سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

کیست کز من ببرد جانب مهدی خبری

 که بیا سوی من غمزذه بنما نظری

 

 من که یعقوب صفت دیده براهت دادم

 یوسفا خود ز کرم کن سوی کنعان گذری


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 1:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



اگر چه غرق گناهم مرانی ام ز درت

شوم فدای تو و اشکهای چشم ترت


شها پناه ندارم کجا روم چه کنم

اگر مرا تو نگیری به زیر بال و پرت


ز هجر روی تو ای شه دلم چو لخته ی خون

بیا شفا بده دل را شها به یک نظرت


اسیر بند گناهم من التماس دعا

دعا نما تو مرا وقت ناله ی سحرت


+نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 1:15 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



گریار به ما رخ ننماید چه توان کرد؟ زان روی نقاب ار نگشاید، چه توان کرد؟
پنهان ز نظرها اگر آید به تماشا در دیده دل از ما بزداید چه توان کرد؟
آن حسن و جمالی که نگنجد به عبارت این دیده مر آن را چو نشاید، چه توان کرد؟
در دیده عشاق چو خورشید عیانست گر در نظر غیر نیاید، چه توان کرد؟
چون روی نماید دل و دین را برباید یک لحظه ولیکن چو نیاید، چه توان کرد؟
آید بر این خسته دمی چون به عیادت عمرم اگر آن دم به سر آید، چه توان کرد؟
ای فیض گرت یار نخواهد چه توان گفت؟ ور خواهد و رخ می ننماید، چه توان کرد؟


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:48 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد

با درد و غم طی می شود آن شهریاری می رسد

چون کارگردان جهان باشد خدای مهربان

این کشتی طوفان زده هم در کناری می رسد

اندیشه از سرما مکن سر می شود دوران دی

شب را سحر باشد ز پی آخر بهاری می رسد

ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر

گردی به پا شد از افق گویی سواری می رسد


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:45 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



عاقبت عالم ما صلح و صفا خواهد شد قلب معشوق پر از مهر و وفا خواهد شد
شام هجران و غم دل سپری خواهد گشت یار بی پرده نمایان ز خفا خواهد شد
قدم از پرده غیبت به برون خواهد زد خضر ما ساقی صهبای بقا خواهد شد
عالم پیر جوان گردد و سر مست سرور مشک ریزان نفس باد صبا خواهد شد
شب ظلمانی غم مهر رخش بشکافد روشنی بخش به خورشید و سما خواهد شد
همه آفاق پر از زمزمه عشق شود خود بیندیش در آن روز چه ها خواهد شد

+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:40 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست چگونه صبر و تحمل کند؟ توانش نیست
به سوز هجر تو سوگند، ای امید بشر دل از فراق تو جسمی بود که جانش نیست
اسیر عشق تو این غم کجا برد که دلش محیط غم بود و طاقت بیانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست
کسی که درک کند فیض با تو بودن را به حق حق که عنایت به دیگرانش نیست
بهار زندگیم در خزان نشست، بیا بهار نیست به باغی که باغبانش نیست


+نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 11:36 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



ای خدا جان بر لب آمد مهدی زهرا  نیامد

 حجةابن العسگری آن مونس دلها نیامد

خون چکد جای سرشک از دیده هر عاشق او

آن که گیرد خون زچشم عاشق شیدا نیامد


+نوشته شده در جمعه 88/12/21ساعت 10:2 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

 

ما شبی دست برآریم و دعائی بکنیم

 غم هجران تو را چاره ز جائی بکنیم

 دل بیمار شد از دست ، رفیقان مددی

   تا طبیبش به سر آریم و دوائی بکنیم

 


+نوشته شده در جمعه 88/12/21ساعت 9:55 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |