سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار ظهور

حکم بن ابى العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکّه بوده و بسیار آن حضرت را مى‏آزرد و از همین جهت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد و از جمله اذیّت‏هاى وى نسبت به آن حضرت، این بود که هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله در کوچه‏هاى مکّه راه مى‏رفت و حکم بن ابى العاص آن بزرگوار را مى‏دید. پشت سر آن حضرت مى‏آمد و از روى مسخره راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید مى‏کرد و به این وسیله دشمنان اسلام و مشرکان را مى‏خنداند.

بالأخره روزى رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى خود را برگرداند و همچنان که وى مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «کُنْ ذلکَ»  یعنى «همچنین باش»، از آن پس تا وقتى که مرگش رسید، بدنش به حال رعشه باقى بود و همیشه حالت ارتعاش داشت


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:10 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

به گزارش شیعه آنلاین، نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود.

 

پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است.

 

افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود.

 

گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است.

 

گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

 

ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد.

 

چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید.

 

منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند.

 

ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد!

 

به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد.

 

به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

 

وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند.

 

? وفات ام البنین

بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:6 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله ( ??-??ق)، عثمان ( ??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود

نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود.

 

پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است.

 

افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند. بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین(ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود.

 

گروهی از مورخان بر آنند که علی(ع) با ام البنین بعد از شهادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود. دسته ای دیگر می گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده، اما در هر حال، مسلم است این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری صورت گرفته است.

 

گویند عقیل بن ابی طالب که آشنا به انساب عرب بود، پیشنهاد ازدواج ام البنین را به حضرت علی (ع) داد. حضرت این انتخاب را پسندید و او را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. حضرت علی (ع) با ام البنین ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای عباس(??- ??ق)، عبدالله (??-??ق)، عثمان (??-??ق) و جعفر(??-??ق) بود که تمامی آنها در کربلا به شهادت رسیدند و سرور همه آنان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.

 

ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد.

 

چنانکه گفته اند، پس از چندی به مولا علی(ع) پیشنهاد داد به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را «ام البنین» صدا زند، تا حسنین (ع) از ذکر نام اصلی او توسط علی(ع) به یاد مادر خویش فاطمه زهرا (س) نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد. به واسطه صفات نیکوی ام البنین بود که حضرت او را گرامی می داشت و از صمیم قلب در حفظ و حرمت او کوشید.

 

منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند.

 

ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد!

 

به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد.

 

به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد.

 

وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید الله را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند.

 

? وفات ام البنین

بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ?? جمادی الثانی سال ?? ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

چنانکه اشاره شد، وی صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عبدا… ، عثمان و جعفربود. در این میان، نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابویعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در حله معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 11:6 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



 


 

 

 

 

نشانه های ظهور

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود" اسلام در غربت ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته‌ای وارونه بر خویش ندارند."

 


 

 

از علی (علیه‌السلام) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می‌کنند، بزرگواران کمیاب می‌شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می‌شود و دروغ فراوان می‌گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می‌گیرد و علنی به گناه افتخار می‌کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می‌پوشند"( نهج‌البلاغه . خطبه 108)

احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به ان‌ها اشاره می‌کنیم :

شخصیت‌های بزرگ، حیله گر خوانده می‌شوند

روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت‌های بزرگ در نزد آن‌ها حیله گر خوانده می‌شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .

مؤمن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می‌شود و فاسق به پیش آن‌ها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آن‌ها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آن‌ها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .

در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آن‌ها ببارد .

اگر در جمع آن‌ها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره‌هایشان چهره‌های آدمیان ولی دل‌هایشان دل‌های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خون‌ریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آن‌ها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغ‌گویی شناسند و چون از آن‌ها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

در آن روزگار است که خداوند، آن‌ها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان

شکم هاشان خدایان آن‌ها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان

 در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آن‌ها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دینشان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .

از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان‌های مسجدهایشان آباد باشد ولی دل‌هایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموسشان

در آن روزگار است که خداوند، آن‌ها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .

اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آن‌ها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آن‌ها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:

روزگاری بیاید که مردمشان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آن‌ها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آن‌ها مسلط سازد و سوم آنکه بی ایمان از دنیا بروند .

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردمشان چگونه خواهد بود؟

پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دین‌داری‌شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

قران سوزی نشانه ظهور

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنان که گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.

در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آن‌ها نباشند، با مردم باشند ولی به راستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .

دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبانشان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آن‌ها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...

روزگاری خواهد آمد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد به دور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آن‌ها . از حق جز نامی نزد آن‌ها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهج‌البلاغه/حکمت 102)

هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد

در کن زال اعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دین‌دار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه‌هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .

هنگامی که معیشت جز با گناه تأمین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی‌اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنند و بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه‌های هلاکت سقوط کند .

در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث‌هایی نو و روایت‌هایی جدید از دین بر شما بخوانند

و نیز از پیامبر خدا در کتاب کن زال اعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغل‌بازان و فریبکارانی بیایند که حدیث‌هایی نو و روایت‌هایی جدید از دین بر شما بخوانند، آنچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث‌هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آن‌ها. مبدأ به دام تزویر و فریبشان بیافتید .

وهابیت تحریفات در دین

از علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) درباره آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مؤمنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه‌ها چیزی کاسته می‌شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج به سر برند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف و بزرگواری بشمار آید .(نهج‌البلاغه/حکمت 102)

امام سجاد(علیه‌السلام) فرمود : چون خداوند می‌دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دین‌داری کنید

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند آنچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام آور نیازی نداشته باشند و به هر کجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ??/??

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کن زال اعمال حدیث34499و34500

در جای دیگری فرمودند: « چون در آخرالزمان دینتان دست خوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دین‌داری کنید که به دل‌هایشان دین‌دارند و دین ان‌ها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:27 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



فشار قبر

فشار قبر یکی از حقایقی است که مؤمنان به آن اعتقاد دارند. منظور از قبر، قبر ظاهری افراد نیست؛ زیرا در مکانی که میت دفن می‌شود هیچ تغییری ایجاد نمی‌شود، علاوه بر این که عده‌ای به گونه‌ای می‌میرند که جسد آنان از بین می‌رود و یا هرگز دفن نمی‌شوند تا آن که بدنشان از بین می‌رود. در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) از حال شخصی پرسیده می‌شود که بعد از کشته شدن همچنان بدنش بر "دار" باقی است، آیا چنین شخصی عذاب قبر دارد؟

حضرت فرمود: بله.[1]

بنابراین فشار قبر برای هر نوع مردنی قابل تصور است.

در مورد فشار قبر، برخی از اعمال است که باعث فشار قبر می‌شود و برخی از اعمال است که فشار قبر را از بین می‌برد، که به هر دو مورد اشاره می‌شود.

عوامل ایجاد فشار قبر

در روایات وارد شده است که بیشترین علتی که انسان به عذاب قبر مبتلا می‌شود؛ به دلیل سخن‌چینی و بدخلقی و بی مبالاتی به نجاست بول (ادرار) است. [2] در روایت دیگر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) نقل شده است: «عذاب قبر به سزای سخن چینی، غیبت و دروغ است». [3]

عوامل از بین رفتن فشار قبر

1.امام صادق (علیه‌السلام): هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که آن را قرائت کند از فشار قبر ایمن خواهد بود،و ... . [4]

2.امام باقر (علیه‌السلام):کسی که بر تلاوت سوره زخرف مداومت نماید، خداوند در قبر، او را از حشرات و حیوانات سمی زمین و فشار قبر ایمن می‌نماید تا زمانی که در پیشگاه خداوند حاضر شود. [5]

3.امام صادق (علیه‌السلام):کسی که بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنیا برود، خداوند او را از فشار قبر ایمن میگرداند. [6]

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد

4.منصور بن حازم گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم پاداش کسی که چهار بار حج بجا آورده چیست؟ فرمود: ای منصور کسی که چهار بار حج بجای آورد هرگز فشار قبر نبیند. [7]

5.امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که در هر جمعه سوره نساء را بخواند از فشار قبر ایمن خواهد بود. [8]

6.امام باقر (علیه‌السلام) در ضمن بیان اثرات زیارت امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: زیارت امام حسین باعث ایمن بودن زائر از عذاب قبر می‌شود. [9]

قبر قبرستان

7.پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد. [10]

8.از رسول خدا روایت شده است که صدقه دادن مؤمن از او آفت‌های دنیا و عذاب قبر و عذاب روز قیامت را برطرف می‌کند. [11]

در پایان یادآور می‌شویم که اگر چه عذاب قبر بسیار رنج آور و سخت است، ولی همین فشار و عذاب قبر، کفاره‌ی گناه مؤمنان است تا در قیامت و هنگام رسیدگی به اعمال، از گناهان آنان کاسته شده باشد. در روایات متعددی به این حقیقت اشاره شده است؛ سکونی از امام صادق (علیه‌السلام) و ایشان از پدرش و از پدرانش، از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: فشار قبر برای مؤمن کفّاره نعمت‌هایی است که تباه کرده است. [12]

 

پی‌نوشت‌ها:

 [1] کلینی،محمد بن یعقوب،کافی، ج 3، ص 241،دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

 [2] صدوق، محمد بن علی، اعتقادات(ترجمه حسنی)، ص 69، انتشارات اسلامیه، تهران، 1371ش.

