سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

«یَاعَلِىّ،ثَلاثٌ مَن لم یکن فیهْ لَمْ یَتُمَّ عَمَلُه: وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِىِ اللّه- عَزَّوَجَلَّ-;وَ خُلْقٌ یُدارى بِهِ النّاس; وَ حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ» اى على، اگر سه چیز در کسى نباشد عمل او کامل نیست: تقوایى که او را از گناهان باز دارد; اخلاقى که با آن با مردم مدارا نماید; بردباریى که با آن نادانىِ نادان را ردّ گرداند.
این حدیث مخصوص کسانى است که با مردم سر و کار دارند. حضرت (صلى الله علیه وآله) در ابتداى این حدیث مى فرماید: اگر این سه صفت در کسى نباشد، کارهاى او به سامان نمى رسد و نتیجه نمى گیرد; برنامه هایش با شکست مواجه مى شود، در واقع در این سه صفت، سه مسأله را بررسى کرده است:
1- رابطه انسان با خدا
2- رابطه انسان با دوستان
3- رابطه انسان با دشمنان

الف)رابطه بین انسان و خدا
وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِىِ اللّه عَزَّوَجَلَّ -...; ورع حالتى است که باعث بازدارى از ارتکاب گناهان مى شود و همین حالت را ملکه عدالت مى نامیم که بعضى در تفسیر آن به زحمت مى افتند. این ملکه باعث ایمنى انسان به طور صدر در صد نمى شود، چون اگر صد در صد باشد، عصمت است. مى توان این مسأله را به این صورت تشبیه کرد، جادّه معصیت، براى بعضى صاف و هموار است و بى هیچ مانعى آن را طى مى کنند، امّا عدّه اى در این مسیر با موانعى مواجه مى شوند; مثلا سیم خاردار، درّه،سنگلاخ و...مى بینند که طى طریق را براى آنان مشکل مى گرداند و مانع سیر آنان مى شود، ورع نیز نظیر همین موانع، آدمى را از گناه باز مى دارد. و به عبارت دیگر، جادّه معصیت را به سادگى نپیمودن و خود را مواجه با موانع دیدن و نیرویى او را به عقب کشیدن ، به این حالت، حالت ورع و عدالت گفته مى شود.
ب) رابطه بین انسان و دوستان
وَخُلْقٌ یُدارى بِهِ النّاس; و اخلاقى داشته باشد که با مردم مدارا کند; مردم داراى سلیقه هاى مختلفى هستند و معمولا مشمول این کلامند که «صاحبُ الحاجةِ لایرى إلاّ حاحته» یعنى زمانى که مشکل و حاجتى داشته باشد، غیر از مشکل خودش هیچ چیز دیگرى را نمى بیند و انتظار هم دارد همه کس و همه چیز مطلقا در اختیار او باشند.
کسى که مى خواهد جزء رهبران جامعه باشد رسالت الهیى دارد که ادا نمى شود، مگر این که داراى اخلاق نیکویى باشد، به عبارت دیگر، باید با مردم مدارا کند، در مقابل دوستان و توقّعات و مزاحمت هاى آن ها تحمّل و حوصله داشته باشد; چون چاره اى جز صبر و تحمّل نیست. هرکس در اجتماع موقعیّت بالاترى داشته باشد، این گونه مسائل براى او بیشتر است. مانند آن کسى که دست یکى از علما و بزرگان را مى کشید تا بر آن بوسه بزند. وقتى به او گفتند: دست آقا را نکشد گفت: مى خواهم ببوسم، به او گفتند: دست آقا مى شکند، گفت بشکند به جهنّم! مى خواست آقا نشود!

باید مخصوصا مدارا نمودن با بندگان خدا را از معصومین(علیهم السلام) آموخت که در مقابل بدى ها، نیکى و طرف مقابل را با حسن خلق منفعل و شرمنده مى کردند. ورع حالتى است که باعث بازدارى از ارتکاب گناهان مى شود و همین حالت را ملکه عدالت مى نامیم که بعضى در تفسیر آن به زحمت مى افتند.
ج) رابطه بین انسان و دشمنان
حلمٌ یرُدُّ به جهلَ الجاهلِ; در مقابل جاهلان هم نباید انسان خشونت کند، چون در اسلام خشونت جنبه استثنایى دارد. ما باید از قرآن یاد بگیریم که یک صد و چهارده سوره دارد که همه آنها را با لفظ «رحمن» و «رحیم» شروع کرده است، جز در یک مورد (سوره توبه). لذا باید در مقابل دشمنان هم تا جایى که از آن سوء استفاده نشود و آنان جسور نگردند و مسلّط نشوند، بنابراین باید حلیم بود.
حلیم کیست؟
در تفسیر«حلیم» گفته اند: کسى است که در عین توانایى در هیچ کارى قبل از وقتش شتاب نمى کند و در کیفر مجرمان عجله اى به خرج نمى دهد، روحى بزرگ دارد و بر احساسات خویش مسلّط است. راغب در مفردات مى گوید: حلم به معنى خویشتن دارى به هنگام هیجان غضب است و از آن جاکه این حالت از عقل و خرد ناشى مى شود گاه به معنى عقل و خرد نیز به کار رفته است.
حلیم و بردبار در روایات اسلامى:
سنگ صبور
1ـ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) گذر کرد بر جمعیتّى که بین آن ها مرد پرقدرت و نیرومندى بود که سنگ بزرگى را از زمین بر مى داشت و مردم آن را سنگ زورمندان، یعنى وزنه قهرمانان مى نامیدند و همه از عمل آن ورزشکار قوى در شگفتى بودند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)پرسید: این اجتماع براى چیست؟ مردم عمل وزنه بردارى آن قهرمان را به عرض رساندند. فرمود: آیا به شما نگویم قویتر از این مرد کیست؟ سپس فرمود: «رجلٌ سبُّهُ فحلُمَ عنه ، فغلَبَ نفسَهُ ، و غَلَبَ شیطانهُ و شیطانَ صاحبه; قویتر از او کسى است که به او دشنام گویند و تحمّل نماید و بر نفس سرکش و انتفامجوى خود غلبه کند و بر شیطان دشنام گو پیروز گرد»
2ـ امام صادق(علیه السلام) فرمود:«لا تمارینَّ حلیما و لا سفیها فانَّ الحلیمَ یقلیک َ والسّفیهَ یؤذیک»
«نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان، چه انسان بردبار کینه شما را در دل مى گیرد و سفیه نادان به آزارت دست مى زند»
حلم و حلیم در کلام امام صادق(علیه السلام)
قال الصادق(علیه السلام): الْحِلْمُ سِراجُ اللّه یَسْتَضیىءُبِهِ صاحِبُه الى جَوارِهِ، وَ لا یَکونُ حَلیماً اِلا المُؤَیَّدُ بِأَنْوارِالْمَعْرَفِةِ والتَّوحید وَالْحِلْمُ یَدورُ على خَمْسِ أوْجُه: أَنْ یَکونَ عَزیزاً فَیَذلّ،أَوْ یکون صادقاًفَیُتَّهَم،أَوْیَدْعُوا الى الْحَقِّ فَیَسْتَخَفَّ بِهِ ، أَوْ أَنْ یُؤذى بلاجُرم،أَوْأَنْ یُطالِب بِالْحَقِّ فَیُخالفوه،فاذا أَتَیْتَ کلاّ منها حَقَّه فَقَدْ أَصبتَ. و قابل السفیهَ بالاِعراضِ عنه وترکِ الجواب یکن النّاسُ أنصارک، لأَنَّ مَنْ جاوَبَ السَّفیهَ: فَکَأَنَّهُ قَدْوَضَعَ على النّارِ; حلم چراغ خداست که انسان به وسیله نور آن به مجاورت و قرب پروردگار متعال نزدیک مى شود. انسان، حلیم نمى شود مگر آن که با انوار توحید و معارف الهى تأیید شود.

حلم در پنج حالت صورت مى گیرد: در موردى که عزّت و بزرگى داشته و خوار و کوچک شده است; و در حالتى که راست مى گفته و متهّم به دروغ گشته است، و در جایى که دعوت به سوى حق مى کرده است و مردم او را اهانت کرده و سبک شمرده اند، و چون بى آن که جرم و گناهى را مرتکب شود اذیّت و آزارش کنند، و یا مطالبه و درخواست حق نماید و او را در آن حق مخالفت کنند. پس شخص حلیم در این پنج حالت با مال، وقار و حوصله، حلم ورزیده و کوچکترین تزلزل و حالت ناراحتى پیدا نمى کند و حلیم بودن مرد از حلم ورزیدن در این موارد معلوم مى شود. و سزاوار است که، با شخص بى خرد و سفیه به سؤال و جواب نپردازد و بلکه از او رو برگرداند و چون اعتراض او را پاسخ نگوید، دیگران با او موافقت کرده و یارى خواهند نمود. ولى جواب دادن و بحث کردن با او مانند هیزم گذاردن در آتش است که شعله آتش را افروخته و بیشتر خواهد کرد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: نه با بردبار دانا مراء و جدال کن و نه با سفیه نادان، چه انسان بردبار کینه شما را در دل مى گیرد و سفیه نادان به آزارت دست مى زند.
در پناه انجیرهای صبور
صفت حلم در مقابل غضب است و در اثر صبر و تواضع و خضوع حاصل مى شود و خضوع و فروتنى حاصل نمى شود، مگر پس از تحقّق حقیقت توحید و معرفت به عظمت و جلال و قدرت پروردگار متعال; و چون انسان خداوندِ توانا را مؤثّر و محیط و حامى مطلق و سلطان حقیقى بر همه موجودات دید، قهراً از خودبینى و خودپسندى و خودخواهى دور گشته و پیوسته با حالت بندگى و خضوع و خشوع و اطاعت و ذلّت و تسلیم و تفویض و رضا و صبر، زندگى خواهد کرد. این است که در روایات شریفه، علم همراه با حلم ذکر مى شود; یعنى علمى که توأم با خضوع و خشوع بوده و از خودپسندى و خودخواهى و خودبینى دور باشد.
صد هزاران حلم دارند این گروه
هر یکى حلمى از آن ها چو کوه
حـلـمـشــان بـیـدار را ابلـه کند
 زیـرک صـد چـشـم را گمره کند.

 


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:28 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



از جمله کسانی که هنگام مرگ نزد محتضر حاضر می شود، شیطان است. او برای گرفتن و فریفتن ایمان مؤمن حضور می یابد. در روایتی صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: هنگامی که مرگ یکی از دوستان ما فرارسد، شیطان از جانب راست و چپ او می آید (و او را احاطه می کند) تا از ایمان و اعتقادی که دارد، بازش دارد (و نگذارد با ایمان از دنیا برود) ولی خداوند مانع او می شود و به همین دلیل می فرماید:
یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الآخره؛ 
خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت و استوار (عقیده صحیح و محکم) در حیات دنیا و آخرت پا برجا و ثابت می دارد.
از روایت دیگری استفاده می شود که وقتی ابلیس ملک الموت همراه با پانصد فرشته از فرشتگان را می بنید که با کیفیت خاصی برای قبض روح مؤمنی می آیند، دست بر سر گذاشته و فریاد می کشد. در این هنگام لشکریانش علت را جویا می شوند و گویند: ای سرور ما چه اتفاقی برای شما افتاده (مالک یا سیدنا؟) جواب می دهد: آیا نمی بینید که به این بنده چگونه کرامتی عطا شده است؟! چرا غفلت کردید و نتوانستید او را فریب داده و گمراه کنید؟! (این کنتم عن هذا؟) گویند ما درباره ی او تلاش خود را کردیم؛ ولی او از ما پیروی نکرد (جهدنا به فلم یطعنا). 
در روایتی دیگر نیز از امام صادق علیه السلام آمده است که هیچ کس نیست، مگر این که هنگام مرگ ابلیس بعضی شیاطین تحت امرش را برای به کفر کشاندن و ایجاد شک در دینش موکل او می کند تا وقتی که روحش خارج شود؛ اما بر مؤمنان چنین تسلطی ندارد؛ پس هنگامی که نزد مردگان خود (کسانی که در حال مردن هستند) حاضر شدید، تا به هنگام مرگشان شهادتین را به آنان تلقین کنید.  علامه طباطبائی می فرماید: از آیاتی همچون «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الآخره و یضل الله الظالمین»   و «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بریء منک انی أخاف الله رب العالمین»   می توان معنای روایت مزبور را استفاده کرد.
عامه نیز در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند:
هنگام مرگ، دو شیطان نزد محتضر حاضر می شوند که یکی از آن ها در سمت راست و دیگری در سمت چپ قرار می گیرند. شیطانی که در طرف راست قرار دارد شبیه به پدر محتضر بوده و به او گوید: فرزندم من همیشه با تو مهربان و دوست بودم (از هیچ کمکی نسبت به تو دریغ نکردم و فقط) از تو می خواهم که با دین نصرانیت بمیری که بهترین ادیان است. و شیطانی که در سمت چپ محتضر است؟ شبیه به مادر اوست. به او گوید: فرزندم! تو در شکم من جای داشتی و پستانم مشک شیر و دامنم جایگاه (آرامش و آسایش) تو بود، از تو می خواهم که به دین یهودیت بمیری که بهترین ادیان است. 
این روایت هم تصریح می کند که علت حضور شیطان به هنگام مرگ، به کفر کشاندن مؤمنان است. البته در آن هنگام شیطان توانایی جذب همگان را ندارد؛ بلکه بی ایمانان و دنیاطلبان غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار او قرار داده و او را «ولی» انتخاب می کنند؛ به فرمانش گوش می سپارند و در این موقع حساس اگر ایمان ضعیفی هم داشته باشند، از دست می دهند.
خدای تعالی از سویی می فرماید: «انا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لا یؤمنون»   یا تسلط شیطان را بر کسانی می داند که او را ولی خود بدانند: «انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون»   یا در آیه ای دیگر مطرح می کند که شیطان بر گمراهان سلطه دارد: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین»


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:20 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



  زمانى که عثمان خلیفه ی سوم کشته شد ، مردم با امیرالمؤمنین على علیه‏السلام بیعت کردند .
مردى بود به نام حبیب بن منتجب که از طرف عثمان فرماندار قسمتى از نواحى یمن بود ، امام علیه‏السلام او را بر مقامش ابقا کرد و نامه‏اى به این مضمون به او نوشت :
به نام خداوند بخشاینده مهربان
از بنده خدا امیرمؤمنان على بن ابى‏طالب به حبیب بن منتجب :
درود بر تو ، من خدایى را که جز او خدایى نیست سپاس مى‏گویم و بر عبد و فرستاده‏اش محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله صلوات مى‏فرستم .
اى حبیب بن منتجب ! تو را بر کارى که دارى ابقا مى‏کنم ، بر عمل و برنامه‏ات پابرجا باش و سفارشم به تو این است که با رعیت به عدالت رفتار کن و اهل مرز و بومت را زیر پوشش احسان بگیر و بدان که اگر کسى سرپرست ده مسلمان شود و عدالت را در میان آنان رعایت نکند ، در قیامت در حالى که دو دستش به گردنش بسته ، محشور مى‏شود و تنها راه نجات در این مهلکه عدالت است ، چون نامه‏ام به تو رسید بر کسانى که از اهل یمن مى‏پذیرند بخوان و از آنان براى من بیعت بگیر ، اگر همانند بیعت رضوان با تو عمل شد ، بر فرمانداریت پابرجا باش ، ده نفر از عقلا و فصحا و افراد مورد اطمینان و آنان که در فهم و شجاعت بهترین کمک مردمند و عارف به حق و عالم به دین و آگاه به نفع و ضرر و خوش رأى‏ترین آنان است به سوى من گسیل کن ، بر تو و بر ایشان سلام .
نامه را بست و مهر کرد و به دست عربى داد تا به والى یمن برساند . او نامه را رساند ، حبیب نامه را گرفت و آن را بوسید و بر چشم و سرش گذاشت ، آن گاه بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى حضرت حق و درود بر پیامبر و آلش گفت : اى مردم ! عثمان از دار دنیا درگذشت ، مردم پس از او با عبد صالح ، امام ناصح ، برادر و خلیفه رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که از همه سزاوارتر به خلافت بود ، آن کسى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با او عقد اخوت بست ، آن مردى که غم و رنج از چهره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دور کرد ، شوهر دخترش و وصیش و پدر دو سبطش امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب علیه‏السلامبیعت کردند ، اکنون شما مردم یمن نسبت به این بیعت چه مى‏گویید و چه نظر دارید ؟ راوى مى‏گوید : صداى ناله مردم برخاست ، اشک شوق بر چشمشان دوید ، از شدت خوشحالى به صداى بلند گریه کردند و گفتند :
« سمعاً وطاعة وحباً وکرامة للّه ولرسوله ولاخى رسوله »
مردم به عنوان على علیه‏السلام با حبیب بیعت کردند ، پس از بیعت از آنان خواست طبق شرایط امیرالمؤمنین علیه‏السلام ده نفر را انتخاب کنند ، شرایط این‏چنین بود :
عاقل ، فصیح ، ثقه ، فهیم ، شجاع ، عارف باللّه ، عالم به دین ، آگاه به نفع و ضرر ، تیز رأى ، تا پس از انتخاب از یمن به مدینه روند و محضر مقدس مولاى عاشقان را جهت دستور گرفتن براى اوضاع یمن درک کنند . انتخابات شروع شد ، از میان تمام مردم صد نفر واجد شرایط انتخاب شدند ، از صد نفر هفتاد نفر ، از هفتاد نفر سى نفر ، از سى نفر ده نفر که در میان آن ده نفر یکى از چهره‏هاى شاخص عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود !
و او هم به عنوان سخنگوى هیئت ده نفره شناخته شد ، از یمن حرکت کردند و در مدینه به حضور پیشواى پرهیزکاران رسیدند و بر او به خلافت و حکومت سلام کرده و تهنیت گفتند . حضرت جواب آنان را داد و به همه خوش‏آمد گفت ، آن گاه پسر مرادى از جاى برخاست و به عنوان سخنگوى هیئت چنین گفت :
سلام بر تو اى امام عدالت پیشه و چهره نورانى کامل و شیر بیشه شجاعت و سخاوت !
و اى قهرمان نیرومند و اى سوار دریادل و اى کسى که خداوند بزرگ او را بر تمام مردم برترى داده ! درود خدا بر تو و آل بزرگوارت ، به صدق و حقیقت شهادت مى‏دهم که تو پیشواى تمام مؤمنانى و تو جانشین پیامبرى و خلیفه پس از اویى و وارث علم رسول اسلامى ، خدا لعنت کند کسى که حق تو را انکار کند و مقامت را منکر باشد ، چه نیکوست که امروز امیر مردم و پایه حیات و زندگى هستى ، عدلت در میان مردم چون خورشید مى‏درخشد و فضل و عنایتت چون باران پى در پى بر مردم مى‏بارد ، ابر رحمت و رأفتت بر سر مردم سایه افکنده ، حبیب بن منتجب ما را به سوى تو فرستاده و ما از این آمدن سخت خوشحالیم و امید است در این دیدار براى ما و تو مبارک باشد . امیرالمؤمنین علیه‏السلام پس از شنیدن این سخنرانى و بیانات جالب و فصیح ، دو چشم بر پسر مرادى دوخت ، آن گاه نظرى به هیئت انداخت ، سپس به آنان خیلى نزدیک شد و نامه فرماندار خود را از آنان گرفت و باز کرد و خواند و خوشحال شد ، آن گاه امر کرد به هریک از آن ده نفر یک حله یمانى و رداى عدنى عنایت شود و دستور داد آن ده نفر را با کمال محبت پذیرایى کنند ، وقتى هیئت از نزد امام برخاست ابن ملجم بلافاصله سه خط شعر عالى در مدح حضرت سرود که مضمونش این است : تو بزرگوار و پاکیزه و صاحب بخششى و فرزند شیران نر در مرحله عالى و بلند شجاعتى ، اى وصى محمد ! خداوند تو را به واقعیت‏هاى مختص فرموده و فضل و مقام تو را در قرآن مجیدش ستوده ، زهرا علیهاالسلامآن بلند مرتبه عالى همت و دختر نبىّ گرامى را خداوند بزرگ جهت همسرى تو قرار داده .
سپس گفت : یا على ! آنچه از برنامه‏هاى الهى و اجتماعى از ما مى‏خواهى بخواه ، تا ببینى که چگونه اطاعت ما از تو باعث خوشحالى تو خواهد شد ، به خدا قسم در بین ما نیست مگر قهرمان پر قوت و با اندیشه زرنگ و رزم جوى پیکارگر ، ما این صفات را از آبا و اجداد خود به ارث برده و به فرزندان شایسته خویش به ارث داده‏ایم . امام در میان آن هیئت ده نفره از سخنرانى او بسى خشنود شد و کلام او را در تمام زمینه‏ها پسندید ، سپس به او فرمود : نامت چیست ؟ گفت : نامم عبدالرحمن است . فرمود : فرزند کیستى ؟ گفت :
پسر ملجم مرادى هستم . حضرت فرمود : تو مرادى هستى ؟ عرض کرد : آرى یا امیرالمؤمنین . امام فرمود : « إِنّا لِلّهِ وَإنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه الْعَلِیِّ الْعَظیم » . حضرت مرتب چهره او را نگریست و دست روى دست زد و کلمه استرجاع بر زبان جارى کرد ، سپس فرمود : آه تو مرادى هستى ؟ عرضه داشت : آرى !!
راستى چه اندازه عجیب است ، فردى از اهل یمن ، این‏گونه نسبت به على علیه‏السلامداراى معرفت باشد و از این طریق تمام وسایل سعادت و هدایت در اختیارش باشد ، ولى در عاقبت کار نام نجس و کثیفش در دیوان اشقیا آن هم تحت عنوان اشقى الاشقیا ثبت شود و براى او شقاوت ابدى و ننگ همیشگى بماند !!


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



مسلمانانى که به مساجد رفت و آمد دارند ، به خاطر عبادت دسته جمعى ، ذکر خدا ، قرائت قرآن ، خواندن دعا ، شنیدن موعظه ، توبه از گناه ، گریه براى حق و براى اهل بیت قدس سرهما ، شرکت در کار خیر ؛ روحى با صفا ، روانى پاک ، قلبى رقیق ، بدنى فعال و پرکار جهت پرداختن به کارهاى مثبت و نیتى خالص و پاک پیدا مى‏کنند و در حقیقت تبدیل به منبعى از خیر و برکت مى‏شوند و وجدوشان به صورت کلیدى براى حل مشکلات مردم در مى‏آید و همگان از مهر و محبّت و عشق و دوستى‏شان بهره‏مند مى‏گردند .  این خصلت‏ها و حالات با ارزش ، بیش‏تر ویژه مردم مؤمن و اهل مسجد است و آنان که دچار سستى ایمان و یا بى‏دین هستند چون چوبى خشک یا سنگى سخت یا حیوانى وابسته به شکم و شهوت‏اند .  آرى ؛ ارتباط با خدا که منبع مهر و محبّت و عشق و برکت است و رفت و آمد به مساجد و زیارت عالم ربّانى در کنار محراب و منبر و شنیدن نصایح و موعظه‏هاى او ؛ سازنده حیات طیّبه و عامل طهارت روح و ترک زشتى‏ها و مایه خوشى و لذت واقعى در دنیا و آخرت است .

 گفت معشوقى به عاشق کى فتى                                      تو به غربت دیده‏اى بس شهرها 
 پس کدامین شهر زآن‏ها خوش‏ترست                                گفت آن شهرى که در آن دلبرست 
 هر کجا باشد شه ما را بساط                                         هست صحرا گر بود سمّ الخیاط 
 هر کجا که یوسفى باشد چو ماه                                      جنّت است ار چه که باشد قعر چاه 
 با تو دوزخ جنّت است اى جان فزا                                   با تو زندان گلشن است اى دلربا 
 شد جهنم با تو رضوان و نعیم                                         بى تو شد ریحان و گل نار جحیم 
 هر کجا تو با منى من خوشدلم                                          وربود در قعر گورى منزلم 
 خوش‏تر از هر دو جهان آنجا بود                                      که تو را با من سر و سودا بود


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:8 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروى مى کنند، در مسائل دینى نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را «تقلید» مى گویند .پس تقلید از فقها نه تنها خلاف عقل نیست ، بلکه از باب رجوع غیر متخصص به متخصص مى باشد که حکم عقلى است. اگر کسى که باید تقلید کند، تقلید نکند واعمالى را انجام دهد مانند بیمارى است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودى حاصل شود بیمارى اش افزون شود. پس تقلید در احکام شرعی رجوع به متخصص و اهل خبره است; یعنی، همانگونه که همه عقلای عالم در هر رشته و صنعت و علمی به نزد متخصص و اهل خبره آن رشته می‏روند ، برای آشنایی از احکام دین و حلال و حرام و واجب و مستحب وظیفه دارید به متخصص آن; یعنی، عالمی که عمری را در فهمیدن این احکام از قران و روایات زحمت کشیده رجوع می کنند . در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعو ام أن یقلّدوه؛از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین اند و خود را از گناه و آلودگى حفظ مى کنند و با هواهاى نفسانى مبارزه مى کنند و مطیع اوامر الهى و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنى کسانى که در علوم اسلامى مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامى مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکى و مهندسى از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید مى کند.
اما تقلید کورکورانه; یعنی، انسان بدون آگاهی و دلیل منطقی و عقلی از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند مثل بت پرستان که وقتی پیامبران به آنها می‏گفتند چرا در مقابل این مجسمه‏های چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری هم از شما برطرف نمی‏کنند سجده می‏کنید می‏گفتند ما می‏دیدیم پدرانمان این را عمل می‏کردند ما هم از آنها پیروی می‏کنیم; این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد می‏کند ، یا مثل بعضی از غرب‏زده‏های امروز که به مجرد اینکه یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آنها پیروی می‏کنند.
حال اگر کسی اعمال خود را بدون تقلید از مجتهد خاص انجام داده باشد ، چنانچه اعمال او مطابق با نظریه مرجع اعلم و متخصص (که وظیفه عقلی و شرعی تقلید از آن است ) باشد ، اشکال ندارد و اعمال او صحیح است ، اما اگر برخی از اعمال او نادرست بود ، باید همان مقدار را جبران نماید...


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:2 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



‏اگر روایات‌را بررسی‌ کنیم‌، به‌ اعمالی‌ برمی‌ خوریم‌ که‌ نزد خدا محبوب اند ‌و ثواب های زیادی دارند.به‌ تعدادی‌ از آنها اشاره‌ می‌کنیم‌:
1- کسب‌ علم‌:"فضّل‌ العلم‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ قیام‌ ألف‌ لیلة؛ارزش‌ علم‌ از عبادت‌ هزار شب‌ نزد خدا بهتر است‌" .
2 - مذاکره و مباحثه‌ علمی‌:"ساعة‌ عند مذاکرة‌ العلم‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ ألف‌ غزوة‌ و قرائة‌ القرآن‌ کلّه‌؛ یک‌ ساعت‌ مذاکرة‌ علمی‌ محبوب‌تر است‌ نز خدا از هزار جنگ‌ در راه‌ خدا و از قرائت‌ کلّ قرآن‌" .
3 -همنشینی‌ با علما:"جلوس‌ ساعة‌ عند العلماء أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ عبادة‌ ألف‌ سنة‌؛ همنشینی‌ با علما بهتر است‌ از عبادت‌ هزار سال‌" .
4 - دیدار با علماء:"زیارة‌ العلماء أحبّ إلی‌" اللّه‌ مِن‌ سبعین‌ طوافاً حول‌ البیت‌؛ دیدار با علما بهتر است‌ از هفتاد طواف‌ خانة‌ خدا" .
5 - نماز:فإنّ الصلاة‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ مِن‌ الصیام‌؛ نماز از روزه‌ نزد خدا بهتر است‌" .
6 - پیروی‌ از پیامبر (ص‌):"أحب‌ العباد إلی‌" اللّه‌ تعالی‌" المتأسّی‌ بنبیّه‌؛محبوبترین‌ بندگان‌ نزد خدا کسی‌ است‌ که‌ به‌ پیامبر (ص‌) تأسّی‌ کند" .
7 -دوام‌ در عمل‌:"أحبّ الاعمال‌... ما داوم‌ علیه‌ العبد و إنْ قلّ؛ محبوترین‌ اعمال‌... عمل‌ است‌ که‌ مداوم‌ باشد، گرچه‌ کم‌ باشد" .
8 - سخاوت‌ مندی‌:"الشابُّ السخیّ... أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ الشیخ‌ العابد؛ جوان‌ سخاوتمند از پیر مرد عابد محبوتر است‌".
9 - خوشحال‌ کردن‌ دیگران‌:"أحبّ الاعمال‌.. سرور تدخله‌ علی‌ مؤمن‌؛ محبوبترین‌ اعمال‌ خوشحالی‌ است‌ که‌ بر مؤمنی‌ وارد کنی‌" .
10 -همراهی‌ با برادر دینی‌:"مشیٌ مع‌ أخ‌ مسلم‌.. أحبّ إلی‌" اللّه‌ تعالی‌ من‌ اعتکاف‌ شهرین‌ فی‌ المسجد الحرام؛ همراهی‌ با برادر مسلمان‌ محبوبتر است‌ نزد خدا از اعتکاف‌ دو ماه‌ در مسجد الحرام‌" .
11 -بر آوردن‌ حاجت‌ مؤمن‌:"لقضاء حاجة‌ امری‌ء مؤمن‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ عشرین‌ حجّة‌؛ بر آوردن‌ حاجت‌ مؤمن‌ محبوتر است‌ نزد خدا از بیست‌ حجّ" .
12 - پرخیرترین‌ فرد برای‌ مردم‌: از پیامبر سؤال‌ شد: محبوب‌ترین‌ شخص‌ نزد خدا کیست‌؟ فرمود: "أنفع‌ الناس‌ للناس‌؛ پر نفع‌ترین‌ مردم‌ برای‌ دیگران‌" .
در جای‌ دیگر فرمود:"الخلق‌ عیال‌ اللّه‌ فأحبّ الخلق‌ إلی‌" اللّه‌ مَن‌ نَفَعَ عیالَ اللّه‌ و أللهخل‌ علی‌" أهل‌ بیت‌ سروراً؛ محبوب‌ترین‌ بنده‌ نزد خدا کسی‌ است‌ که‌ به‌ عیال‌ خدا (مردم‌) نفع‌ برساند و اهل‌ خانه‌ای‌ را خوشحال‌ کند" .
13- غیبت‌ نکردن‌:"ترک‌ الغیبة‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ مِن‌ عشرة‌ آلاف‌ رکعة؛ غیبت‌ نکردن‌ بهتر است‌ از ده‌ هزار رکعت‌ نماز مستحبی‌" .
14 -مسواک‌ زدن‌:"رکعتان‌ بسواک‌ أحبّ إلی‌" اللّه‌ من‌ سبعین‌ رکعة‌؛ دو رکعت‌ نماز مسواک‌ زدن‌ بهتر است‌ از 70 رکعت‌ نماز بدون‌ مسواک‌ کردن‌" .


+نوشته شده در سه شنبه 89/1/17ساعت 12:0 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



گاهی خداوند وقتی بنده مؤمنی را دوست داشته باشد، اجابت دعای او را به تأخیر می اندازد. در حدیث است که خداوند استجابت دعا بنده مؤمن خود را به تأخیر می اندازد، به خاطر آن که صدای او را دوست دارد و می خواهد بنده بیش تر به درگاهش الحاح و اصرار کند. چون تأخیر در اجابت سبب تکرار دعا می شود و در نتیجه باعث تقویت نیروی روحی و ایمان دعا کننده می گردد. اما فاسق را چون دوست ندارد، فورا اجابت می کند تا دعا را تکرار نکند و ضمنا حجت تمام می شود و در قیامت نتواند احتیاجی نماید.
ناله مؤمن همی داریم دوست گو تضرّع کن که این اعززاوست
حاجت آوردش زغفلت سوی من آن کشیدش، موکشان تا کوی من
گر بر آرم حاجتش او را رود هم در آن بازیچه مستغرق شود
امام صادق (ع) می فرماید: «بنده ای که دوست خداست، وقتی حادثه ای برایش رخ می دهد، به درگاه خدا دعا می کند. خداوند به فرشته ای که موکل بر اجابت اوست می فرماید: حاجت بنده ام را برآور، ولی در آن شتاب مکن که من میل دارم صدا و آواز را بشنوم. اما بنده دشمن خدا وقتی دعا ، خداوند بر فرشته موکل به آن حاجت دستور می دهد: حاجتش را زود برآورید و در برآوردن آن شتاب کنید. که من خوش ندارم صدا و آواز او را بشنوم».گاهی دعا به اجابت می رسد، اما مصلحت هایی اقتضا می کند تحقق خارجی آن به تأخیر افتد. حضرت موسای کلیم می گویم: پروردگارا! تو به فرعون و طرفدارانش در زندگی دنیا زیورها و مال های فراوان داده ای! او مردم را از راه تو گمراه می کند. پروردگارا! اموالشان را نابود ساز و دل هایشان را سخت گردان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک تو را ببینند!
خداوند در پاسخ موسی و برادرش فرمود: قد أجیب دعوتکما؛  دعای شما را اجابت نمودم».
امام صادق (ع) فرمود: «میان دعای حضرت موسی(ع) تا غرق شدن فرعون، چهل سال طول کشید!»
‌‌‌ما از باطن هستی و مصالح حقیقی بی خبریم.به علت عدم آگاهی از باطن هستی و حقیقت غیبی، گاهی می پنداریم که خیر ومصلحت ما در تحقق و برآورده شدن حاجتی یا دفع مشکل و مانعی است، در حالی که اگر حجاب حقیقت کنار رود و آینده برای ما حاضر و روشن گردد، از تقاضا و درخواست خود منصرف می شویم.قرآن کریم می فرماید:«عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی أن تحبوا شیئا و هو شرّ لکم؛ چه بسا چیزی را خوش ندارید، در صورتی که برای شما خوب است، و چه بسا چیزی رادوست دارید که برای شما بد است».از روایات استفاده می شود که هیچ دعایی بی اثر نیست و هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد، پس در واقع هر دعائی به استجابت می رسد ، اما گونه های استجابت آن مختلف است. امام سجاد(ع) می فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: یا برای او ذخیره می گردد یا در دنیا برآورده می شود یا بلایی را که می خواست به او برسد،‌ از وی می گرداند»بنابراین انسان مؤمن در هیچ حالی نباید از دعا مأیوس شود، چه دعایش مستجاب گردد یا به عللی به اجابت نرسد و یا اجابت آن به تأخیر افتد، چون اولا دعا عبادت، بلکه مخ عبادت است و موجب تکامل روحی و معنوی و تقرب به ذات الهی می گردد. ثانیا در هر صورت و با هر حالی که باشد.حتی دعای اشخاص فاسق و گناهکار بر جسم و جان و زندگی آنان تأثیر مثبت دارد. همان دعای مستجاب نشده وقتی تکرار شد و روی هم انباشته گردید، آثار نیکی در روح او ایجاد و در سرنوشتش تأثیر سازنده ای دارد. پیامبر اکرم(ص) می فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که حاجت خود را از خدا بخواهد و در دعا پافشاری کند؛ چه حاجتش برآورده شود و چه نشود» در حدیث دیگری از حضرت نقل شده :«هیچ مسلمانی نیست که به درگاه خدا دعا کند جز آن که دعایش مستجاب می شود، منتها گاهی اثر آن را دیر یا زود در دنیا می بیند و گاهی سبب کفاره گناهان او می شود و گاهی نیز خداوند او را برای آخرتش ذخیره می گردد ».
وعده الهی مشروط است، نه مطلق
خداوند می فرماید: «ادعونی استجب لکم؛ دعای شما را اجابت می کنم». این وعده الهی، مطلق و بی قید و شرط نیست، بلکه مشروط به تحقق شرایطی است. برخی از شرایط به مقدمات و شیوة دعا و الفاظی که باید به کار ببریم بستگی دارد. برخی به شخص دعا کننده مربوط می گردد. بعضی از شرایط به مطلوب مورد تقاضا ارتباط دارد.به بیان دیگر: دعا مقدماتی ویژه و فرایندی ضابطه مند و شراطی مشخص دارد که با «بایدها» و «نبایدها» همراه است که از آن به «شرایط استجابت یا موانع استجابت دعا» یاد می کنیم.
شیوة دعا کردن و مقدماتی که در استجابت مؤثر است:
1 – معرفت و شناخت ؛ نخستین شرط استجابت دعا، شناخت کسی است که انسان او را می خواند. به همین جهت قرآن در آموزش شیوة دعا کردن می فرماید «اعوا ربکم تضرعا و خفیة»؛ پروردگار خود را به زاری و پنهانی بخوانید یعنی بدانید کسی را که می خوانید، «رب» شماست، آفرینش رشد و تعالی و پرورش شما در دست قدرت اوست.
بهترین دعا آن است که با ربوبیت آغاز گردد. نگاهی به شیوة دعا کردن انبیا و اولیای الهی در قرآن نشان می دهد که آنان دعای خود را با «ربی» یا «ربنا» آغاز می کردند، زیرا این واژه انسان را متوجه می سازد با مبدأیی ارتباط برقرار ساخته است که از نخستین لحظات وجود تا آخر عمر او و بعد از آن انسان را غرق در الطاف ربوبی خویش می سازد.
2 – دعا باید با اخلاص و از صمیم قلب و با حال تضرع و تواضع باشد. تنها با زبان دعا نکند، بلکه روح دعا باید در جان و در تمام ذرات وجود آدمی رسوخ کند.
امام صادق(ع) می فرماید: «خداوند دعایی را که از دل غافل و بی خبر برخیزد، مستجاب نمی کند».
3 – دعا باید در حالت بیم و امید باشد.
نه آن چنان از اعمال خود راضی باشید که گمان کنید هیچ نقطة تاریکی در زندگی شما نیست و هیچ گناهی مرتکب نشده اید و نه آن چنان مأیوس باشید که خود را شایستة عفو و بخشش خدا و اجابت دعا ندانید.
از خود راضی بودن و ندیدن عیب های خویش، ضمن این که جهل مرکب و عامل مهمی برای عقب گرد انسانی و سقوط اخلاقی است، باعث می شود که انسان به جای عیوب خویش، عیب های دیگران را ببیند؛ یعنی به بیماری که شیطان مبتلا بود «انا خیر منه؛ من از آدم بهترم» مبتلا شود.
چنان که «یأس و نامیدی» هم از دام ها و حربه های شیطان است. شایسته است انسان با دو بال «بیم و امید» حرکت کند آیة «ادعو ربکم خوفا و طمعا»  پیامبرش این است که با بیم و امید خدا را بخوانید.
4 – خدا را در پنهانی خواندن، دعا را زودتر به اجابت می رساند «ادعوا ربکم تضرعا و خفیة»؛ بخوانید پروردگارتان را در حال تضرع و در پنهانی» دعا در خلوت با تمرکز فکر و حضور قلب همراه است و به اخلاص نزدیکتر و از ریا و خودنمایی دور است. به همین جهت دعا در نیمه های شب و در نماز شب، آن هنگام که همگی در خواب راحت به سر می برند، زودتر مستجاب می گردد. پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
«خیر الدعا الخفیّ، بهترین دعا آن است که پنهانی (و از روی اخلاص) صورت گیرد».
5 – تطهیر مال و ثروت و خانه و زندگی از مالی که از راه غصب، ظلم، رشوه، ربا، دزدی، غش در معامله و فریب پیدا کرده یا مالی که خمس یا زکات و انفاقات آن پرداخت نشده است.
6 – اجتناب از خوردن غذای شبه ناک و تطهیر لقمة خود و افراد تحت تکفل از حرام.
7 – عدم غفلت از مبارزه با فساد و امر به معروف و نهی از منکر، بی اعتنایی در مقابل فسادهای اخلاقی و اجتماعی و اباحه گری و نادیده گرفته شدن ارزش های دینی: موجب عدم استجابت دعا می گردد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید. در غیر این صورت خداوند انسان ها شرور ( و کسانی که تعهداتی دینی و اخلاقی ) بر نیکان شما مسلط می کند و هر چه بکنید، مستجاب نمی شود».
8 – عمل به پیمان های الهی
نظیر سؤال شما را روزی مردی از امیرالمؤمنین(ع) پرسید و گفت: مگر خداوند نمی فرماید «ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید ا اجابت کنم شما را » پس چرا ما هر چه دعا می کنیم، مستجاب نمی شود؟!
حضرت فرمود :« چون دل های شما در هشت مورد خیانت و بی وفایی کرد. آن را اصلاح کنید تا دعایتان مستجاب گردد:
1 – خدا را شناختید، ولی حقش را آن گونه که به شما واجب بود، ادا نکردید.
2 – به پیامبر خدا ایمان آوردید، آن گاه با سنت و روش او مخالفت کردید و دین و شریعت او را در مقام عمل از بین بردید.
3 – کتاب خدا (قرآن) را که بر شما فرود آمد خواندید، ولی به آن عمل نکردید. گفتید «سمعنا و اطعنا ؛ به گوش و دل می پذیریم» ولی در عمل با آن به مخالفت برخاستید.
4 – گفتید: خدایا! ما از آتش دوزخ می ترسیم، ولی پیوسته به واسطة گناهان و معاصی خود، به سوی دوزخ شتاب می کنید.
5 – گفتید: ما راغب و علاقه مند بهشتیم، ولی مدام کارهایی انجام می دهید که شما را از بهشت دور می سازد.
6 – نعمت خدای خود را خوردید، ولی سپاس گزاری نکردید.
7 – خداوند شما را به دشمنی باشیطان فرمان داد و فرمود : «ان الشیطان لکم عدوا فاتخذوه عدوّا؛ شیطان دشمن شما است او را دشمن خود بدانید» ولی به زبان با او دشمنی کردید و در عمل به دوستی برخاستید.
8 – عیب های مردم را برابر دیدگانتان قرار دادید و عیب های خود را پشت انداختید و آن را نادیده » گرفتید. در نتیجه پشت سر کسی می گویید و ملامت می کنید که خود به آن ملامت سزاوارترید».
بعد فرمود: «با این وضع چه دعایی از شما مستجاب گردد . درصورتی که شما درهای دعا و راه های آن را بسته اید؟ پس راه تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید. کارهایتان را اصلاح کنید و امر به معروف و نهی از منکر کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند».
کیفیت شروع دعا
1 – دعا باید با حمد و ثنای الهی همراه باشد. جهت آموزش شیوة دعا کردن، دعای فرشتگانی را که حاملان عرش خدا هستند و فرشتگانی که گرداگرد آن قرار دارند، توصیف نموده است. آنان ابتدا «تسبیح و حمد» خدا را می گویند و ایمان خود را اظهار و ابراز می دارند. سپس برای مؤمنان استغفار می کنند. آنان می گویند : پروردگارا رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته. تو از گناهان بندگانت با خبری و نسبت به آنان رحیمی . آنان را که توبه کرده اند و از راه تو می روند، ببخش و بیامرز و از عذاب دوزخ نگاه دار...»
چنان که ملاحظه فرمودید؛ دعا را با تسبیح و تحمید خدا و اظهار ایمان به او و با کلمة طیبیه «ربنا» آغاز نمودند و از مقام رحمت و علم بی پایانش که از صفات جمال و جلال او است، مدد خواستند سپس در حق دیگران دعا نمودند تا خدا دعا را در حق شان نیز مستجاب گرداند.
2 – دعا را ذکر صلوات بر محمد و آل محمد باید شروع نمود، زیرا صلوات درخواست سلام و درود از خداوند برای پیامبر اسلام و اهل بیت طاهرین اوست که سلام خالق هستی و همة خلایق پاک بر آنان باد این دعا قطعا مستجاب است. وقتی در ابتدا و انتهای دعا ذکر صلوات قرار گرفت، خداوند به خاطر اول و آخر دعا، آن چه را که در وسط قرار گرفته، اجابت خواهد کرد.
3 – تطهیر قلب و روح: از کثافات و کدورت های گناهان، به وسیلة اعتراف به گناه و توبه در پیشگاه خداوند.
4 – در پایان، دعا را با تمسک به صفات او به اتمام برسانید، مثلا بگویید، برحمتک یا ارحم الرحمین.
سبحانک الله لا اله انت وحدک لا شرک و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
برخی موانع استجابت دعا
1 – گناه: گناهان سه گونه اثر می گذارند:
الف – توفیق دعا کردن را سلب می کنند.
ب – حالت تضرع و تواضع و توبه و انا به و اشک و گریه را می گیرند و نمی گذارند بنده با حضور قلب، توجه اش به سوی خدا متمرکز گردد و مجذوب نفحت رحمانی او شود.
ج – در صورت خواندن دعا، دعایش مستجاب نمی گردد.
علی(ع) می فرماید: «المعصیه تمنع الاجابه  با گناه از اجابت دعا جلوگیری می کنند» در دعای کمیل، شبهای جمعه دقت نمایید، آن جا که می خوانید : « اللهم اغفرلی الذنوب التی تجس الدعا و... خدایا گناهانی که مانع استجابت دعای من شده اند بیامرز.
2 – ترک دعا در هنگام خوشی ها : خداوند به حضرت داود (ع) وحی فرمود: مرا در روزهای خوش و آسایش یاد کن تا من دعای تو را در ایام گرفتاری و سختی اجابت کنم.
3 – نافرمانی و رنجاندن والدین.
4 – تأخیر انداختن نمازهای واجب از اول وقت.
5 – در گفتار ، بد زبان بودن.
6 – نسبت به افراد مؤمن سوء ظن داشتن و بد طینت بودن.
7 – با برادران یا خواهران مؤمن، دو رویی و منافقانه برخورد کردن.
8 – ترحم نکردن به افراد ضعیف...

