سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

انسان ها با توجه به عوامل متعدد از جمله محیطی که در آن زندگی می کنند و افرادی که با آنها به طور مداوم در ارتباطند و همچنین از نظر عوامل وارثتی و ژنتیکی سلایق و ویژگی های متعدد و متفاوتی دارند و شاید نتوان دو نفر را که از ویژگی های کاملا یکسانی برخوردار باشند را در روی کره خاکی پیدا کرد.

 


سختی

از میان این ویژگی ها و خصوصیت های فراوان و غیر قابل شمارش برخی از آنها فراوانی بیشتری دارند و بیشتر در افراد ظهور و بروز می کند که از جمله آنها ویژگی  کم طاقتی و بی تابی انسان ها است .

اینکه یک شبه به اهداف خودمان دست پیدا کنیم و هیچ مشکلی حق نداشته باشد بر سر راه ما سبز شود و اگر خدایی ناکرده با مشکلی مواجه بشویم زمین و زمان را به هم بدوزیم  از جمله خصوصیت هایی است که ما را تبدیل به یک انسان کم طاقت و بی تاب می کند .

می توان کم طاقتی انسان ها را یکی از بزرگترین موانع رسیدن آدمی به موفقیت بیان کرد، چرا که هیچ گاه فردی با رویارویی نادرست در برابر مشکلات نتوانسته است آنها را پشت سر گذاشته و بر آنها پیروز شود و به همین خاطر این ویژگی یکی از خصوصیت هایی است که بارها از آن به عنوان یک صفت منفی در قرآن مجید سخن به میان آورده شده است و ویژگی های افراد بی تاب و کم طاقت را برای ما به تصویر کشیده است تا با شناخت آنها بتوانیم وجود خودمان را کاملا از بی تابی و کم طاقتی خالی کنیم و هیچ گاه اجازه ورود دوباره این ویژگی ها را به درون خود ندهیم.

خداوند متعال در سوره معارج یکی از ویژگی های انسان را کم طاقتی و بی تابی بیان می کند چرا که از طرفی نه طاقت تحمل کردن مشکل و سختی ها  را ندارد و نه وقتی به او نعمتی داده می شود آن را در جهت درست بکار می گیرید و استفاده می کند :

ِ(انَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً *إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً *وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: به راستى که انسان سخت آزمند [و بى‏تاب‏] خلق شده است. چون صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه کند. و چون خیرى به او رسد بخل ورزد(معارج 19 -21)

حال با توجه به اینکه این ویژگی یک خصوصیت فراگیر در میان انسان ها است و مانع و سدی محکم در رسیدن افراد به موفقیت و خوشبختی قلمداد می شود اگر می خواهید در جاده موفقیت قدم بگذارید قبل از هر چیز باید بدانید که چه طور با این ویژگی و خصلت مذموم مبارزه و آن را از درون خود ریشه کن کنید و گرنه باید برای همیشه قید رسیدن به قله خوشبختی را بزنید و آن را فراموش کنید.

 

به دنبال معجون شرح صدر باشید

اگر بخواهیم یک معنای ساده و روان برای شرح صدر بیان کنیم باید اینگونه بگوییم :

شرح  یعنی وسعت دادن به یک چیز و صدر هم که در عربی به معنای سینه است و معنای کلی آن اینگونه است که با بدست آوردن این ویژگی و خصلت طلایی درجه تحمل و صبر و مدارای انسان آن قدر بالا می رود که می تواند به راحتی در برابر مشکلات و سختی ها و مسئولیت های طاقت فرسایی که به او محول می شود ایستادگی کند و آنها را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد .

این خصلت طلایی و معجزه گر آن قدر از اهمیت ویژه ای برخودار است که به عنوان یکی از نعمت های مهم از طرف خداوند متعال به پیامبر اکرم یادآوری می شود :

(أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ : آیا براى تو سینه‏ات را نگشاده‏ایم؟)( الشرح :  1)

سوالی که در اینجا ممکن است به ذهن شما خطور کند این است که چگونه می توان این نعمت مهم را از آن خود کرد تا در نتیجه در برابر مشکلات و سختی ها جزع و فزع نکنیم و آنها را به راحتی پشت سر بگذاریم ؟

برای بدست آوردن این ویژگی مهم و حیاتی ،در آیات الهی به نکاتی مهم اشاره شده است که به صورت اختصار آنها را بیان می کنیم:

1)جزء خواسته های اصلی ما از خداوند باشد

ما انسان ها در دعاهای خود خواسته های زیادی را مطرح می کنیم، اما به نظر می رسد آنچه از اولویت بیشتری برخوردار است، دعا کردن برای بدست آوردن شرح صدر و قدرت تحمل پذیری بالاست چنانچه حضرت موسی علیه السلام برای تحمل سختی ها و مشکلات و مسئولیت سنگین رسالت به عنوان اولین خواسته خود این ویژگی را از خداوند متعال طلب کرد و فرمود:

(قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری،وَ یَسِّرْ لی أَمْری: گفت: «پروردگارا، سینه‏ام را گشاده گردان،و کارم را براى من آسان ساز(طه : 25 -26)

 

2) نقش ایمان و نماز را در زندگی خود پر رنگ کنید

خداوند متعال بعد از اینکه در سوره معارج ویژگی کم طاقتی و بی تابی را برای انسان ها بیان می کند، بلافاصله در آیات بعد راه مبارزه به این خصلت مذموم را برای ما به تصویر می کشد  و افرادی را معرفی می کند که با توجه به ویژگی های منحصر به فردی که دارند هرگز اجازه ورود این صفت را ساختمان روح و روان خود نمی دهند ،ویژگی هایی که در راس  آنها اهمیت و تاکید بر نماز ذکر شده است:

(انَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً *إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً *وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: به راستى که انسان سخت آزمند [و بى‏تاب‏] خلق شده است. چون صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه کند. و چون خیرى به او رسد بخل ورزد.(معارج 19 -21)

مگر کسانی که این ویژگی ها را داشته باشند :

(إِلاَّ الْمُصَلِّینَ*الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ *وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ *لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ :غیر از نمازگزاران: همان کسانى که بر نمازشان پایدارى مى‏کنند. و همانان که در اموالشان حقّى معلوم است، براى سائل و محروم.)

و به همین جهت است که خداوند متعال در آیات متعدد برای مبارزه با مشکلات و گرفتاریها همه را دعوت به کمک گرفتن از نماز می کند :

(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از شکیبایى و نماز یارى جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است.)( البقرة :  153)

چرا که علاوه بر فوائد غیر قابل شمارشی که این عبادت دارد می تواند به انسان شرح صدری عنایت کند که با آسودگی و آرامش خاطر به مبارزه با  مشکلات اقدام کند.


+نوشته شده در دوشنبه 92/3/27ساعت 2:35 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



لقمان حکیم، آن مرد الهی نکته‌ای را به فرزند خودش تبیین می‌کند و می‌فرماید: فرزندم! دو چیز را در دنیا رعایت کن تا اهل آخرت شوی:

اول اینکه همنشین خوب پیدا کن، تا تو را اهل آخرت کند. چون اگر همنشین شر پیدا کردی، نشستن با او، تو را اهل جهنم می‌کند. یعنی اصلاً نفس او، اثرگذار خواهد بود.

دوم این که در دنیا به آنچه که به تو می‌رسد، قناعت کن، تا سالم زندگی کنی.

 


لقمان
ای کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم

یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (28)

لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا (29)

ترجمه فولادوند

«اى واى، کاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم.»(28) او [بود که‏] مرا به گمراهى کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود.» و شیطان همواره فروگذارنده انسان است. (29) (سوره مبارکه فرقان)

بدون شک عامل سازنده شخصیت انسان- بعد از اراده و خواست و تصمیم او- امور مختلفی است که از اهم آن‌ها همنشین و دوست و معاشر است، چرا که انسان خواه و ناخواه تأثیر پذیر است، و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش می گیرد.

این حقیقت هم از نظر علمی و هم از طریق تجربه و مشاهدات حسی به ثبوت رسیده است.

 

معیارهای دوستان حقیقی

معیارهایی که می‌توان در سایه آن‌ها، دوستان حقیقی و معاشران واقعی را شناخت عبارتند از:

ایمان به خدا و قیامت، عمل صالح، آگاهی و معرفت دینی، خلوص و اخلاص، مهربانی و مهرورزی، وقار و آرامش، دگر دوستی و دلسوزی، ادب و متانت، صفا و صمیمیت، راستی و درستی، عفو و گذشت و...

بنابر این شایسته است آدمی با فردی که دارای این اخلاق پسندیده است دوستی و رفاقت کند و با وی هم‌نشینی نماید تا از انفاس قدسیه و برکات این اخلاق خداپسندانه بهره‌مند گردد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«کسی که خداوند خیر عظیمی برایش بخواهد، رفیق و دوستی شایسته و صالح نصیبش می‌کند، تا اگر حقایق الهی و حلال و حرام و خواسته‌های حق را فراموش کند، به یادش آورد و اگر به آن‌ها توجه نماید، او را برای به اجر گزاردنش یاری می‌دهد.»

امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در پاسخ به فردی که از ایشان جویای برترین اعمال شده بود، فرمودند: «هو ان یقنع بالقوت... ؛ برترین عمل این است که انسان به آنچه در دست او است، قانع باشد»

از همنشینی با مردگان دوری کن!

از طرفی همنشین ناصالح، افراد را فاسد و جهنمی می‌سازد چنانکه حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «... همنشینی با مردگان، فاسد کننده قلب است.»

گفته شد: ای رسول خدا! همنشینی با مردگان چیست؟

فرمودند: رفاقت و معاشرت با هر که از جاده ایمان منحرف بوده و نسبت به احکام الهی کناره گیر است و از عمل به آن امتناع دارد و نیز فرمودند که تنها زیستن بهتر از همنشین بد است.

معاشرت با افراد نادان و ناباب، دین و دنیا و آبروی انسان را بر باد داده و آدمی را از عنایات الهی محروم می‌نماید.

 

حضور شیطان

امام علی علیه‌السلام در مورد هم‌نشینی با افراد ناباب و هوسران فرمودند: هم‌نشینی با هوسرانان سبب از یاد رفتن ایمان و حضور شیطان می‌شود.

در قرآن کریم از زبان افراد منحرف که گرفتار عذاب دوزخند، چنین بیان شده است: «کاش فلانی را دوست _خود_ نگرفته بودم.» که این آیه هشداری جدّی است برای مردم ، تا در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند.

اگر از زندانی‌ها، معتادان و سیگاری‌ها بپرسند که عامل گرفتاری های شما چیست؟در جواب از دوستان ناباب شکایت می‌کنند و آنان را عامل بدبختی و گرفتاری خود می‌دانند.

به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «هر شخص پیرو دین، آیین و آداب و رسوم دوست و همنشین خود می‌باشد.»

اثر شگفت انگیز معاشرت چه در جهت مثبتش و چه در جهت منفیش، هرگز قابل انکار نیست چنانکه در خاندان انسان‌های برگزیده نیز همیشه از همین عامل استفاده گردیده است.

قناعت
قناعت کن تا سالم زندگی کنی

نکته دومی که لقمان به فرزند خود یادآوری می کند این است که در دنیا به آنچه که به تو می‌رسد، قناعت کن، تا سالم زندگی کنی.

«قناعت» در لغت به معنای تنازل است تا آنجا که فرد زندگی خود را با امکاناتی که در دست دارد، منطبق سازد.

از مصادیق آن، رضایت دادن به چیزی است که به او می‌رسد.(مصطفوی تبریزی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج 9، ص 327)

در کتاب‌های لغت، خرسندی، بسنده کردن به قسمت، بسنده کردن به مقدار نیاز، صرفه‌جویی، خشنودی به آنچه از روزی و معاش قسمت می‌شود.(علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، واژه قناعت)

رضا دادن به سهم خویش.(ابن منظور، لسان العرب، ماده قنع)

در اکتفا به مقدار ناچیز از وسایل زندگی در حدّ ضرورت،(حسین راغب اصفهانی، مفردات قرآن، ماده قنع) راضی شدن به مقدار کم از بخشش (ابن اثیر، النهایه، ماده قنع) از معانی قناعت محسوب شده است.

اهمیت قناعت در زندگی به حدی است که امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در پاسخ به فردی که از ایشان جویای برترین اعمال شده بود، فرمودند: «هو ان یقنع بالقوت... ؛ برترین عمل این است که انسان به آنچه در دست او است، قانع باشد.»(نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج 15، ص 232)

در روایتی دیگر، قناعت آن قدر مهم تلقی شده است که موجب سعادت انسان به حساب آمده است.(عبدالواحد آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 391)

این صفت، علاوه بر آنکه از صفات ممتاز اخلاقی محسوب شده و به حسن رابطه فرد با مولای خود منجر می‌شود، در استحکام بنیاد خانواده نیز از اهمّیت خاصی برخوردار است و آثار مهمی بر آن مترتب می‌شود.

اگر قناعت نباشد، انسان مبتلای به گناه می‌شود و اگر هم خدا، لطف و محبت کند و او به گناه نیافتد، حداقل این است که دائماًرنج می‌برد و در درون خود غصه دارد و مدام با خود می‌گوید: چرا من به این مطلب نرسیدم!؟ چنین کسی در درون خود آرامش ندارد، اما آن که قانع شد، همیشه آرامش روحی دارد.

این مطلب، برای انسان ملموس است؛ لذا اولیاء خدا مطلبی را بیان کردند که روانکاوی امروز، بر آن، صحه می‌گذارد.

امام علی (علیه‌السلام) در وصف و ستایش یکی از «خباب بن الارت» می‌فرماید:خدا رحمت کند خباب بن الارت را، با کمال میل اسلام آورد و با اختیار هجرت کرد و به اندازه کفایت در معیشت قناعت ورزید و از خدا راضی گشت و با مجاهدت زندگی کرد

رابطه قناعت و آرامش

بین قناعت و آرامش رابطه‌ای مستقیم برقرار است. آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که به خودی خود حاصل نمی‌شود بلکه توسط عواملی دیگر حاصل می‌شود. مثلاً رضایت و خرسندی ناشی از قناعت عاملی آرامش آفرین است.

امام علی(علیه‌السلام) در وصف و ستایش «خباب بن الارت» می‌فرماید: خدا رحمت کند خباب بن الارت را، با کمال میل اسلام آورد و با اختیار هجرت کرد و به اندازه کفایت در معیشت قناعت ورزید و از خدا راضی گشت و با مجاهدت زندگی کرد. (نهج‌البلاغه، 1384: حکمت 43)

امام در این حدیث رضایت از خداوند و زندگی توأم با مجاهدت را نتیجه منش قناعت جویی، بیان می‌فرماید. انسان قانع در آرامش است زیرا نگران روزی فردای نیامده خود نیست و توجه‌اش را به داشته‌هایش معطوف کرده است. 

برانگیخته شدن خوی قناعت محرکی است که شرایط ناهموار زندگی را برای انسان هموار می‌سازد.

حیات طیبه که در قرآن آمده است در تفسیر امام علی (علیه‌السلام) همان زندگی همواری است که تنها با قناعت نصیب انسان می‌شود. (همان: ح 229)

پس لقمان حکیم به فرزندش می‌فرماید: عزیزم! دو چیز را رعایت کن تا اهل آخرت شوی. اول این که هم نشین خوب انتخاب کن.

اگر انسان، هم نشین شر را انتخاب کند، نفس شرور، به تعبیر بزرگانی مثل ملا محسن فیض کاشانی، اگر به تو تعلیم هم ندهد، خود هم نشینی و هم نفس شدن با او، بر تو اثر منفی می‌گذارد. به تعبیر امروزی‌ها برای شما، امواج منفی و شر می‌فرستند.


+نوشته شده در دوشنبه 92/3/27ساعت 2:32 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



بدترین و ویران کننده ترین آسیب و ضربه برای زندگی آدمی، گناه و نافرمانی خداوند متعال است. هم در نفس و قلب آدمی تأثیر بسیار سوئی دارد و هم عامل گرفتار شدن در عذاب الهی می باشد ....


توبه

آنچه بسیار شگفت آور و از سوی دیگر بسیار امید آفرین و خوشحال کننده است، اجازه توبه و انابه ای است که خداوند حکیم و رحیم به بندگان گناهکار خود داده است، ما در دو نوشتار کوتاه در مورد آثار معصیت، روایاتی را عرض می کنیم و بعد از آن درباره رخداد نورانی و زیبای توبه، نکاتی را تقدیم می‌کنیم.

در اینجا به عنوان یک مقدمه ضروری و البته واضح مطلبی را متذکّر می‌شویم که اگر در قبول آن، دچار تردید و خللی باشیم کل بحث این دو مقاله و بلکه کلّ آموزه های دین اسلام و در پی آن، اصل تدّین و دینداری انسان نابود می شود و البته این مقدمه ضروری، نیازمند یک آسیب شناسی حیاتی نیز هست که به دنبال اصل مقدمه، به آن نیز اشارتی خواهیم داشت. اما آن مقدمه اساسی این است که شرط بهره مندی حقیقی و قبول و اذعان به معارف اسلامی، ایمان به غیب است. قبول داشتن عالمی واقعی و حقیقی، غیر از عالم مادی و محسوس است. وجود خداوند تبارک و تعالی، وجود فرشتگان الهی و اصلاً خود وحی اموری هستند که اگر آدمی به غیب، ایمان نداشته باشد نمی تواند آن ها را قبول کند. علاوه بر آنکه بعضی از آموزه های اسلام ناظر به روابط حاکم بر غیب عالم است و پرده از روی روابطی غیر مادی و محسوس بر می کند. البته الآن و در این مقاله نمی خواهیم راجع به امور غیر فیزیکی بحث کنیم و مثلاً رابطه علیّت را بررسی کنیم و اثبات کنیم اصلاً خود علیت امری غیرمادی است. اینها مباحث مفید و با اهمیت فلسفی هستند که فعلاً غرض ما را تشکیل نمی دهند. هدف ما در اینجا فقط تذکّر همان مقدمه اساسی است. شاید به همین دلیل باشد که خداوند متعال در آغاز سوره بقره می فرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون الغیب. این کتاب ارجمند، هیچ شکی در آن راه ندارد، راهنمای با تقوایان است، آنان که به غیب ایمان دارند.

مشاهده می کنیم که اولین ویژگی اهل تقوا، ایمان به غیب بیان شده است. آری این مقدمه را عرض کردیم تا همانطور که در ادامه دلایل آن را خواهیم آورد، بگویم چه بخواهیم و چه نخواهیم چه خوشمان بیاید چه ناراحتمان کند، گناه و معصیت در معنویت آدمی و، در جان انسان و در سعادت ابدی وی تأثیر دارد. علاوه بر آنکه بر حیات دینوی او نیر موثر است. اما اعتقاد به غیب، همواره در معرض یک انحراف خطرناک است. اینجا یکی از آن جاهایی است که خطر خرافه و خیال پردازی، همیشه آن را تهدید می کند و حال آن که هر آنچه را که تأثیرگذار در غیب است و هر آنچه را که امری غیرفیزیکی یا فیزیکی است باید با دلیل معتبر پذیرفت. یعنی دلیل عقلی صحیح و متقن آن را اثبات کند و یا دلیل نقلی (قرآنی یا حدیثی) معتبر آن را بیان بنماید. یعنی نباید ایمان به غیب، دروازه ورود هر مهمان ناخوانده و زشت منظری را بگشاید و باعث انحراف و گمراهی باشد.

 

پس از این مقدمه می پردازیم به اصل مقاله که اثبات و یادآوری آثار سوء معصیت و نافرمانی خداوند متعال است: از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: ما من عبد الا و فی قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فی النکتة نکتة سوداء، فان تاب ذهب ذلک السواد و ان تمادی فی الذنوب زاد ذلک السواد حتی یغطّی البیاض فاذا تغطّی البیاض لم یرجع صاحبه الی خیر ابدا و هو قول الله عز و جل «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»[1] هیچ بنده ای از بندگان خدا نیست، مگر آنکه در قلب وی نقطه ای سپید وجود دارد، پس هنگامی که مرتکب گناهی می شود از قطعه ای سیاه در آن نقطه سپید پدید می آید، اگر توبه کند آن نقطه سیاه برطرف می شود و اگر به گناهان ادامه بدهد آن سیاهی، افزایش می یابد تا جایی که همه آن سپیدی را می پوشاند، در این حالت صاحب آن قلب، هیچ گاه به خیر و نیکی باز نمی گردد و این همان فرمایش خداوند عز و جل است [که در سوره مطففین، آیه 14 فرموده است]: هرگز چنین نیست [و آیات ما افسانه نیست آن ها که چنین می گویند به خاطر این است که] آنچه انجام داده اند، بر دل هایشان زنگار بسته است، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: ان الرجل یذنب الذنب فیحرم صالة اللیل و ان العمل المّسّی اسرع فی صاحبه من السّکّین فی اللعم.[2] آدمی گناه می کند پس محروم از نماز شب می شود و براستی که عمل زشت تأثیر سریع تری در صاحب خود دارد تا چاقو در گوشت.

آری چقدر روشن و صریح به ما فرموده اند: گناه تیرگی قلب و باطن می آورد و خیلی سریع در قلب آدمی پدیدار می شود. آری سرانجام این جراحت قلبی همان طور که در اولین روایت آمده است، هلاکت و عاقبت به شرّی است مگر آنکه آدمی باز گردد و توبه کند که به فضل خداوند متعال در مقاله بعدی راجع به آن مطالبی عرضه می کنیم.

مضمون فوق در روایت دیگری نیز آمده است. امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوار خود و ایشان از پدران خود، از رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرده اند که خداوند متعال فرمود: ایما عبد اطاعنی لم الکه الی غیری و ایما عبد عصانی و کلته الی نفسه ثم لم ابال فی ایّ وادهلک.[3] هر بنده ای که مرا اطاعت کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر عبدی که مرا معصیت کند، او را به خودش وا می نهم، سپس اعتنایی نمی کنم که در چه جایی به هلاکت می افتد.

 

در روایتی دیگر از حضرت امام صادق (علیه السلام) چنین می خوانیم: ان الذنب یحرم العبد الرزق.[4] همانا گناه، بنده را از روزی محروم می کند. چنانچه از حضرت امام باقر (علیه السلام) منقولست: ان العبد یسأل الله الحاجة فیکون من شأنه قضائها الی اجل قریب او الی وقت بطیء فیذنب العبد ذنبأ فیقول الله تبارک و تعالی: للملک لا تقض حاجة و احرمه ایّاها، فانه تعّرض لسخطی و استوجب الحرمان منّی.[5] همانا بنده از خداوند حاجتی دارد که برطرف شدن و قابل اجابت است حال یا به زودی و یا در آینده، اما آن شخص مرتکب گناه می شود، پس خداوند متعال به فرشته (خود) می گوید: حاجت او را برطرف مکن و او را از آن محروم ساز! زیرا او متعرض خشم من شده است و سزاوار محرومیت از سوی من است. 

لازم است در اینجا نکته ای را متذکر شویم و آن اینکه تعبیراتی این چنین که در این روایت درباره افعال خداوند سبحان، بیان شده است و در میان آیات شریفه قرآن و سایر روایت نیز آمده است، هر چند در ظاهر مشکل و یا اصلاً نادرست، به نظر برسد ولی دارای تأویلات و معانی بلندی می باشد که در بسیاری از موارد گویای تحقق «بداء» در افعال الهی می باشد که خود بحث جداگانه ای را می طلبد. اما نکته مهم آنست که این جملات و عبارات حقایقی را بازگو می کنند - مثل تأثیر سوء گناهان- که به هیچ بهانه ای نمی توان آنها را ردّ کرد.

به همین مقدار بسنده می کنیم و یادآور می شویم، فرازهای آغازین دعای نورانی کمیل، گویای صریحی از آثار سوء گناهان است که طالبان می توانند به آن مراجعه کنند.


پی نوشت ها:

[1] - الکافی، ج2، ص 273

[2] - همان مأخذ، ص272

[3] - الأمالی، شیخ صدوق، ص 489

[4] - الکافی، ج2، ص 271

[5] - همان مأخذ


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/26ساعت 9:17 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



بوستان‌ها که باید نیاز مردم را در استفاده از فضای سبز و لذت بردن از طبیعت و چند ساعتی نفس کشیدن در هوای پاک برطرف سازند و مامنی برای بازی کودکان و تخلیه انرژی‌های ناتمامشان باشد در سال‌های اخیر اغلب تبدیل به پاتوق برخی از جوانان برای کشیدن قلیان شده است و این در حالی است که نتایج آخرین مطالعات در کشور نشان می‌دهد شیوع مصرف قلیان طی سال‌های 82 تا 86 در بین پسران 13 تا 15 ساله ‌از 16 به 32 درصد و در بین دختران همین رده سنی از 8.9 به 19 درصد افزایش پیدا کرده است.

قلیان

با کمی زغال و تنباکو می‌تواند بساط تفریح یکی دو ساعت جوانانی باشد که ساده‌ترین تفریحشان، دود کردن لحظه‌های عمرشان است. می‌توان گفت غیر ممکن است شهری در کشور وجود داشته باشد که عده‌ای جوان را در بوستان‌های آن نبینیم که بساط قلیانشان پهن باشد و هوا را به دود غلیظ آن آلوده نکنند و شهر قم نیز از این قضیه مستثنی نیست.