 [3] مجلسی، محمد باقر، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار(ترجمه‌ی محمد باقر کمره ای)، ج2، ص162، انتشارات اسلامیه، تهران، 1364ش.

 [4] صدوق، محمد بن علی،ثواب الاعمال(ترجمه بندرریگی)، ص 223، انتشارات اخلاق، قم،1379ش.

 [5] همان، ص 243.

 [6] همان،ص419.

 [7] صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 217، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق.

 [8]   همان،ص 223.

 [9] محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج 10، ص 309، انتشارات موسسه آل البیت، قم، 1408ق.

 [10] دیلمی، حسن بن ابی الحسن،ارشاد القلوب (ترجمه رضایی)، ج1، ص 413، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377ش.

 [11] همان،ج1، ص 444.

 [12] ثواب الاعمال، (ترجمه بندرریگی)، ص 425.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:17 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



همین سئوال را مردی از امام باقرعلیهالسلام پرسید امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع کن و ببین که آیا دوستان خدا را در دل دوست داری یا خیر؟ اگر چنین محبتی را در خویش یافتی بدان که پروردگار نیز تو را دوست میدارد. اصول کافی، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله.
سؤال شما از دوستی خداوند به دو صورت قابل فهم است: یکی آن که علامت محبت الهی به بندگان و آفریدهگان خود چیست و دیگر آن که نشانههای محبت او نسبت به یک بنده خاص چه چیزی است؟ در مورد مسئله اول نشانههای بسیاری از حضور محبت خدا نسبت به بندگان میتوان به دست داد. حالات روحی، روانی ما میتواند نشان دهنده آن باشد. حقیقت این است که ما تا به کسی ارادت و محبتی نداشته باشیم، به دیدارش نمیرویم، او را به مهمانی دعوت نمیکنیم، از سخن گفتن با او اکراه داریم، نامهای برایش نمیفرستیم و تلفنی برای جویا شدن از احوالش نمینماییم. وجود هر یک از این اعمال نزد ما گویای محبتی درونی به طرف مقابلمان است. بنابراین با همین قیاس کوچک میتوانیم پی به رابطه محبتآمیز خداوند با خویش بریم. قرآن این نامه بزرگ الهی، آیا برای کسی جز انسان فرستاده شده؟ آیا دعوت به عبادت به ویژه نماز و روزه آن هم در مواقع خاص، مفهومی جز محبت پروردگار دارد؟ آیا این خدا نیست که از رگ گردن به ما نزدیکتر و بین قلب ما و خود ما قرار دارد؟
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم (سعدی)
امام سجادعلیهالسلام در دعای ابوحمزه ثمالی درباره این محبت خداوندی که تمامی عالم را فراگرفته، بسیار سخنان نغز آورده است. در جایی از این دعا میفرماید:

الحمد لله الذی أنادیه کلما شئتُ لحاجتی و أخلوا به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی... و الحمد لله الذی تحبّب الی و هو غنی عنّی
امام، خدا را شکر کرده و میگویند: سپاس خدایی را که هر وقت خواستم او را برای رسیدن به حاجتی مخاطب ساختم و هر میل داشتم، بدون واسطه شفاعت کسی با او خلوت کردم و او حاجت را به جا آورد. سپاس خدایی را که به من محبت و نیکویی کرد، در حالی که کمتر نیازی به من نداشت. در مورد مسئله دوم: بهترین راهی که میتوان فهمید که آیا خداوند مرا دوست دارد، این است که به قلب خود رجوع کرده و ببینم: آیا من او را دوست دارم و به آنچه برای من پسندیده و از من خواسته، راضی بوده و عشق میورزم؟ با او بودن و راز و نیاز با او را بهتر میپسندم و بر کارهای دیگر ترجیح میدهم؟ آیا دوستان او و نشانه های وی را دوست دارم؟
واضح است که خداوند با انجام فرائض و اعمالی که به آنها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدین و...) خشنود است و از منهیات ناراضی. در روایتی از حضرت امام باقر همین معنا را مییابیم: خدا سه چیز را در سه چیز دیگر پوشانده: خشنودی اش را در طاعتش قرار داده، پس هیچ طاعتی را کم مشمار، شاید رضایت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصیت پوشانده، پس معصیتی را ناچیز مشمار، شاید خشم او در آن معصیت باشد. سوم: اولیائش را در مردمان پنهان کرده، پس کسی را تحقیر مکن! شاید همو ولی خدا باشد. بحارالانوار، ج 75، ص 187، حدیث 27.
بنابراین وقتی به کار خوبی دست میزنید و نیت قربة الی الله میکنید، در مسیر رضای الهی قرار گرفته اید امإ؛  وقتی به کار ناشایستی دست مییازید، از این رضایت دور شده اید.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:16 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



