته باشد. و چون این یک فرض محال است اصلا شیئ نیست تا قدرت خداوند به آن تعلق بگیرد. «یَا أَیهُّا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُم» 21/ بقره
برترین عبادتها رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَال»؛ عبادت، هفتاد بخش دارد که برترینِ آن، به دنبال حلال بودن است.[9] عابدترین مردم امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاس»؛ عابدترین مردم کسی است که هر آنچه خدا به او امر کرده است به جا آورد.[10] توضیح: بنابراین فرمایش عابدترین مردم کسی نیست که بیشتر نماز می خواند و یا روزه می گیرد بلکه عابدترین مردم کسی است که واجبی از او ترک نشود و حرامی هم از او سر نزند. «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُم» 44/ بقره عاقبت(باطن) گویندگان بی عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَرَرْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی عَلَى أُنَاسٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ فَقُلْتُ مَنْ هَ?ُلَاءِ یَا جَبْرَئِیل؟ ...»؛ شب معراج به مردمى برخوردم که لبهاى آنان را با قیچىهایى از آتش مىبُریدند. گفتم: جبرئیل! اینان چه کسانىاند؟ گفت: سخنورانى دنیا پرستاند که مردم را به نیکوکارى فرمان مىدهند، امّا خودشان را از یاد بردهاند، در حالى که قرآن مىخوانند. آیا نمىاندیشند؟[11] پُرحسرتترینِ مردم در روز قیامت امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ»؛ در روز قیامت، پُرحسرتترینِ مردم، کسى است که از کار خوبی تعریف کرده؛ اما خود بر خلاف آن عمل کند.[12] « وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة » 45/ بقره یاری جُستن از نماز امام صادق علیه السلام فرمود: «کان عَلیٌّ علیهالسلام إذا هالَهُ شَیءٌ فَزِعَ إلَى الصَّلاةِ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ: واستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلاةِ»؛ على علیهالسلام هرگاه از چیزى بیمناک مىگردید، از نماز کمک مىجست و سپس این آیه را تلاوت مىکرد: «و از شکیبایى و نماز یارى جویید».[13] یاری جُستن از روزه امام صادق علیه السلام فرمود: «إِذَا نَزَلَت بِالرَّجُلِ النَّازِلَةُ وَ الشَّدِیدَةُ فَلْیَصُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ یَعْنِی الصِّیَام»؛ هرگاه بلا و سختى دامنگیر کسى شد، روزه بگیرد؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ مىفرماید: «و از صبر مدَد بگیرید»؛ یعنى از روزه. توضیح: روزه یکی از برترین و بارزترین مصادیق صبر است که در در روایت به عنوان تفسیر صبر به آن اشاره شده است. علامه طباطبایی ره در این باره می نویسد: تفسیر صبر بروزه، از باب جرى یعنى تطبیق کلى بر مصداق است.[14] چون روایات فراوان است و مجال اندک پس برای این جزء به همین مقدار اکتفا می کنیم تا فرصت و توفیقی دیگر. پی نوشت ها : 1. خصال، 1/263 2. کافی، 2/623 3. توحید، 232 4. معانی الاخبار، 32 5. معانی الاخبار، 36 6. کافی، 3/313 7. عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2/183 8. توحید، 130 9. کافی 5/78 10. کافی 2/84 11. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1/215 12. کافی، 2/300 13. کافی، 3/480 14. المیزان،ش
بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخنچین بودند. خوکان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. کوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. کر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها که زبان خود مىجوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند. قرآن کریم در آیه 151 سوره مبارکه بقره چهار وظیفه را جزء برنامه های اصلی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بیان می کند. یکی از آنها، تعلیم علومی است که بشر هیچ گاه نمی توانست با عقل و اندیشه خود به آنها دست پیدا کند؛ «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» که از این علوم به علوم صرفاً نقلی یاد می شود. بخشی از این نوع علم به اوضاع و احوال قیامت اختصاص دارد. اوضاع و احوالی که اگر نبود نَقل و ره آورد وحی، محال بود بشر بتواند به گوشه ای از آن هم دست پیدا کند. ما چون ایمان داریم که قرآن سخن خداست (82/نساء) و هر چه را که خدا بگوید عین حقیقت است (42/فصلت) بنابراین یقین داریم هر چه را هم که خداوند در مورد قیامت گفته است همه حق است و موجود؛ چه برای ما قابل درک و هضم باشد و چه نباشد. بخشی از این اخبار مربوط می شود به وضعیت چهره انسانها در قیامت که در این مقاله به برخی از آنها اشاره می کنیم. خداوند انسان را به گونه ای خلق کرده است که رنگ چهره او متاثر از حالات درونش تغییر می کند. دو رنگ به این دنیا اختصاص دارد و دو رنگ به قیامت. اما آن دو رنگ دنیایی یکی زرد است و دیگری قرمز. اولی در مواقع ترس یا اضطرابِ درون بر چهره می نشیند و دومی یا در اثر شدت ناراحتی و عصبانیت است و یا شرمندگی و خجالت. اوج جلوه گری دو رنگ دیگر به قیامت حواله شد. در آن روز موعود چهرههایى سفید و نورانى و چهرههایى تاریک و سیاه خواهد بود؛ «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به آنها که چهرههاى سیاه و تاریک دارند گفته مىشود: چرا بعد از ایمان، راه کفر را پیمودید؟ در مقابل آنها، مؤمنان اند که چهرههایشان سفید شده و غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگىِ آرام بخش به سر می برند. (106-107/آل عمران) در آیه دیگر قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده از جمله در باره کسانى که پشت سر هم مرتکب گناه مىشوند مىخوانیم «کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً»؛ گویى صورت آنها را پارههاى تاریک شب پوشانیده است.(27/یونس ع) چهره ها حکم پرونده را دارند در آیه 39 سوره الرحمن آمده است: «فَیَوْمَئذٍ لَّا یُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌ»؛ پس در آن روز از گناه هیچ انسان و جنی سوال نمی شود؛ زیرا «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ»؛ گنهکاران از سیمایشان شناخته شوند. (41/الرحمن) مرحوم سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر البرهان، ذیل آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» (18/نبأ) روایتی را نقل می کند که شرح این وضعیت است: معاذ تعریف می کند که من در مورد هول و وحشت هاى قیامت از پیغمبر (صلّى اللّه علیه و آله) سؤالى کردم. فرمود: معاذ! از مطلب عظیمى پرسیدى. سپس اشک از دیدگان مبارکش فرو ریخت و فرمود: در آن روز ده گروه از امت وارد صحنه قیامت می شوند به گونه ای که هر گروه قیافه و شکل خاص خودش را دارد: عده ای به صورت میمون می آیند و عده ای دیگر به شکل خوک. گروهی سرشان به طرف پایین است و پا به طرف بالا دارند به گونه ای که صورتشان به زمین کشیده می شود. دسته ای کورند و دسته ای دیگر، کر و لال. بعضى زبانشان از دهان درآمده و روى سینه افتاده و این در حالیست که چرک از آن مىریزد به طورى که همه را اذیت مىکند. بعضى هم دست و پایشان بریده است و بعضى دیگر به چوبههاى دار آتشین آویخته شدهاند. عده ای هم از مردار بدبوترند. برخی پیراهن هایی از قیر داغ بر تن دارند که به پوست بدنشان چسبیده است. در ادامه روایت حضرت به این سوال پاسخ می دهد؛ پاسخی که در حقیقت، بیان واقعیت برخی از گناهان است. اگر کسی به این گناهان عادت کرد و آن خصلت ناپسند، جزء جان و حقیقت او شد؛ در قیامت هم که روز ظهور حق است به این شکل هایی که در روایت آمده است وارد صحنه قیامت می شود. بر این اساس حضرت فرموند: بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخنچین بودند. خوکان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. کوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. کر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها که زبان خود مىجوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند. دست و پا بریدگان کسانی هستند که مدام همسایه های خود را آزار دادند. به دار آویختگان همانها هستند که با بدگوی مردم آنان را به چنگال خونین زورمندان ستمگر دچار مىکردند. و متعفنان کسانى هستند که عنان نفس عالى بشرى را به دست شهوت و کامروایى سپرده و از پرداخت حقوق الهى خوددارى نمودند و دسته اخیر که مردمی متکبر و فخر فروشاند. در آیات متعددی از قرآن کریم عاقبت تبهکاران را دو چیز اعلام می کند: «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» یکی جهنم است که نیازی به توضیح ندارد و دیگری «مَصیر» بد است که نیازمند توضیح است. «مصیر» از ریشه «ص ی ر»، «صار» گرفته شده که به معنای صیرورت و گردیدن است. به عنوان مثال وقتی دانه ای پس از کاشت و طی فرایند رشد تبدیل به خوشه گیاهی شد به «شدن» می گویند «صیرورت» و «مصیر». (ر.ک: التحقیق 6/311) پس «بِئْسَ الْمَصیرُ» یعنی «بد تبدیل شدنی» مانند اینکه دانه، فرآیند رشد و بالندگی را درست طی نکند و در اثر همین سوء رشد گندیده و پوسیده شود که در این موقع گفته می شود آن دانه فاسد شد و رشد نکرد. روح انسان هم اینگونه است اگر تعالیم الهی را آموخت و به کار بست، فرشته خو «می شود» و با چهره ای انسانی و نورانی وارد قیامت می شود. اما اگر تعالیم الهی را به پشت سر انداخت و به آن بی اعتنایی کرد درنده خو «می شود» و با چهره ای سیاه و حیوانی به قیامت احضار و به جهنم پرتاب می شود. «وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ عَلَیهَْا غَبرََةٌ * تَرْهَقُهَا قَترََةٌ * أُوْلَئکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»؛ در آن روز چهرههایى درخشان، خندان و نورانیند، و چهرههایى تاریک که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده است؛ آنان همان منکران و تبهکارانند که در دنیا خدا و دین او را منکر شده و نپذیرفتند. (عبس/38-42) با توجه به آیات و روایاتی که بیان کردیم برای ما معلوم می شود که معنای آیه «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(179/اعراف) که در وصف اهل جهنم نازل شده؛ توهین و اهانت به آنها نیست؛ بلکه حقیقت درونی آنهاست که در قیامت نمایان خواهد شد.