بسیاری از جوانان و خانواده‌ها تصور می‌کنند قلیان ضرر ندارد و در حقیقت کشیدن قلیان از سیگار بهتر است، این درست آغاز اشتباه است.

عادت‌ قهوه نشینی پدران‌مان، تفریح اکثر جوانان شد!

انسان‌ها در طول زمان همواره در هر دوره‌ای عادت‌های متفاوتی از خود بروز داده‌اند. عادت‌هایی که گاه در قالب مد عرضه شدند، از عادت‌ها و تفریح‌های پدرانمان که تنها یک یا دو نسل با جوانان امروزی فاصله دارند می‌توان به جمع آوری تمبر، کفتربازی و یا گذاشتن دندان طلا، دوبنا بازی و ... اشاره کرد که هر کدام بنا به دلایلی متفاوت اکنون مورد پسند ما جوانان نیستند.

دانستن عادت‌های پدران‌مان و تطبیق آن با شرایط امروز، اغلب برای جوانان خنده‌دار و گاه مضحک به نظر می‌رسد، پس باید پیش‌بینی کرد که عادت‌های ما جوانان نیز شاید برای فرزندان آینده خنده‌دار باشد و یا باعث قضاوت آنان نسبت به ما شود.

یکی از این عادت‌ها که امروزه به یکی از تفریحات اکثر جوانان تبدیل شده است حضور در قهوه‌خانه‌ها، کافی‌شاپ‌ها و کافه‌های سنتی است که منشاء آن را باید مورد نقد و بررسی قرار داد.

 

متاسفانه در بعضی از استان‌ها چه در گذشته و چه در حال حاضر مردان روستاها پس از پایان فصل کشت و کار و در کوچکترین فرصت بیکاری طبق رسمی قدیمی عادت دارند اوقات بیکاری‌شان را در قهوه‌خانه‌های روستا سپری کنند.

این رسم قدیمی که منشاء آن عدم امکانات تفریحی و سرگرمی در منازل و روستاها بوده است، مردان بی‌سواد و زحمت‌کش روستاها را به قهوه‌خانه کشانده و افراد سودجو با ایجاد فضاهای سرگرمی که معمولا یک پای این تفریحات مصرف سیگار و قلیان بوده است تلاش می‌کردند تا با پهن کردن این تور راهی برای کسب درآمدهای اقتصادی بیشتر پیدا کنند.

اما گاهی تنها افراد ناآگاه و بی‌سواد نیستند که فریب لذت‌های زود گذر را می‌خورند بلکه جوانان آگاه و تحصیل کرده که امروز خود را در تمامی زمینه‌ها صاحب‌نظر و آگاه می‌دانند نیز با حضور در کافه‌های سنتی یا کافی شاپ‌ها برای گذراندن وقت و در اصطلاح دور هم بودن با قرار گذاشتن‌های گروهی، دوستان خود را به کشیدن قلیان و یا یک پک سیگار مهمان می‌کنند و کافی‌شاپ‌ها هم پس از قلیان سراها و قهوه‌خانه‌ها به محلی برای استعمال مواد دخانی و پاتوقی برای آشنایی و ارتباط دختران و پسران تبدیل شده‌اند.

قلیان

اما کاش تمام ماجراها به همین سادگی باشد و عواقب دیگر قلیان‌سراها، کافی‌شاپ‌ها و کافه‌های سنتی گریبان‌گیر جوانان نشود، هرچند که بعید به نظر می‌رسد و نباید فراموش کرد که قهوه‌خانه‌ها، قلیان‌سراها و کافی شاپ‌ها می‌توانند مکان‌های مناسبی برای بسیاری از بزه‌ها از جمله اعتیاد باشند و نیز در صورت رعایت نکردن اصول بهداشتی عامل شیوع برخی بیماری‌ها هم هستند.

علاوه بر این بسیاری از کافی‌شاپ‌ها فضای خود را به اینترنت پرسرعت مجهز کرده‌اند تا جوانان به راحتی و به دور از خانواده بتوانند هم سیگار و قلیان کشیده و هم به راحتی چت کنند.

جالب اینجاست که اینگونه از ناهنجاری‌ها در شرایطی شکل گرفته است که از یک سو جوانان بسیاری به دلیل مشکلات گوناگون از جمله بیکاری، نداشتن هدف و نبود مهارت برای ارتباط موثر با اعضای خانواده دچار سردرگمی شده‌اند و از طرف دیگر متولیان امر این روزها سرگرم مسایل سیاسی بوده و حتی برای جذب جوانان، آنان را به کافی‌شاپ‌ها، قلیان‌سراها و کافه‌های سنتی دعوت می‌کنند.

تنباکوی پدربزرگ کجاست؟

در گذشته مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها برای گذران اوقات فراغت خود پس از کار روزانه دقایقی از عصر خود را پای درختی در حیات خانه می‌نشستند و قلیانی با تنباکوی خوانسار می‌کشیدند، اما دیگر اثری از آثار این تنباکو در بازار نیست بلکه تنباکوهای شیمیایی و رنگارنگ با طعم‌های دلپذیر لیمو، پرتقال، نعناع و ... بازار را اشباع کرده است.

 

متاسفانه این تنباکوها به شدت سرطان‌زا و خطرناک تشخیص داده شده‌اند و این درست آن چیزی است که کمتر کسی از مصرف‌کنندگان به آن توجه می‌کنند و با دل بستن به یک لذت زودگذر لذت یک زندگی سالم را از خود می‌گیرند.

قلیان مضرتر از سیگار است

بسیاری از جوانان و خانواده‌ها تصور می‌کنند قلیان ضرر ندارد و در حقیقت کشیدن قلیان از سیگار بهتر است این درست آغاز اشتباه است، زیرا برخی تصور می‌کنند که قلیان نیکوتین ندارد اما باید این سوال را مطرح کرد که چرا مصرف‌کننده حرفه‌ای قلیان در صورت عدم مصرف دچار سر درد می‌شود؟ آیا غیر از این است که عامل این سردرد دقیقا نیکوتین بسیار زیادی است که در دود قلیان وجود دارد.

سیگار و قلیان

سیگار در چند دقیقه کشیده می‌شود در حالیکه قلیان در زمانی معادل یک ساعت مصرف می‌شود که طی همین مدت تقریبا 150 برابر دود سیگار به مصرف‌کننده نیکوتین داده می‌شود که در درازمدت به روی سلامت فرد تاثیر منفی به جای می‌گذارد.

با کشیدن قلیان، بیماری مسری و عفونی در کمین فرد است

بسیاری از باورها در زمینه مصرف قلیان اشتباه است، مثلا برخی فکر می‌کنند که اگر دود قلیان را فقط در دهان نگه دارند و وارد ریه نکنند ضرری ندارد اما نکته قابل توجه این است که این نوع استفاده احتمال ابتلاء به بیماری سرطان دهان را به شدت افزایش می‌دهد. عفونت‌های ریوی، هپاتیت و انواع بیماری‌های مسری و عفونی را از دیگر مضرات قلیان است و خانواده‌ها باید به صورت جدی از مصرف قلیان توسط جوانان جلوگیری کنند. تحقیقات اخیر نشان داده‌اند که کشت مواد داخل لوله قلیان حاوی صدها نوع قارچ و میکروب بوده و این میکروب‌ها و قارچ‌ها به راحتی توسط دود، وارد دستگاه تنفس شده و ایجاد عفونت‌های مزمن می‌کند. در ابتدا شخص متوجه بیماری خود نمی‌شود، ولی سال‌های بعد به دلیل نفوذ این قارچ‌ها و میکروب‌ها در لایه‌های مختلف ریه، بیماری‌هایی مثل برونشیت،‌ برونشکتازی،‌ آمفیزم ریه و در نهایت آسم ایجاد می‌شود. این در حالی است که شخص هنگامی به بیماری خود پی می‌برد که متأسفانه چاره‌ای جز تحمل بیماری تا آخر عمر نخواهد داشت.

سخن آخر اینکه...

 به دلیل توزیع و خدمات‌دهی راحت قلیان در قهوه‌خانه‌های سنتی روند مصرف این ماده دخانی خطرناک در میان جامعه به شکل نگران کننده‌ای در حال افزایش است و متاسفانه هم اکنون استعمال قلیان به راحتی در حال جایگزین شدن به جای مصرف سیگار است و برخلاف سیگار و قبیح بودن مصرف آن قلیان کشیدن در بسیاری از خانواده‌ها برای همه افراد با ممنوعیت مواجه نیست و حتی در اغلب موارد اعضای خانواده با هم مباردت به کشیدن قلیان می‌کنند.


+نوشته شده در یکشنبه 92/3/26ساعت 9:14 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



شاید برای شما هم پیش آمده که در جمعی باشید و عده ای با هم نجوا کنند و شما با خود گمان کنید درباره شما سخن می‌گویند و چون نمی‌خواهند شما بشنوید آرام سخن می‌گویند و این، شما را آزرده است.

 


غیبت

مسئله نجوا در چندین آیه قرآن مطرح شده است. خاصه در سوره مجادله که 4 آیه درباره نجواست.

به طور کلی قرآن از نجوا نهی کرده است ، چرا که عملی است که باعث سوء ظن و بدگمانی میان افراد می‌شود.

زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان منافقین صحبت‌های درگوشی علیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و م?منین حقیقی شایع شده بود که موجب رنجش مؤمنان واقعی بود و به دستور نهی از نجوا هم توجهی نمی‌کردند تا این آیه نازل شد؛ «أَ لَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ نهُوا عَنِ النَّجْوَی ثمَّ یَعُودُونَ لِمَا نهُوا عَنْهُ وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَتِ الرَّسولِ وَ إِذَا جَاءُوک حَیَّوْک به ما لَمْ یحَیِّک بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فی أَنفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ به ما نَقُولُ حَسبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصلَوْنهَا فَبِئْس الْمَصِیرُ؛ آیا ندیدی کسانی را که از نجوا [= سخنان درگوشی] نهی شدند، سپس به کاری که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند و برای انجام گناه و تعدّی و نافرمانی رسول خدا به نجوا می‌پردازند و هنگامی که نزد تو می‌آیند تو را تحیّتی [و خوشامدی] می‌گویند که خدا به تو نگفته است، و در دل می‌گویند چرا خداوند ما را به خاطر گفته‌هایمان عذاب نمی‌کند؟ جهنم برای آنان کافی است، وارد آن می‌شوند، و چه بد فرجامی است.» (8 /مجادله)

 

عمل شیطانی را ترک کنید!

اصولاً نجوا عملی شیطانی است که از آن نهی شده است : «إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَیْس بِضارِّهِمْ شیْئاً إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلی اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤمِنُونَ». (10 مجادله)

نجوا از شیطان است که باعث ناراحتی مؤمنان می‌شود، ولی مؤمنان باید بدانند که شیطان هیچ اثری بدون اذن الهی نمی‌تواند داشته باشد، بنابراین مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند، و از هیچ چیز جز او نترسند.

پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله) می‌فرمایند: «اذا کنتم ثلاثه فلا یتناج اثنان دون صاحبهما، فان ذلک یحزنه ؛ هنگامی که سه نفر باشید، دو نفر از شما جدای از شخص سوم به نجوا نپردازد، چرا که این امر نفر سوم را غمگین می‌کند.»

 

موارد جواز نجوا

از آنجا که مؤمنان به خاطر ضرورت یا مصلحتی مانند مسائل امنیتی مسلمین نباید موضوعی را فاش کنند ، ممکن است مجبور شوند نجوا کنند. خدا درباره نحوه‌ی نجوا توصیه ای به مؤمنان می‌کند؛

«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلا تَتَنَاجَوْا بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَتِ الرَّسولِ وَ تَنَاجَوْا بِالْبرِّ وَ التَّقْوَی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تحْشرُونَ، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که نجوا می‌کنید، به گناه و تعدّی و نافرمانی رسول[خدا] نجوا نکنید و به کار نیک و تقوا نجوا کنید و از خدایی که همگی نزد او جمع می‌شوید بپرهیزید.» (9/ مجادله)

و در سوره نساء آمده است؛ «لاَّ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُ?ْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا؛ در بسیاری از سخنانِ درِگوشی [و جلسات محرمانه] آن‌ها خیر و سودی نیست، مگر کسی که [به این وسیله] امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند؛ و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.» (نساء/ 114)

در این آیه موارد مجاز نجوا، نجوایی است که توصیه به صدقه و کمک به دیگران یا انجام کار نیک و یا اصلاح در میان مردم می‌نماید.

بهتر است جز در موارد ضرورت از این موضوع استفاده نشود تا موجب بدبینی میان دوستان نگردد.

گاه برای حفظ آبروی انسانی که از جمله آن کمک‌های مالی است که در آیه فوق به عنوان صدقه از آن یاد شده است مجبور به نجوا هستیم. یا امر به معروف که آشکار گفتنش موجب از بین رفتن آبرو شود، که در آیه فوق از آن تعبیر به معروف شده است؛ و یا اصلاح بین مردم که آشکارا گفتنش ممکن است مانع اصلاح گردد و باید با هر کدام از طرفین دعوا جداگانه و به صورت نجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحی پیاده گردد.

 

احکام چندگانه برای نجوا

بر اساس آیات و روایات در فقه اسلامی، بر حسب شرایط، احکام پنج گانه ای برای نجوا آمده است:

گاه حرام است و این در صورتی است که موجب اذیت و آزار و هتک حیثیت مسلمانی گردد(همان‌گونه که در آیات فوق به آن اشاره شده بود) و چنین نجوایی نجوای شیطانی است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است.

در مقابل گاه حکم وجوب به خود می‌گیرد و این در صورتی است که مسئله سری ضروری در میان باشد که افشای آن خطرناک و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطری برای اسلام و مسلمین است.

و گاه متصف به استحباب می‌شود و آن در جایی است که انسان برای انجام کارهای نیک و خیر و تقوی به سراغ آن رود، و همچنین حکم کراهت و اباحه.


+نوشته شده در جمعه 92/3/24ساعت 1:49 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از مسلمانان خواست، زندگیشان را در ظاهر و باطن با آموزه های خداوند تطبیق دهند و مواظب و مراقب اعمال و رفتار خود باشند؛ زیرا خداوند از نهان و آشکارشان با خبر است.


خداوَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ ؛ و چون پیامبر با یکى از همسرانش سخنى نهانى گفت، و همین که وى آن را [به زن دیگر] گزارش داد و خدا [پیامبر] را بر آن مطّلع گردانید [پیامبر] بخشى از آن را اظهار کرد و از بخشى [دیگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب‏] را به آن [زن‏] خبر داد، وى گفت: «چه کسى این را به تو خبر داده؟» گفت: «مرا آن داناى آگاه خبر داده است.» (سوره تحریم، آیه 3)

آنچه برای ما اهمیت دارد، موضوع سخن نیست، بلکه مهم، عبرت و درسی است که از این حادثه فرا می‌گیریم.

این حادثه به ما می‌آموزد خداوند خبیر (آگاه) از هر آنچه در میان مردم روی می‌دهد و در دل‌ها می‌گذرد خبر دارد.

در عالم وجود، هیچ ذره ای جابجا نمی‌شود و یا از حرکت باز نمی‌ایستد و هیچ روانی پریشان و یا آرام نمی‌گردد، مگر آنکه خدا از آن آگاه است.

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ؛ و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى‏] آن را نمى‏داند، و آنچه در خشکى و دریاست مى‏داند، و هیچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اینکه‏] آن را مى‏داند، و هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت‏] است. (سوره انعام، آیه 59)

آگاهی خداوند گسترده و بی حد و مرز است، او از آنچه بوده است و خواهد بود، خبر دارد، همان گونه که از نهان‌ها آگاه می‌باشد. هیچ چیز بر او پوشیده نیست و همه چیز را به درستی «تقدیر» می‌کند.

علم او علم یقین است و احتمال هیچ شک و خطایی در آن نیست. آگاهی او، آگاهی یقینی است و گمان و احتمال نمی‌باشند: یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ ؛

[خدا] نگاه هاى دزدانه و آنچه را که دلها نهان مى‏دارند، مى‏داند. (غافر،19)

 

به همین دلیل، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از مسلمانان خواست، زندگیشان را در ظاهر و باطن با آموزه های خداوند تطبیق دهند و مواظب و مراقب اعمال و رفتار خود باشند؛ زیرا خداوند از نهان و آشکارشان با خبر است.

اگر مسلمانی حقیقت این نام خداوند (خبیر) را دریافت بی شک، به این یقین خواهد رسید که خداوند تنها کسی می‌باشد که خوب و بد انسان را می‌داند، پس، او را به هیچ چیز فرا نخوانده است، مگر در راستای مصلحت او.

هنگامی که شخصی بخواهد پروژه ای را پیاده کند، ابتدا به متخصصان ماهر در آن زمینه مراجعه می‌کند؛ تا از بازده و چگونگی انجامش اطلاع یابد و به منظور رسیدن به موفقیت، به تمامی سفارش‌های آن‌ها عمل می‌کند.

حال جای این پرسش است که آیا ما برای پیشبرد بهتر پروژه زندگی باید به چه کسی مراجعه کنیم؟

آیا کسی هست که تمام راه‌ها و چاه های مسیر زندگی را بشناسد؟ جواب آن‌ها را همه ما می‌دانیم.

همه ما می‌دانیم که خداوند متعال از نیازهای انسان، به طور کامل آگاه است و به همین دلیل، مسیر درست زندگی را برایش به تصویر کشیده و قانون بی عیب را شامل:آداب، احکام و آنچه بشر را به سر منزل مقصود زندگی برتر که دوستی و آرامش و امنیت بر آن حاکم است، می‌رساند، بر او فرو فرستاده است.

 

قوانینی که خداوند قرار داده، بر تمام جهات و جوانب زندگی انسان ناظر می‌باشد، او نفس‌ها را به دوری جستن از پیروی تمایلات درونی و هواهای خویش و نیز حالات بد، همچون: بدگمانی، غیبت، کینه، حسد و… فرا خوانده است و جسم را نیز از انجام آنچه به آن آسیب می‌رساند، مانند پرخوری، تنبلی و خوردنی‌های آسیب رسان نهی فرموده است، تا همیشه سالم بماند.

از انسان خواسته تا دل خود را آکنده از هدایت، نور و آرامش و یقین سازد.

تا زمانی که انسان از این داده های الهی استفاده نماید، بهره بسیاری می‌برد و زندگی‌اش پابرجا می‌شود و اگر از آن دوری نماید، خیر فراوان را از خود دور ساخته و تا وقتی که دوباره به این فیوضات الهی دست پیدا کند، در گمراهی و نگرانی به سر خواهد برد:

أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ؛آیا کسى که آفریده است نمى‏داند؟ با اینکه او خود باریک ‏بین آگاه است.(سوره ملک، آیه 14)

شاید مهم‌ترین فایده این نام خداوند (خبیر) آن باشد که انسان به لزوم تمسک به همه اوامر خداوند، چه در ظاهر و چه در باطن، پی می‌برد؛ زیرا خداوند متعال از همه چیز آگاه است و هیچ چیز چه در آسمان‌ها و چه در زمین بر او پوشیده نمی‌باشد.

 


+نوشته شده در جمعه 92/3/24ساعت 1:47 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



یک نکته ی قرآنی: برسد به دست هرکسی که فکر می کند گناهی دارد که نمی تواند  ترکش کند. خب ، شح نفس یعنی بخل شدید قلب که با حرص همراه است.

تعبیر قرآن این است: شح را برای انسان به منزله یک دشمن تلقی کرده‏ است. در آیه 14 سوره تغابن قرآن می خوانیم: «برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند »، و بعد خداوند چنین فرمود: «اموال شما و فرزندانتان صرفا (وسیله) آزمایشند» (تغابن/15)

در اینجا دیگر ازواج ذکر نشده است. اولاد دو بار، ازواج یک‏بار و اموال هم یک بار ذکر شده است.

همان‏طور که ازواج و اولاد عملا گاهی به‏صورت دشمن درمی‏آید، مال و ثروت هم گاهی به‏صورت دشمن درمی‏آید ولی آن که دشمن است خود وجود عینی مال نیست بلکه آن صفت قائم به نفس انسان است که نامش ""شح"" است. کسانی که از شر این دشمن نگهداشته بشوند آنها رستگاران‏ هستند، یعنی درصورتی که کسی از این شر نگهداشته نشود هیچ وقت رستگار نمی‏شود.

 چند سال پیش در یک کارگاه تفسیر، استاد وقتی می خواستند این عبارت قرآنی را معنا کنند و برای اینکه حسابی مطلب جا بیفتد ماجرای جالبی را  نقل کردند که در حدی که یادم مانده باشد -نقل به مضمون - برایتان تعریف می کنم:

ایشان می گفتند: چند سال قبل که برای ضبط تفسیر با صدا و سیما همکاری می کردم رسیدم به آیه ای در مورد حجاب

خب مطلب را گفتم وقتی ضبط برنامه تمام شد، خانمی از آن مجموعه که در مصرف پارچه صرفه جویی کرده بود، آمدند و گفتند امکان دارد چند لحظه وقتتان را بگیرم؟

گفتم: بفرمایید.

 

 گفت: حاج آقا من نمازهایم قضا نمی شود، روزه هایم را می گیرم، سعی می کنم به کسی ستم نکنم، سعی می کنم دل کسی را نشکنم، دعای کمیل و ندبه ام را تقریبا همیشه می خوانم، غیبت نمی کنم، دروغ نمی گویم، تهمت نمی زنم، بد کسی را نمی خواهم و ... اما این یکی را نمی توانم و به موهایش اشاره کرد. گفت این یکی را کوتاه بیایید من واقعا نمی توانم از بچگی در محیطی بزرگ شده ام که به این شکل بوده و واقعا واقعا نمی توانم از آن دست بردارم، گفتم: می دانی فرق ما با خدا چیست؟

گفت: متوجه نمی شوم؟

گفتم فرق ما این است که اگر یکی بیاید بگوید از بیست تا کاری که به من گفته اید من نوزده تای آن را دقیق و درست انجام می دهم اما این یکی را نمی توانم شما از این یکی بگذر، ما می گوییم خب می شوی نوزده، نوزده هم برادر بیسته. قبول عالی تمام شد برو اما می دانی خدا چه می گوید؟

خدا می گوید من فقط همین یکی که می گویی برایم مهم است!

گفت: خب چرا خدا چنین می کند؟

گفتم: حکمت خدا اقتضا می کند انسان ها برای زندگی در این دنیا شرایط متفاوتی داشته باشند قبول دارید انسان ها از نظر شرایط خانوادگی، روحیات و استعدادها، محیط و ... با هم فرق دارند؟

انسان به این دنیا آمد تا در فرصت این دنیا کامل شود مثل کلکسیونی از خوبی ها، اشرف مخلوقات شود راه رسیدن به آن جایگاه دوری از رذایل و کسب فضایل است که توسط دین به ما معرفی شده.

تربیت

حالا انسان ها با توجه به محیطی که در آن به دنیا می آیند تربیتی که در خانواده می شوند خصوصیاتی که اصطلاحا ارثی هستند، مدرسه ای که می روند، معلمان و اساتیدی که خواهند داشت، دوستانی که در آینده با آنها نشست و برخواست می کنند و ... یک سری صفات خوب و بد را ممکن است بدون زحمت داشته باشند.

مثلا یک نفر در یک خانواده ای هست که اینها تمام صفات خوب را دارند اما دروغ می گویند، یکی دیگر در یک خانواده ای رشد کرده که همه ی خوبی ها را دارند اما دزدی می کنند، یکی دیگر همه ی خوبی ها اما غیبت می کنند، یکی دیگر در خانواده و شرایطی ست که زود عصبانی می شوند، یکی دیگر همه ی خوبی ها را دارد اما متکبر است، یکی همه ی خوبی ها را دارد اما حجاب ندارد، یکی همه ی خوبی ها را دارد اما چشم چران است، یکی دیگر همه ی خوبی ها را دارد اما کینه ای ست، یکی دیگر همه ی خوبی ها را دارد اما ترسو ست، یکی دیگر همه ی خوبی ها را دارد اما اسراف کار است ، یکی همه ی خوبی ها را دارد اما فحش می دهد و ...(واضح است که مثال ها برای تقریب به ذهن است وگرنه معمولا مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها وجود دارد.)

یعنی یک نفر با توجه به همه ی آنچه شاید دست خودش نبوده و برایش زحمتی نکشیده یک سری خوبی ها را حاضر و آماده دارد می ماند.

انسان به این دنیا آمد تا در فرصت این دنیا کامل شود مثل کلکسیونی از خوبی ها، اشرف مخلوقات شود راه رسیدن به آن جایگاه دوری از رذایل و کسب فضایل است که توسط دین به ما معرفی شده، اصلاح چند مورد که نفس او بر آن صفت بخیل و حریص شده (شح نفس) و دست برداشتن از آن چند مورد برای او بسیار سخت است یا لااقل به راحتی دیگر ویژگی ها که حاضر و آماده در او بودند نیست.

 

خب به نظر شما بندگی انسان در کدام ویژگی ها و صفات او مشخص می شود؟ آنچه که به دلیل شرایط حاضر و آماده در او بوده یا آن چند ویژگی که در او حاضر و آماده نبوده بلکه نفس او بر آن بدی خو گرفته و راحت از آن دست برنمی دارد و کنار گذاشتنش مجاهده با نفس می طلبد ضمن اینکه احتمالا محیط پیرامون هم با آن صفات خو گرفته باشند و انسان را به باقی ماندن در آن صفت ناپسند ترغیب و به خاطر ترک آن ملامت می کند؟

برای ترک چنین صفتی ست که می توانید بگویید: خدایا همه مرا ملامت می کنند برای انجام آنچه رضایت توست، خانواده ام، دوستانم، فامیل، غریبه ها، حتی خودم هم خوشم نمی آید بلکه برایم بسیار سخت است نفسم با آن خو گرفته و بسیار بر آن بخیل و حریص است و از آن دست برنمی دارد من فقط و فقط به خاطر توست که آن را ترک می کنم زیرا فقط تو خدای منی و از بین آنچه برایم عزیز است تو عزیز ترینی، اینجاست که بندگی انسان ثابت می شود اینجاست آن عمل ابراهیمی که انسان را خلیل می کند، این است معنی عملی و والای «لا اله الا الله». 


+نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 10:25 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 

جبهه

وطن یعنی گذشته، حال، فردا  تمام سهم یک ملّت ز دنیا

درباره ارزیابی وطن و شناخت هویت و مختصات آن، مباحث فراوانی در کتاب های سیاسی و حقوقی مطرح شده است.

امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبه بیست و نهم از نهج البلاغه خطاب به مردمی که از جنگ خسته شده اند و گوش به فرمان حضرتش نمی دهند می فرماید:

«ایَّ دار بعد دارکم تمنعون و مع ایّ امام بعدی تقاتلون»

«از کدامین خانه و وطن دفاع خواهید کرد؟ اگر از وطن خود که دار اسلام است دفاع نکنید. و اگر همراه با من آماده پیکار با دشمن نشوید، پس از من با کدام رهبر، آماده پیکار، دشمن خواهید شد؟»

 

وطن چیست؟

در علوم سیاسی و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از متفکرین علوم سیاسی، معتقدند که وطن یک انسان عبادت از جایگاهی است که در آن زندگی می کند.

بعضی دیگر معتقدند، برای اینکه جایی را وطن بنامیم، صرف زندگی کردن در آن مکان کافی نیست بلکه باید فرد با آن مکان، روابط طبیعی یا قرار دادی داشته باشد مثلاً در آن مکان متولد شده باشد و آداب و رسوم و حقوق و اخلاق و مذهب مردم آن مکان را پذیرفته باشد.

رابطه ی یک انسان با جایگاهی که در آن زندگی می کند، کاملاً نسبی است. هر چه که ریشه های وجودی طبیعی یک انسان در یک مکان قوی تر باشد، ارتباط آن شخص از نظر روانی و طبیعی با آن محل بیشتر و قوی تر خواهد بود.

این یک مساله کاملاً طبیعی است، چنانکه انسان، هر اندازه هم از نظر شخصیت روانی، حقوقی، علمی و اجتماعی از پدر و مادر خود فاصله داشته باشد، باز هم به آنها به عنوان منشأ اصلی وجودش می نگرد. همچنین جایی که برای یک  فرد وطن اصلی تلقی می شود و ریشه های وجودی او در آنجاست، هر اندازه هم که از مکان فعلی زندگی او دور باشد، باز نوعی حساسیت زیبا و لطیف در باره آن مکان، در درون خود احساس می کند.

این سخن گرانبهای امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقه مند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن به پا می خیزد.

شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهی کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.»

آیا وطن دوستی مطلوب است؟

اعزام فراموش نشدنی...

در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده است:

«عمرت البلدان بحب الاوطان »   ؛ «شهرها با حب وطن آباد می شود.»

و در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم:

«من کرم المرء بکائه علی ما معنی من زمانه و حنینه الی او طایفه»  ؛ «از نشانه های ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهی کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.»

اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن می شود.

بنابراین «حب الوطن من الایمان »، هم طبیعی و هم منطقی است:

طبیعی است به دلیل همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطنش ایجاد می شود، و منطقی است به دلیل اینکه دفاع از وطن موجب دفاع از ارزش های موجود در آن می شود البته به شرط آنکه حق و حقیقت در وطن حاکم باشد وگرنه باید برای برقراری حق در وطن کوشید و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنانکه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند.

 

وطن از دیدگاه قرآن

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در باره وطن به نحوی سخن می گوید، این آیات به چند دسته قابل تقسیم است:

دسته اول: آیاتی است که احترام به وطن را کاملا تایید می کند، مانند:

«واذ اخذنا میثاقکم لا تسفکون دمائکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم » ؛ «به یاد آرید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم که خون های یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از وطن های خود بیرون نکنید.»

دسته دوم:  آیاتی است که به صورت غیرمستقیم، محبوبیت وطن را گوشزد می کند، مانند:

«انّما جزاء الذّین یحاربون الله و رسوله ویسعون فی الارض فساراً ان یقتلوا اویصلبوا...» ؛ «به درستی که جزای کسانی که با خدا و رسولش به بیکار  برمی خیزند و در روی زمین برای فساد می کوشند این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند... »

رابطه ی یک انسان با جایگاهی که در آن زندگی می کند، کاملاً نسبی است. هر چه که ریشه های وجودی طبیعی یک انسان در یک مکان قوی تر باشد، ارتباط آن شخص از نظر روانی و طبیعی با آن محل بیشتر و قوی تر خواهد بود
چند توصیه درباره قرآن کریم

بنابراین محبت به وطن نه تنها مذموم نیست بلکه محرومیت از آرامش در وطن می تواند موجب مقاومت و پیکار شود.

دسته سوم: آیاتی است که بیان می دارد اگر شرایط حفظ اعتقادات در وطن مهیّا نباشد می توان از آن مهاجرت کرد و نباید در آن مکان باقی مانده مانند:

«ان الذین تو فاهم الملائکة ظالمی انفسهم، قالوا فیم کنتم؟ قالو کنا مستضغفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الها واسعه فتها جروا فیها... » ؛ «فرشتگان کسانی را در می یابند که به خود ظلم کرده اند، از آنان می پرسند در چه حالی بودید؟ آنان پاسخ می دهند که ما در روی زمین از بینوایان بودیم، فرشتگان می گویند: مگر زمین خدا پهناور نبود؟ پس مهاجرت می کردید در آن ...»

از مجموع این آیات شریفه نکات زیر دریافت می شود:

1) وطن و دیار، یک چیز خیالی نیست، بلکه حقیقتی دارد و علاقه انسان به وطن طبیعی است.

2) وطن انسان به طور طبیعی قابل دفاع است.

3) اخراج یک فرد یا یک گروه از وطن خود، بدون علت ممنوع است.

4) مبارزه در راه حفظ وطن مطلوب است.

5) اگر وطن برای انسان ناهموار باشد و شخصیت انسانی و ایدئولوژی های انسان را مختل کند، باید علاقه خود را به وطن از اولویت خارج کرده و در صورتی که توان اصلاح آن را ندارد، وطن را ترک و مهاجرت نماید.

ماده 29 در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز چنین می گوید:

«هر کس در مقابل آن جامعه ای وظیفه دارد که رشد کامل و آزاد شخصیت او را میسر سازد...» 

و این نشان می دهد که وطن و حبّ وطن باید تابع تکامل روحی و شخصیت انسان باشد، نه اینکه انسان پیرو وطن قرار گرفته و تحت هر شرایطی در آن بماند حتی اگر منجر به سقوط شخصیت او شود.


+نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 10:15 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



روزی حاکمی از وزیرش پرسید: چه چیز است که از همه چیزها بدتر و از نجاست سگ پلیدتر است؟!

وزیر در جواب فروماند و از حاکم اجازه خواست تا برای یافتن پاسخ از شهر بیرون رود. در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندان را می چراند. پس از احوال پرسی، چوپان را مرد خوش فکری یافت. سؤال حاکم را برای او بازگو کرد و گفت که دنبال مردی عالم و حکیم می گردم که پرسش شاه را پاسخ گوید و جایزه بزرگی را دریافت کند.

چوپان گفت: ای وزیر! حاکم و پرسش او را رها کن، من به تو بشارتی می دهم که بسیار مهمّ است. بدان که پشت این تپه، گنج بزرگی پیدا کرده ام، بیا با هم آن را تصرّف کنیم و در این جا قصری بسازیم و لشکری جمع کنیم و حاکم را از سلطنت خلع کرده و خود جای او بنشینیم! تو حاکم باش و من هم وزیر تو.