روزی سلطان حسین میرزای بایقرا پادشاه خراسان و زابلستان، امیرحسین ابیوردی را در نزد سلطان یعقوب میرزا، پادشاه آذربایجان و عراق فرستاد و برای ایشان سوغات فراوان و هدایای زیادی فراهم کرد و دستور داد تا از کتابخانه چند جلد کتاب از جمله کلیات جامی را که در آن روزگار خیلی تازگی داشت به عنوان هدیه برای او ببرد. امیرحسین هنگام برداشتن کتاب ها، اشتباهاً فتوحات مکی را که از نظر جلد شباهت به کتاب جامی داشت، برداشت و به همراه خود برد.

وقتی که در تبریز خدمت سلطان یعقوب شرفیاب شد، سلطان بعد از تعارف و ملاطفت نسبت به او، از رنج و سختی راه، و از حال و احوال او در این مسافرت پرسید!

امیرحسین چون می دانست سلطان یعقوب علاقه زیادی به کلیات جامی دارد، گفت: نه قربان، مسافرت سختی نبود، زیرا در این سفر دوست و رفیقی همراه من بود که ابداً رنج راه را حس نکردم.

سلطان پرسید: رفیق و مصاحب شما چه کسی بود؟

امیرحسین گفت: کلیات جامی، زیرا هر وقت خسته می شدم از این کتاب که سلطان خراسان برای شما هدیه فرستاده است استفاده می کردم.

سلطان یعقوب از شنیدن نام کلیات جامی بسیار خوشحال شد و دستور داد تا کتاب را زود نزد او بیاورند، وقتی آوردند و به دست سلطان دادند پس از گشودن کتاب معلوم شد فتوحات مکی است نه کلیات جامی و امیرحسین اصلاً مطالعه نکرده و آنچه گفته دروغ بوده است. همین موضوع دروغگویی باعث شد امیرحسین رسوا و شرمسار شده، برای همیشه اعتبار او از بین رفته، تباه گردد.1

جمله ای در میان عامه مردم مشهور و معروف است که می گویند:

«دروغگو فراموش کار است».

اساس این جمله روایتی است از امام صادق علیه السلام که می فرماید:

انّ مما اعان الله به علی الکذابین النسبان(2)

« از جمله چیزهایی که خداوند به وسیله آن بر علیه دروغگویان- برای رسوایی ایشان- کمک نموده و به کار برده است، فراموشی است».

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: الصّدق عزّ، و الکذب مذلة(3) ، « راستگویی موجب عزّت است، و دروغگویی مایه ذلّت و خواری» .

یکی از حکما و دانشمندان بزرگ گفته: لیس شیء ادنی منزلة من الکذب( 4)

«هیچ چیز برای انسان پست تر از دروغ و ذلیل کننده تر از دروغگویی نیست».

سعدی رحمه الله گفت:

دروغ آدمی را کند شرمسار             دروغ آدمی را کند بی وقار

 

پی نوشت ها :

1- واعظ خانواده، ص 298 به نقل از اخلاق روحی،  ص53؛ گناهان کبیره جلد1، ص 304 و 305 به نقل از کتاب حبیب السیر.

2- وسائل، جلد8، ص 573؛ اصول کافی، جلد4، ص 38.

3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 20، ص 477، حدیث 775.

4- اخلاق محتشمی، ص 227، باب 21.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:15 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



خداوند زینت ولباسی رابه عنوان نعمت معرفی می‌کندکه پلکان ترقی و تعالی برای رسیدن و به دست آوردن لباس تقوا باشد.