شاید این سوال بارها و بارها در ذهن شما نقش بسته است که چرا در اطراف ما بعضی اینقدر پول و ثروت دارند که نمی دانند با ثروت خودشان چه کار کنند و بعضی اینقدر فقیر و مستضعف هستند که برای یک لقمه نان شبشان محتاجند و شب و روز تلاش و کوشش می کنند اما به جایی نمی رسند؟ با اینکه هر دو گروه شب و روز تلاش می کنند اما آن عده که فقیر هستند انگار سرعتشان خیلی کمتر از سرعت پول و ثروت است که هر چه میدوند باز به آن نمی رسند ولی برای عده ای دیگر سرعت ثروت آنقدر کم است که با یک پیاده روی ساده هم می توانند به آن نزدیک شوند؟ رمز و راز این تفاوت ها در چیست؟ و آیا این تفاوت ها تأثیری در زندگی ما دارد و اصلاً بهتر نبود که همه انسان ها یا فقیر بودند و یا اینکه همه ثروتمند بودند تا اینکه دیگر هیچ وقت فقیران به حال و روز ثروتمندان حسرت نخورند و مرهمی بود برای بدبختی و نداریی آنها؟ برای یافتن پاسخ این سوالات لازم است آیات متعددی از قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهیم تا با رهنمودهای روشن کننده قرآن پاسخی درست و صحیح را برای این سوالات بیابیم؟ یکی از مسائلی که در قرآن کریم به طور گسترده به آن پرداخته شده مسئله رزق و روزی است چرا که دغدغه بسیاری از افراد است و برای تأمین رزق و روزی خود از هیچ تلاش و کوششی مضایقه نمی کنند . (إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً : بىگمان، پروردگار تو براى هر که بخواهد، روزى را گشاده یا تنگ مىگرداند. در حقیقت، او به [حال] بندگانش آگاه بیناست.)(الإسراء: 30) آنچه در این آیه قابل توجه است این می باشد که این آیه با کلمه ربک شروع شده است که از این تعبیر بسیار زیبا فهمیده می شود که عالم تحت تدبیر مدیری مدبر و علیم و حکیم اداره و تنظیم می شود و در نتیجه تفاوت رزق و روزی افراد نیز کاملاً حکیمانه و تحت تدابیر ویژه خداوند است و هرگز بدون دلیل نخواهد بود. این سوالی است که در طول تاریخ مطرح بوده و عده زیادی دوست داشتند که ثروتمند شوند اما هرچه درب خانه ثروت را زدند هرگز جوابی داده نشد و دری به روی آنها باز نشد. خداوند متعال در یکی از آیات الهی به پاسخ این سوال پرداخته و فرموده است: (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر: و اگر خدا روزى را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلّماً در زمین سر به عصیان برمىدارند، لیکن آنچه را بخواهد به اندازهاى [که مصلحت است] فرو مىفرستد. به راستى که او به [حال] بندگانش آگاهِ بیناست.)( الشورى: 27) البته باید توجه داشت که در عین اعتقاد به تقسیم رزق و روزی از جانب خداوند متعال انسان نیز باید سعی و تلاش و فعالیت خود را در راه رسیدن به رزق و روزی خود به کار ببندد چرا که افراد در رسیدن به رزق و روزی خود به سه گروه تقسیم می شوند: 1) بیکار و تنبل این گروه که با داشتن نیرو و توان و استعداد فکری و جسمی هرگز به دنبال کار و تلاش و کوشش نمی روند طبیعی است که به رزق و روزی خودشان نمی رسند و هیچ کسی را به غیر از خود نباید ملامت و سرزنش کنند . 2) پر کار اما بی قید به احکام الهی در مقابل این افراد هم عده ای هستند که هرگز از تلاش و کوشش خود برای رسیدن به رزق و روزی کم نمی گذارند اما از لحاظ رعایت حلال و حرام و مسائل شرعی و احکام الهی کاملاً بی قید هستند و هیچ گونه اعتنایی به این مسائل ندارند. این گروه هم طبق وعده و تقدیر خداوند با داشتن همه امکانات در زندگی خود هرگز طعم لحظه ای آرامش و آسایش را نمی چشند چرا که خداوند متعال وعده داده است که: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى: و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مىکنیم.)(طه: 124)
3) پر کار و متقی این گروه علاوه بر تلاش و کوشش سعی می کنند تا جایی که می توانند کار و زندگی خود را طبق دستورات الهی و احکام دین اداره کنند و این گروه هستند که به تقدیر خداوند در زندگی به هیچ بن بستی برخورد نمی کنند و رزق و روزی آنها از جایی که حتی فکرش را هم نمی کنند به آنها می رسد و علاوه بر این زندگی توأم با آرامش و آسایش و خوشبختی را تجربه می کنند. سوالی که باز در مورد این آیه مطرح می شود این است که اگر توسعه رزق موجب فساد و سرکشی افراد است چرا خداوند به بعضی از افراد ثروت داد تا اینکه فساد و سرکشی کنند؟ جواب این است که برنامهها و سنّتهاى الهى متعدّد و داراى مراحلى است. همان گونه که کنترل رزق براى جلوگیرى از فساد یک سنّت عمومى است، توسعه رزق و مهلت دادن به مرفّهان نیز یک سنّت است که براى آزمایش بکار مىرود. پس قانون عمومى و کلى، کنترل رزق است ولى گاهى براى آزمایش مردم توسعهاى داده مىشود. البته باز توجه به این نکته نیز لازم است که ممکن است انسانی پر کار و متقی باشد اما در عین حال رزق و روزی او تنگ باشد و سال هایی از زندگی خود را در فقر به سر ببرد که این مسئله نیز نوعی امتحان و آزمایش الهی برای این بندگان است که این آزمایش حتی برای انبیاء الهی و اولیای خداوند نیز رخ داده است و در این آزمایش الهی وظیفه ایجاب می کند که خودمان را راضی به قضای الهی بدانیم و با خود بگوییم خداوند حکیم به مصالح ما آگاه تر است و ممکن است روزی زیاد در این برهه از زمان به مصلحت ما نباشد. (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ: آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند؟ ما [وسایل] معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و برخى از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضى [دیگر] قرار دادهایم تا بعضى از آنها بعضى [دیگر] را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مىاندوزند بهتر است.)(الزخرف: 32) برای اینکه رمز و راز تفاوت هایی که بین انسان ها از لحاظ ثروت و امکانات و مسائل دیگر را کاملا متوجه شویم باید بدانیم که برتری عده ای افراد یک جامعه بر عده ای دیگر معلول دو عامل مهم است : 1) یکى برترى در ساختار جسمى، فکرى و استعدادهاست که این امر سبب احساس نیاز به یکدیگر و خدمت به همدیگر است و بدین وسیله جامعه تشکیل مىشود. انسان در این برترى نقشى ندارد. که خداوند متعال به این برتری در قسمتی از آیه فوق اشاره می کند و می فرماید: (وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا) 2) نوع دوم برترى است که خداوند بر اساس تلاش انسان عطا مىکند و هر کس به اندازه تلاش و کوششی که می کند این امتیاز را می تواند کسب کند که خداوند متعال به این نوع از برتری در این آیه شریفه اشاره می کند و می فرماید: (یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ : تا خدا [رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه مىکنید آگاه است.) (المجادلة: 11)
مَثَل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند [گویى چنان تشنه دنیاپرستى است، که هرگز سیراب نمى شود] این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان ها را [براى آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند). از دیرباز تشبیه از بهترین ابزاری بوده که برای روشن شدن و واضح ساختن هرچه بیشتر مقصود گوینده به کار گرفته شده است تا آنچه در ذهن دارد برای مخاطب کاملاً ملموس شود ، قرآن کریم کتاب خداست بهترین تشبیهات را در خود دارد . قبل از ذکر نمونه ای از این تشبیهات بهتر است خود را در مقام گوینده ای بگذاریم که می خواهیم قشری را توصیف کنیم که از قضا در جامعه ما رشد فزاینده ای دارند و مخرب، همان به اصطلاح دانشمندانی که در دامن اسلام رشد کردند علم آموختند و بالیدند و در نهایت تیشه برداشته و به جان باورهای مردم افتاده اند نامشان را چه می گذاشتیم؟ با کدام تعبیر می توانستیم بهترین توصیف را از آنها و عمل زشتشان ارائه دهیم ؟لحظه ای بیندیشیم، و اکنون ببینیم نامی را که قرآن بر آن ها می نهد و چگونه توصیفشان می کند. خداوند متعال در آیات 175، 176، 177 سوره اعراف مثل مى فرماید: «وَاتلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذى آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَلَوْ شَئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکنَّهُ اَخْلَدَ اِلى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ»؛ بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى [سرانجام ] خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم، [مقام] او را با این آیات [و علوم و دانشها] بالا مى بردیم [امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست پس او را به حال خود رها کردیم] و او به پستى گرایید، و از هواى نفس خود پیروى کرد. مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى کند [گویى چنان تشنه دنیاپرستى است، که هرگز سیراب نمى شود] این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را [براى آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند). در این آیات سه گانه، سخن از عالم و دانشمندى است که در مسیر صحیح بوده و به مقامات معنوى عالى دست یافته است ولى تدریجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنین دانشمندى را به سگ هار تشبیه مى کند تا دیگران از او پند و عبرت گیرند. در این که منظور از عالم و دانشمندى که در این آیه از او سخن به میان رفته چه شخصى است، بین مفسّران گفتگوست: مشهور مفسّران بر این عقیده اند که منظور «بلعم باعورا» است. او یکى از علماى بنى اسراییل بود که در مسیر عبادت، پیشرفت چشمگیرى داشت تا آن جا که به «اسم اعظم» دست یافته، «مستجاب الدّعوة» شد. هنگامى که حضرت موسى (علیه السلام) به مقام شامخ و رفیع نبوّت نایل شد، این مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعله ور ساخت! آتش حسادت هر روز فروزان تر شد، فضایل او را در کام خود مى سوزاند. حسادت از یک سو، و دنیاپرستى از سوى دیگر، سبب شد که بلعم باعورا به دربار فرعون پناه آورده، از «وعاظ السّلاطین» شود و تمام افتخاراتش را از دست داده، عاقبت به شر شود. قرآن مجید داستان این عالم منحرف را بیان فرموده، تا مایه عبرت دیگران شود. بعضى دیگر از مفسّران برآنند که منظور از عالم در آیه شریفه، «امیة بن ابى الصلت» است. امیّه از شاعران معروف زمان جاهلیّت است که نخست ایمان آورد سپس بر اثر حسادت به مقام پیامبر (صلى الله علیه وآله) بناى مخالفت نهاد. «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ الَّذى اتَیْناهُ ایاتِنا» اى پیامبر! داستان آن مرد را ـ که آیات الهى به او عطا شد و مشمول رحمت الهى قرار گرفت ـ براى مسلمانان و یاران و اصحاب بخوان. منظور همان احکام تورات و مواعظ آن است یعنى او به احکام تورات و موعظه هاى آن کاملا آشنا و عامل بود. عدّه اى دیگر بر این عقیده اند که مراد از آیات الهى، نایل شدن به اسم اعظم است و از همین جهت بود که بلعم باعورا مستجاب الدّعوه شد و در جامعه نفوذ فوق العاده اى پیدا کرد. معناى آیه با توجّه به توضیحات فوق این چنین مى شود که: بلعم باعورا از آیات الهى تهى و خالى شد یعنى على رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهى چنان بر او احاطه داشت که چون پوستى در تن او شده بود امّا ناگهان از آنها منسلخ و تهى شده، در پى شیطان رفت یا شیطان در پى او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت. «وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ اَخْلَدَ اِلَى الاَْرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنى اگر مى خواستیم که او به اجبار در راه حق بماند، این کار را انجام مى دادیم ولى این چنین نکردیم تا ببینیم او، خود با اختیارش چه مى کند زیرا دین اسلام، دین اختیار است نه اجبار «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکراً وَ اِمّا کفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس!(2) در نتیجه، آیه مى فرماید: ما بلعم باعورا را به خود واگذاردیم ولى این عالم منحرف بنى اسراییلى ـ که روزى مُبلّغ نیرومند حضرت موسى (علیه السلام) بود ـ بر اثر دنیاپرستى، وعده هاى فرعون و حسادتى که نسبت به مقام موسى (علیه السلام) داشت، به جاى آن که پیروى از موسى و خداى خویش کند، تابع هوى و هوس خویش گردیده، از درگاه خداوند رانده شد. پس بنابر آیه فوق، عامل سقوط بلعم باعورا دو چیز است: 1ـ دنیا پرستى و تمایل به فرعون 2ـ هواپرستى و پیروى از شیطان. «فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ» مثل بلعم باعورا، مثل سگ هار است. سگهاى معمولى در خدمت انسان هستند و منافع معقول و قابل توجهّى دارند به همین جهت، از نظر فقه اسلامى خرید و فروش چنین سگهایى مجاز شمرده شده است ولى سگهاى هار (سگ هاى مبتلا به بیمارى هارى) ـ که بعضى از انسان ها نیز بدان مبتلا هستند ـ از نظر فقه اسلامى بى ارزش شناخته شده است زیرا قبل از این بیمارى، کار او مراقبت بود و اکنون مزاحمت. از ویژگى هاى سگهاى هار این است که: معمولا دهانشان باز است و زبانشان همیشه در حرکت است این حالت به سبب حرارت زیاد است که بر اثر بیمارى در درون بدن آنها به وجود مى آید و حرکت زبان به حکم بادبزنى است که مقدارى او را خنک مى کند. سگ هار همیشه تشنه است و هیچ گاه سیراب نمى شود و در هر صورت ـ چه به او کمک کنند، چه رهایش سازند ـ به فرد مقابل حمله مى کند. قرآن مجید در این مثال زیبا، عالم منحرف را به سگ هار تشبیه کرده است یعنى انسان این چنینى نه تنها فاقد ارزش است، بلکه بسیار خطرناک است و هوا و هوس و دنیاپرستى چشم او را کور کرده است به گونه اى که نه دوست را مى شناسد و نه دشمن را. «ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ»(3) این مثال جمعیّتى است که آیات الهى ما را تکذیب کردند اى پیامبر! این داستانها را براى عموم مردم ـ مخصوصاً یهود و نصارا ـ بخوان تا عبرت بگیرند و اندیشه کنند، که اگر آنها هم آیات الهى را تکذیب کنند، سرنوشتى چون داستان بعلم باعورا خواهند داشت. بعلم باعورا از آن مقام بسیار والاى که داشت، بر اثر هواپرستى و تبعیّت از شیطان سقوط کرد و به حدّى تنزّل نمود که قرآن مجید او را به یک حیوان درّنده تشبیه مى کند که به هیچ کس رحم نکرده، حالت جنون و هارى به او دست مى دهد. عشق به دنیا، هواپرستى و تبعیّت از شیطان عالمى را ـ که به اسم اعظم دست یافته بود ـ دیوانه کرد به گونه اى که مانند آن سگ هار همیشه تشنه است و از عطش دنیاپرستى سیراب نمى گردد. چنین عالمى خطرهاى فراوانى دارد که به بعضى از آن اشاره مى شود: الف ـ چنین عالمى در خدمت ظالمان قرار مى گیرد (وعّاظ السلاطین) که همواره در طول تاریخ در خدمت پادشاهان و حکمرانان ظالم بوده اند. روشن است که خطر این نوع دانشمندان از زمامداران ظالم کمتر نیست. ب ـ چنین علما و دانشمندان منحرفى، پایه هاى اعتقادى مردم را متزلزل مى کنند! وقتى مردم عامى، عالم بى عملى را مشاهده کنند و دریابند که او به گفته هاى خویش جامه عمل نمى پوشاند، اعتقاد آنها نسبت به دین سست مى گردد و چه بسا درباره بهشت و جهنّم و حساب و کتاب قیامت نیز تردید کنند و با خود بگویند: «اگر از قیامت خبرى هست، گویندگان دین به عمل سزاوارترند». بنابراین، اگر حاکمان ظالم، تنها دنیاى مردم را تیره و تار مى کنند، دانشمندان منحرف آخرت مردم را تباه مى سازند. ج ـ عالم منحرف مردم را به گناه مى کشاند!