 


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 11:55 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»1 . تنها الگو برای شما در تمام زندگی شخصی، اجتماعی، سیاسی رسول الله (ص) است می توانیدمسیر خود را در صراط مستقیم قرار دهید. لکن سه ویژگی ملاک است 1ـ ایمان به مبدأ (خدا) 2ـ ایمان به مقصد (قیامت) 3ـ همیشه به یاد خدا بودن.
شرط موفقیت در هر کاری اراده و پشتکار است، آنچه را از مبانی اخلاقی و عملی در قرآن و حدیث از علمای ربانی و کتب دینی می دانیم و می شنویم عمل می کنیم و آنچه را که زشت و جزء اعمال قبیح است. ترک کنیم.
کتابهایی جهت مطالعه بیشتر معرفی می شود
گفتار یکی بس است کردار فزون باید
1ـ کتاب چهل حدیث امام خمینی، مخصوصا حدیت اول تا فصل ششم.
2ـ کتاب قلب سلیم، شهید دستغیب.
3ـ تزکیه نفس، آیه الله مظاهری.
4ـ تزکیه نفس، استاد شجاعی، ج3.
5ـ اخلاق اسلامی، شهید دستغیب.
استماع و شنیدن مواعظ و اخلاقیات و حضور در مجالس علمای ربانی بسیار مفید است.
اگر طبق دستورات اهل بیت(ع) که طبیبان واقعی روح و جسم هستند عمل کنیم دچار مشکل نمی شویم، اصل انحطاط اخلاقی، برمی گردد به درست عمل نکردن به دستورات اهل بیت (ع) مشکل از خود ماست نه از دستورات و دین.


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 11:52 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