وزیر که دیگ طمعش به جوش آمده بود، عقل و هوش از سرش پرید و دست و پایش را گم کرد و گفت: گنج کجا است؟ برویم آن را  به من نشان بده.

چوپان گفت: به این شرط می پذیریم که سه مرتبه زبانت را به نجاست سگ من بزنی! وزیر طمع کار پذیرفت و با خود گفت: این جا که کسی نیست تا مرا ببیند، این کار را انجام می دهم و وقتی گنج را تصاحب کردم، انتقامم را از چوپان می گیرم و او را می کُشم. سپس وزیر سه مرتبه زبان خود را به فضله ی سگ زد و بعد پرسید: حالا بگو گنج کجا است؟!

چوپان خندید و گفت: اکنون برگرد و به شاه بگو: آنچه از نجاست سگ پلیدتر است، طمع و طمع کاری است


+نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 10:3 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



آخر دنیا صحرایی وجود دارد با نام صحرای محشر. سوال اول آن: نمازهایت را خواندی؟........

اگر تا به حال نماز خوان نبودی و یا اهتمام درستی نسبت به آن نداشته ای لطفا دقایقی تامل کنید و میزان ارزشمندی آن را از دیدگاه امام علی علیه السلام بخوانید شاید.......

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه در موارد عدیده ای از نماز، این فرمان بزرگ الهی و محبوب مورد علاقه‌اش که برای هیچ عملی بمانند آن ارج نمی‌نهاد، سخن به میان آورده و اهمیت آن را یادآور شده است.

1- از جمله در آغاز خطبه 199 که موضوعات مهم اسلامی را به اصحابش وصیت می‌نماید و نسبت به انجام دادن آن‌ها سفارش می‌کند، می‌فرماید: نماز را چنانکه باید برپا دارید و در حفظ و ادای آن کوشا باشید، و هر چه بیشتر به جا آورید و به وسیله آن به خداوند تقرب جویید، زیرا که خداوند در قرآن می‌فرماید: نماز فریضه‌ای است که در وقت معین بر اهل ایمان واجب شده است. آیا پاسخ دوزخیان را نشنیده‌اید که وقتی طبق گفته خداوند در قرآن از آن‌ها می‌پرسند: «چه چیز شما را به دوزخ افکند» می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

نماز، گناهان را مانند ریزش برگ درختان می‌ریزد، و همچون رهایی چهارپایان از بند، انسان را رها می‌سازد. رسول خدا-  صلی اللَّه علیه و آله و سلم-  نماز را به چشمه آب گرمی تشبیه فرمود که بر در خانه مردی باشد و شبانه روز، پنج نوبت از آن شستشو کند، که در این صورت دیگر چرکی در بدن وی باقی نخواهد ماند.

 

نهج البلاغه

مقام و اهمیت نماز را مردانی از مؤمنین می‌دانند که زینت کالای دنیا و فرزندی که نور چشم انسان است، و ثروت و دارائی، آن‌ها را به خود مشغول نمی‌دارد چنانکه خداوند در قرآن مجید فرموده است: مردانی هستند که تجارت و داد و ستد دنیا آن‌ها را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداخت زکات باز نمی‌دارد.

با این که خدا، بهشت را به پیغمبر مژده داده بود از بس نماز می‌گزارد، خود را به رنج انداخته بود، و در این کار نظر به این آیه شریفه داشت: خانواده‌ات را فرمان ده نماز بگزارند، و خویشتن نیز بر انجام آن شکیبا باش.

از این رو پیغمبر هم خانواده خود را به انجام این فریضه بزرگ الهی وادار می‌کرد و خود نیز با بردباری به ادای آن می‌پرداخت .

2- در عهدنامه‌ای که برای محمد بن ابی بکر نوشت و او را روانه مصر نمود تا فرمانروای آنجا باشد، از جمله دستورهائی که به او داد فرمود:نماز را در اوقاتی که برای آن‌ها تعیین شده به پای دار و به خاطر این که بی‌کاری و فرصت و وقت داری، پیش از وقت آن را به جای نیاور، و به بهانه این که کار داری، آن را به تأخیر نینداز و این را بدان که تمام کارهایت پیرو نمازت می‌باشد .

 

به طوری که می‌بینید، مولای متقیان و سرآمد نمازگزاران مسلمین به فرمان گزار جوان خویش محمد بن ابی بکر دستور می‌دهد که نماز را چه افرادی و چه به جماعت بر هر کار دیگری اعم از شخصی و کشوری و لشکری مقدم بدارد و آن را در اول وقت ادا کند، و حق ندارد به بهانه کار یا گرفتاری آن را به تأخیر بیندازد، یا به دلیل این که کاری ندارد، پیش از وقت انجام دهد. بلکه باید طبق دستور خدا و پیغمبر عمل کند و به میل خود جلو و عقب نیندازد.

3- نیز در فرمان مشهور مالک اشتر که پس از شهادت محمد بن ابی بکر در مصر او را به فرمان روائی کشور باستانی مصر منصوب داشت و باید آن را جهان بینی علی علیه‌السلام دانست، می‌فرماید :

نماز

هنگامی که برخاستی و خود را مهیا ساختی تا با مردم نمازگزاری، نماز را چندان طولانی مخوان که مردم را پراکنده سازی و سریع و تند هم مخوان که آن را تباه کنی.

در نامه‌ای که به حارث همدانی از یاران نامدارش می‌نویسد از جمله مرقوم می‌دارد: در روز جمعه، مسافرت نکن تا بتوانی در نماز جمعه شرکت کنی، مگر این که کار واجبی (مانند جهاد) در راه خدا انجام دهی، یا به سراغ کاری بروی که شرعاً معذور باشی. 6- در خطبه (131) از جمله می‌فرماید پروردگارا من نخستین کسی هستم که به حق رسید و آن را شنید و پذیرفت. به طوری که جز رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هیچ کس در نماز بر من پیشی نگرفت

زیرا در میان مردمی که با تو نماز می‌گزارند، کسانی هستند که علیل و بیمار و ناتوانند، یا گرفتاری و کار دارند. من از پیغمبر-صلی اللَّه علیه و آله- هنگامی که مرا برای تبلیغ اسلام به یمن می‌فرستاد پرسیدم: چگونه با مردم نماز گزارم پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: با آن‌ها مانند ناتوان‌ترینشان نمازگزار، و حال م?منین را رعایت کن .

4- در کلمات قصار آن حضرت در اواخر نهج‌البلاغه، آن پیشوای عالی‌مقام معصوم و برگزیده خدا، پنج حکم بزرگ الهی را بدین گونه توصیف می‌کند: نماز وسیله تقرب و نزدیک شدن هر پارسائی به خداست، و حج، جهاد افراد ناتوان است.

هر چیزی زکات دارد و زکات و پاک کردن بدن، روزه گرفتن است. جهاد زن هم خوب شوهر داری کردن می‌باشد .

 

5- در نامه‌ای که به حارث همدانی از یاران نامدارش می‌نویسد از جمله مرقوم می‌دارد: در روز جمعه، مسافرت نکن تا بتوانی در نماز جمعه شرکت کنی، مگر این که کار واجبی (مانند جهاد) در راه خدا انجام دهی، یا به سراغ کاری بروی که شرعاً معذور باشی.

6-  در خطبه (131) از جمله می‌فرماید پروردگارا من نخستین کسی هستم که به حق رسید و آن را شنید و پذیرفت. به طوری که جز رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هیچ کس در نماز بر من پیشی نگرفت .

7- از همه جالب‌تر اینست که در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، لحظه‌ای پیش از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کند، ضمن وصیت تاریخی خود به فرزندان گرامیش، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از جمله می‌فرماید: خدا را، خدا را که برپا داشتن نماز را از یاد نبرید، زیرا نماز ستون دین است .

می‌دانیم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اینجا به سخن پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نظر داشته که فرموده است: نماز ستون دین است که اگر پذیرفته شد، سایر اعمال نیز به تبع آن پذیرفته می‌شود و اگر مقبول نیفتاد سایر اعمال دیگر بندگان هم مردود شناخته می‌شود .

نتیجه کلام این که علی علیه‌السلام در شب قدر یعنی بهترین شب‌های سال، در حال نماز، ضربت خورد و در شب قدر هم با سفارش به اهمیت مقام نماز و دیگر ارکان اسلام، چشم از جهان ظلمانی فرو بست و روح بلند پروازش به ملکوت اعلا پرواز کرد.


+نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 9:59 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



<      1   2   3      >