بخشی از آیات قرآن کریم به بیان ثواب و عقابیست که در قیامت نصیب انسانها می شود. به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وعده بهشت و نعمتهای بهشتی داده شد و کسانی را که به آیات الهی و دعوت فرستادگان او پشت کرده و به گناه و معصیت خو کردند از جهنم و عذابهای آن برحذر داشت. میزان جزا و پاداش اعمال در این مقاله به این موضوع می پردازیم که میزان جزا و پاداش اعمال چقدر خواهد بود؟ به عبارت دیگر گنهکار را چه میزان عذاب می کنند و اهل طاعت و بندگی را تا چه حد پاداش می دهند؟ در قیامت عذاب به میزان گناه است از آیات سوره نبأ به دست می آید که هر گناهی تنها یک عذاب خواهد داشت؛ به اصطلاح یکی در برابر یکی. خداوند متعال در بیان مجازات تبهکاران می فرماید: «لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَ لَا شَرَابًا * إِلَّا حَمِیمًا وَ غَسَّاقًا * جَزَاءً وِفَاقًا * إِنهَُّمْ کَانُواْ لَا یَرْجُونَ حِسَابًا * وَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِنَا کِذَّابًا»؛ (24-28/نبأ): دوزخیان در جهنم نه هوای خنکى مىچشند و نه آشامیدنى باب طبعی؛ مگر آب جوشان و چرکاب و خونابهاى از بدن دوزخیان و این جزایی است که با اعمالشان وفق دارد (بیشتر نیست)؛ زیرا اینها کسانی بودند که به روز حساب امیدى (باوری) نداشتند و آیات ما را به شدت و با همه وجود انکار مىکردند. علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این بخش می فرماید: « "جَزاءً وِفاقاً" دلالت دارد بر مطابقت کامل بین جزا و عمل، پس انسان با عمل خود نمىجوید مگر جزایى را که مو به مو مطابق آن باشد.» (المیزان20/273) دو نکته مهم در مورد این اصل ممکن است سوالهایی پیش بیاید که ما در اینجا دو نکته ذکر می کنیم تا پیشاپیش، جواب آنها را داده باشیم. نکته اول: برخی کارهای نامشروع در نظر ما یک گناه است اما در حقیقت و در واقع با این کار دو گناه صورت گرفته است از این رو دو تا هم جزا و عذاب خواهد داشت. مانند این نمونه: «یَانِسَاءَ النَّبىِِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِْ وَ کاَنَ ذَالِکَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا»(30/احزاب)؛ اى همسران پیامبر! هر کس از شما کار بسیار زشت آشکارى مرتکب شود عذاب براى او دو چندان خواهد شد، و این کار برای خدا آسان است. علت این عذاب دو برابر، دو گناهه بودن معصیت های آشکاری است که همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله مرتکب می شود: یک گناه همان فعل حرامی است که انجام می دهد و گناه دوم، لطمه زدن به آبرو و حیثیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. (ر.ک تفسیر نمونه17/283) بنابراین عذابشان دو چندان است. نکته دوم: این جزای موافق هم بعد از این است که آن گناه با شوینده هایی که خدا قرار داده است پاک نشود و با داروهایی که او مقرر کرده درمان نشود. این پاک کننده ها و داروهای درمانگر عبارتند از: توبه، عمل صالح، رنج دنیوی، سختی جان کندن، فشار قبر، عذاب برزخ، شفاعت(انبیا و اولیا ع علما و شهدا و صلحا و ...) ، دعای گذشتگان و آیندگان و ... در نهایت اگر شدت و عمق گناه به حدی بود که هیچکدام از این امور نتوانست در آن کارگر بیفتد نوبت به سوزاندن زخم می رسد که فرمودند: «آخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ»؛ آخرین دارو و راه درمان سوزاندن است.(نهج البلاغه، خطبه 168) در هر صورت، این یک قانون الهی است که فرمود: «مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها»؛ آنان که به صحنه قیامت و حساب، کار بد بیاورند، جز به مانند آن مجازات نبینند. (160/انعام) اما ثواب حداقل ده برابر است در همان آیه 160/انعام آمده است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»؛ هر کس که کار نیکی به صحنه حساب بیاورد ده برابر به او پاداش خواهند داد؛ یعنی ده ثواب در مقابل یک عمل صالح به او می دهند. اگر هم گفتیم «حداقل» با در نظر گرفتن آیاتی بود که به زودی ذکر خواهیم کرد. نکته مهم : این ثواب به شرط بقاء عمل در نامه اعمال است زیرا اعمال صالح ممکن است در اثر برخی گناهان دچار آسیب شده و همه یا بخشی از آنها نابود شود از این رو فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»؛ هر کس حسنه ای را بیاورد ده برابر پاداش به او می دهیم. سخنی تکان دهنده از امام سجاد علیه السلام حضرت مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.