معمولا  هیجانات ما مستقیماً از آنچه در لحظه واقعه بر انگیزاننده برای ما روی می دهد ناشی نمی شود بلکه به میزان قابل توجهی بر گرفته از اعتقادات و باورهای ماست . اگر به بررسی باورها و ذهنیات خود بپردازیم تا میزان قابل توجهی می توانیم از خشم نا سالم خود جلوگیری کنیم . خشم ناسالم سر چشمه باورهای ناسالم است یکی از باورهای ناسالم که باعث ایجاد خشم می شود و وجود خواسته های انعطاف ناپذیر در شخص است ، مثلاً رئیس یک شرکت به یکی از کارمندان خود در صورت انجام کاری کوچک مژده تشویق بزرگی را میدهد وبعد از انجام کار توسط آن کار مند رئیس به قول خود وفا نمی کند این امر باعث ایجاد خشم در کارمند می شود و حال اگر به بررسی ذهنیات کارمند بپردازیم می بینیم که این خشم نا سالمی است که از باور ناسالم یعنی خواسته انعطاف ناپذیر کارمند برخواسته است .
خواسته های ناسالم و انعطاف ناپذیر خواسته هایی هستند که اگر شخص آنها را از ذهن خود دور کند به خشم ناسالم نیز نخواهد رسید . علت اینکه خواسته های انعطاف ناپذیر باعث خشم می شوند این است که اولاً با واقعیت و خواسته های مردمی در تضادند اگر باور ذهنی کارمند این باشد که در واقع امکان دارد رئیس دچار اشتباه بشود و امکان اشتباه را قبلاً برایش فرض کرده باشد در مواجهه با بد قولی رئیس می تواند میزانی از خشم خود را مهار کند .
ثانیاً : خواسته انعطاف ناپذیرغیرمنطقی است خواسته کارمند به این گونه است که : چون من می خواهم رئیسم با من منصفانه برخورد کند پس رئیسم نباید بد قولی کند وباید به قولش وفادار باشد در حالیکه رابطه منطقی بین خواسته من ووفاداری رئیس برقرار نیست وازاینکه من دوست دارم رئیسم با من منصفانه برخورد کند این نتیجه گرفته نمیشود که بنابراین رئیسم با من منصفانه برخورد خواهد کرد .
و ثالثاً : خواسته های انعطاف ناپذیر نتایج ناسالم به بار می آورند : یکی اینکه باعث بد اندیشی می شوند به این صورت که اولین نتیجه ای که کارمند می گیرد این است که پیمان شکنی رئیسم بسیار بد است که این بد اندیشی باورناسالمی است که باز با خود واقعیت در تضاد است . زیرا کارمند می توانست به اتفاقاتی بد تر از این فکر کند که در واقعیت زندگی اتفاق می افتد بنابراین میزان بدیی که برای این عمل رئیس در نظر می گیرد بیششتر از حد بد بودن واقعی آن است دیگر آنکه بد اندیشی شخصی غیر منطقی است زیرا او می گوید رئیس من کار بدی کرد بنابراین عمل او بسیار بد است در حالیکه رابطه ای ( عقل و ذهنی ) بین بد بودن کاری بسیار بد بودن همان کار نیست .
ودر آخر بد اندیشی نتایج ناسالمی به بار می آورد اول ا ینکه باعث برخورد شدید کارمند با رئیس می شود ودر نتیجه به موفقیت نمی رسد وثانیاً امکان وفق یافتن او با اینواقعه ضعیف تر می شود . نتیجه دومی که خواسته انعطاف ناپذیری دارد بی صبری در برابر شکست است کارمند می گوید : من نمی توانم این حقیقت را تحمل کنم که رئیسم به قولش عمل نکند ودرنتیجه یا می میرم ویا سعادتمند نیستم. واین نتیجه اولاً باواقعیت خارجی درتضاد است چراکه تجربه زندگی ثابت کرده که لازمه اینگونه شکستها بدبختی نیست وانسانها باوجود این گونه شکستها می توانند به زندگی سعادتمندانه ای برسند. ثانیاً غیرمنطقی است زیرا می گوید برای من تحمل این واقعه سخت است ونتیجه می گیرد برای همین نمی توانم تحمل کنم درحالیکه لازمه عقلی سخت بودن چیزی عدم تحمل آن نیست وامکان دارد شخص باوجود سخت بودن عملی با تدابیری به انجام آن موفق شود. وثالثاً این بی صبری باعث نتایج ناسالم برخورد نادرست با رئیسو ضعف سازش بااین واقعه می شود.
نتیجه سوم خواسته انعطاف ناپذیر دیگر سرزنشی است کارمند می گوید:رئیس با بدقولی که داشت نشان داد که آدم بدی است درحالیکه این نتیجه گیری با واقعیت خارجی درتضاد است زیرا واقعیت رئیس دارای رفتارهای مختلفی ، من جمله رفتار خوب ، رفتار خنثی ورفتار بد است وتعریف رئیس بوسیله این رفتار واقعیت ندارد ونمی توانیم بگوییم چون این عمل رئیس بد بوده بنابراین او هیچ عمل خوبی ندارد وانسان بدی است وثانیاً غیرمنطقی است زیرا کارمندی می گوید : رئیس به دلیل رفتار بدش آدم بدی است دراینجا کارمند حکم جزء رفتار که این عمل مخصوص باشد را به کل رفتار نسبت داده است درحالیکه رابطه منطقی وعقلی بین این دو وجود ندارد وذهن از بدبودن جزء رفتار، بدبودن کل رفتار را نتیجه نمی گیرد.
و ثالثاً نتیجه غیر سالم به بار آورده وباعث برخورد خشن باررئیس و عدم تغییر موضوع رئیس و عدم موفقیت و عدم تطبیق و سازگاری کارمند با واقعه رخ داده می شود .
نتیجه چهارم خواسته انعطاف ناپذیر خویشتن سرزنشی است کارمند می گوید: بدقولی رئیس بخاطر اشتباه من است . من آدم بدی هستم که اشتباه کردم ( خشم خود دفاعی خشم نسبت به فرد دیگر است که از شخص در برابر سرزنش از خودش دفاع می کند) کارمند در واقع می گوید : رئیس من نباید بخاطر من می آورد که من آدم بدی هستم .این نتیجه باواقعیت درتضاد است زیرا کارمند باخویشتن سرزنشی تأیید می کند که با آن رفتار می توان او را تعریف کرد درحالیکه کارمند غیر از این اشتباه اطمینان غیرمنطقی به قول رئیس رفتارهای خوب وخنثی نیز داشته است.ودیگر آنکه غیر منطقی است وخطای جزءبه کل رخ داده است.
وثالثاًنتایج ناسالمی را به بار می آورد که در گذشته به آنها اشاره کردیم.
همانطور که گفته شد بسیاری از هیجانات ما ناشی از اعتقادات وباورههای ماست بنابراین اگر باورها وذهنیات ما صحیح باشد ما به خشم ناسالم مبتلا نمی شویم وزندگی راحتی خواهیم داشت.
توجه به این موضوع که ساختمان روح وعواطف وتربیت ومقدار وسوابق ذهنی افراد ،فوق العاده مختلف است بسیاری از مشکلات معاشرتی وتضادها وبرخوردهای اجتماعی را حل می کند. مثلاًبسیار دیده ایم که پدران ومادران از یک عمل نابجای کودک مانند شکستن یک ظرف یاکثیف کردن لباس خود زیاد ناراحت می شوند وگاهی مجازاتهای شدید دربرابر این عمل کوچک روامی دارند وکودک رابسیار ملامت می کنند ، درحالیکه اگر درست موضوع را بررسی کنیم خواهیم دید نه جای عصبانیت است ونه چندان جای ملامت وسرزنش دارد. مسلم است نه معلومات کودک درباره چگونگی ظرفهای شکستنی وغیرشکستنی وطریق نگهداری آنها که احتمال افتادن وشکستن را به حداقل برساند واز لیز خوردن وسنگینی کردن انگشتان بکاهد به اندازه کافی است ونه اگر همه این مطالب را کاملاً بداند تجربه کافی روی آن دارد وبه فرض اینکه هم علم وهم تجربه او کافی باشد قدرت جسمی او ناچیز است.
بنابراین اگر مافعلاًدر نگهداری این ظروف واردتریم بخاطر تجربیات وآزمایشهای فراوان دوران کودکی است.
این محاسبه را درباره افراد بزرگتر نیز می توانیم بکنیم بعضی عادات رفیق من ممکن است در نظر من ناپسند آید وبخاطر آن خود را آماده برای قطع دوستی می کنم ولی هنگامیکه محیط تربیتی رفیقم رادرنظر می گیرم ساختمان روحی او را به آن ضمیمه می کنم سابقه ذهنی اورا نیز مورد توجه قرار می دهم می بینم اگر من بجای او بودم جز این نمی کردم.
همسایه من بلند صحبت م یکند ومزاحم من است پایه معلومات وساختمان حنجره واعصاب ومیزان حساسیت پرده های گوش او وتربیت او را در نظر بگیرم می بینم اگرچه او مقصر است اما تقصیر او به آن بزرگی که من خیال می کردم نیست.
البته اشتباه نشود نمی خواهیم بااین بیان مردم رادرهمه اعمال خود بی تقصیر معرفی کنیم و آنچنان که جبریون معتقدند همه چیز را به گردن علل روحی وجسمی وخارجی بیندازیم همچنین نمی خواهیم بااین بیان لزوم تربیت را انکار نماییم بلکه منظور اینست که اگر توجه به این واقعیتها داشته باشیم برای حل اختلافات ورفع اعتراضات بر یکدیگر آمادگی بیشتری پیدا خواهیم کرد و وجود یکدیگر را به آسانی تحمل خواهیم نمود.


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 11:49 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



آنچه که از روایات بر می آید آن است که بزرگترین وسوسه شیطان: وادار کردن انسان است به نفس خودش است و تنها کاری که او می کند وسوسه است. وسوسه به معنای القای درونی است. او در قلب ما تأثیر می گذارد نه در عقل ما لذا اگر مطلبی شما را تهدید کرد آن را به عقل خود ارجاع دهید(از طریق عقل دست نخورده و خراب نشده راحت می توان تشخیص داد که آن عمل باطل است یا صحیح، البته تأکید می کنم عقلی که در اثر خرابی اعمال فاسد نشده باشد). وسوسه دائمی است پس لحظه ای کار نمی کند و مدام می خواهد تأثیر گزار باشد و این که می بینید در مقابل کار خلاف مکرر احساس رغبت می کنید این بدان واسطه است.
بدانید که شیطان دشمن قسم خورده است او اخراج خودش از بهشت را به تقصیر ما می داند لذا طبیعی است که ما را به عنوان دشمن اول خود قلمداد می کند و حس حسادت او بیشتر به این فکر دامن می زند و او قسم خورده که همیشه و در همه جا و درهمه حال و برای همه کس وسوسه کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد(مگر گروه خاص و معدودی) لذا از او بترسید و غافل نباشید.
درون وجود من و شما نفسی است که این نفس زمینه عمل شیطان است و او بالاترین وسوسه ها را در این نفس انجام خواهد داد. از خود مشغولی ها رهایی یابید که ما هرچه می کشیم از دست نفس اماره است.
نفسی که ما را امر به بدی می کند و عاملی است از جانب شیطان. به بیان پیامبر اکرم(ص) اگر می خواهید خدا را بشناسید نفس خودرا بشناسید که نقطه مقابل خداست. اگر می خواهید به خدا برسید از نفس دور شوید ( هرچه قدر که از نفس فاصله بگیرید به خدا نزدیکتر می شوید)اگر می خواهید خدا را راضی کنید نفس را به عصبانیت منجر کنید.
و یک راه عملی ساده این که هرکجا دلتان به شما امری کرد آن را انجام ندهید و مخالف آن را انجام دهید(حتی در موارد ساده از فلان چیز خوشتان نمی آید و دوست ندارید برای خوردن آن را بخوریدالبته به شرطی که با میل شما تضاد نداشته باشد)


+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 11:44 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<   <<   6   7      >