(معانی الاخبار/248) بلکه بیش از ده برابر خداوند متعال در آیه 89 نمل و نیز 84 قصص می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها»؛ هر کس عمل صالحی بیاورد پاداشی بهتر نصیب او می شود. همانطور که ملاحظه می شود این خیریت در تعداد خاصی منحصر نشده است و می تواند شامل بیش از ده برابر هم بشود. بلکه هر چه بخواهد خداوند متعال می فرماید: «وَ الَّذِى جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لهَُم مَّا یَشَاءُونَ عِندَ رَبهِِّمْ ذَالِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ»؛ و آنکه سخن راست و درست آورد و کسانى که آن را باور کردند، اینانند که پرهیزکارانند. براى آنان هر چه بخواهند نزد پروردگارشان فراهم است. این است پاداش نیکوکاران. (33-34/زمر) عجیب ترین وعده خدا به مؤمنین علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه 38 سوره مبارکه نور « لِیَجْزِیهَُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَ یَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ» اینگونه می نویسد: معنى جمله " لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا" این است که خداى تعالى به ایشان در مقابل هر عمل صالحى که در هر باب کردهاند پاداش بهترین عمل در آن باب را مىدهد و برگشت این حرف به این مىشود که خدا در اعمال صالح ایشان خردهگیرى نمىکند، تا باعث نقص عمل و انحطاط ارزش آن شود، در نتیجه عمل حسن ایشان احسن مىشود. کلمه فضل در جمله " وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ" به معناى عطاء است، و این خود نص در این است که خداى تعالى از فضل خودش آن قدر مىدهد که بیش از اعمال صالح آنها می شود. از این آیه روشنتر آیه 35 سوره ق است که مىفرماید:" لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ" هر چه بخواهند و تصور کنند ما به ایشان می دهیم و نزد ما پاداشهایی دارند فراتر از تصورشان. و این پاداش زیادى غیر از پاداش اعمال است و از آن عالىتر و عظیمتر است؛ چون چیزى نیست که خواسته انسان به آن تعلق گیرد و یا با سعى و کوشش به دستش آورد و این عجیبترین وعدهاى است که خدا به مؤمنین داده و ایشان را به آن بشارت مىدهد. ( ر.ک: المیزان 15/179-180) گریزی به یک روایت اکنون معنای این روایت قدری برای ما روشن می شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ مِنَ اللَّهِ مَکَاناً یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ»؛ به حقیقت که برای علی (علیه السلام) و شیعیان او در نزد خداوند متعال جایگاهی است که اولین و آخرین (تمام) مخلوقات حسرت آن را می خورند.(إرشاد القلوب ج2 ص292)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ضمن توصیه حضرت علی(علیه السلام) به نوعی عبادت از او خواست تا در همه حال آن را اجرا کند. معمولاً کسی که در مقام توصیه و سفارش است، چیزهایی را سفارش میکند که مهم و سرنوشتساز باشد. یکی از وصایای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به امیرم?منان علی علیهالسلام، تلاوت مستمر قرآن است؛ «وَ عَلَیکَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ؛ در همه حال و در هر شرایطی قرآن تلاوت کن.» (وسائل الشیعه، جلد 4، ص 839) بسیاری از عبادات هنگام مریضی، مسافرت یا جهاد در راه خدا از انسان ساقط میشود و یا تخفیف پیدا میکند، اما خداوند تأکید دارد که در این موارد نیز سعی کنید تا حد امکان قرآن بخوانید. (سوره مبارکه مزمل، آیه 20) چرا بر قرائت مستمر و روزانه قرآن این همه تأکید شده است؟ شاید حکمتش این است که قرآن برنامه زندگی سعادتمندانه هر مسلمان است به این جهت سزاوار است مسلمانان هر روز به قرآن مراجعه کنند و با قرائت آن درسهای زندگی را از قرآن بگیرند و بدان عمل کنند؛ هر مسلمانی که بخواهد به قرآن عمل کند لازم است روزانه به آن مراجعه کند و با آن مأنوس باشد. حقّ قرآن است که: آن را بخوانیم در آن اندیشه نماییم با او مأنوس شویم سخنش را در افکار و رفتار خود جای دهیم. اولین گام برای مأنوس شدن با قرآن تلاوت آن است، تلاوتی که همراه با توجّه باشد و رفته رفته ما را به فهم آیات و عملی ساختن فرامین آن راهنمایی کند. به همین علّت در روایات به تلاوت قران توصیه شده و آثار آن بیان داشته شده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «در روز قیامت فردی را برای حساب صدا می زنند، پس قرآن در پیش روی او با زیباترین صورت قرار میگیرد و عرض می کند: "خدایا! من قرآنم و این بنده تو در راه تلاوت من، خود را به سختی افکنده، و در دل شب مرا تلاوت کرده و قلبش روشن و اشکش جاری شده است. پروردگارا! او را از من خشنود کن، همچنانکه من از او خشنودم.» (الکافی،ج2،ص602،ح12) در روایت تأکید شده است که در خانه تلاوت قرآن صورت گیرد تا خانه و خانواده از برکات و فضایل قرآن بهره مند شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «خانه های خود را با تلاوت قرآن روشن کنید، و منازل را مانند قبرستان قرار ندهید، چنانکه یهود و نصارا چنین کردند. در کلیساها و معبدها به عبادت پرداختند ولی از منازلشان اثری نبود؛ چرا که هر خانه ای که در آن قرآن زیاد خوانده شود، خیر و برکت آن زیاد می شود. و آن خانه برای اهل آسمان ها نور می بخشد، همانطور که ستارگان، زمین را روشن می کنند.»(الکافی،ج2،ص610،ح1) |
ABOUT
MENU
Home
|