قرآن کریم دراین رابطه می‌فرماید:«یابنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجدٍ وکلوا واشربوا و لاتسرفوا،انّه لایحب المسرفین،قل مَن حَرّم زینه الله التی أخرج لعباده والطیّبات من الرزق،قل هی للذّین آمنوا فی الحیاه الدنیا،خالصهً یوم القیامه کذلک نفصّل الآیات لقومٍ یعلمون(1):ای فرزندان آدم،هنگام ورودبه مسجد زینت خودتان راهمراه خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، خداوند اسرافکاران را دوست ندارد. بگوچه کسی زینت خدا را و روزیهای پاک را که برای بندگانش بیرون آورده، حرام کرده است، بگو اینها، ازآن کسانی هستند که در زندگی دنیوی ایمان آوردند و روز قیامت این (زینت و نعمت) از آن مومنین است،ما اینچنین نشانه‌ها را برای گروه دانایان شرح می‌دهیم.»

در این آیات،خداوند ازپوشش تن و سایر مواهب زندگی وچگونگی استفاده‌ی صحیح سخن می‌گوید : نخست به همه‌ی فرزندان آدم به عنوان یک قانون همیشگی که شامل تمام اعصار و قرون شود، دستور می‌دهد که«زینت خودرا به هنگام مسجد رفتن همراه خود داشته باشید».

این جمله هم می‌تواند اشاره به «زینتهای جسمی» چون پوشیدن لباسهای پاک و مرتب وتمیز باشد و هم شامل «زینت‌های معنوی» یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی وپاکی نیت واخلاص.

درآیه‌ی بعد، با لحن تندتری به پاسخ آنها که گمان می‌برند تحریم زینت‌ها و پرهیز از روزیهای پاک وحلال، نشانه‌ی زهد و پارسایی و مایه‌ی قرب به پروردگار است، می‌پردازد، می‌گوید:ای پیامبر بگوچه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگانش آفریده وهم چنین مواهب و روزیهای پاک تحریم کرده است؟اگراین اموربد بود، خداوند نمی‌آفرید و اکنون که برای استفاده‌ی بندگانش آفریده است،چگونه ممکن است آنها راتحریم نماید(2)

لباس ظاهر،نعمتی است ازسوی پروردگار که بدان وسیله عورت پوشانده می‌شود وکرامتی ازسوی خداوند است که به یاری آن فرزند آدم راگرامی‌داشته بصورتی که هیچکس را اینچنین گرامی نداشته است.و برای مؤمنان وسیله‌ای است برای انجام واجبات که خداوند واجب نموده است وبهترین لباس تو،لباسی است که تورا ازخدای متعال بازندارد بلکه تو را به سپاسگزاری ازخدا و یاد وپیروی ازاو نزدیک سازد

خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد !

خداوند جَمیل، خالق عالَم حُسن وجمال است وتناسب حاکم براین جهان نمودی از جمال الهی است وانسان به گونه‌ای آفریده شده است که خواهان زیبایی‌هاست وفطرتش به دنبال زینت وزیبایی می‌باشد.انسان زیباترین مخلوقات خداوند از نظر ظاهری ودرونی است،زیبایی ظاهری مقدمه‌ی بدست آوردن کمالات وآراستگی درونی است.

برای رسیدن به جمال ظاهری،به طور فطری لباس و وسایل زینتی رابرای اوفراهم نمودتا برای رسیدن به کمالات درونی با ظاهری آراسته وزینت‌هایی مقبول به سوی مساجد روی آورده تا به کمالات باطنی دست یابد:« یا بنی آدم خذوا زینتکم عندکل مسجد»انسان نظافت وپاکی وتناسب درچهره ولباس را پیش زمینه‌ی پاکی روح وقلب خودمی‌کند،لذا بایدازاین نعمت(لباس و زینت)عالی‌ترین استفاده را ببردو به تقوای الهی که بهترین لباس است، برسد : «و لباس التقوی ذلک خیر(3) ».

لباس ظاهرومادی وسیله‌ای است درجهت بدست آوردن لباس تقوا.امام صادق (علیه السلام)دراین رابطه می‌فرمایند:«واما لباس الظاهرفنعمهُ من اللّه تعالی،یٌُستَربها العوراتُ وهی کرامه اکرم الله بها ذریّه آدم (علیه السلام) ما لم یُکرَم بها غیرهم وهی للمومنینَ آلهُ لِأداء ماافترضَ اللّه علیهم وخیرُ لباسک ما لایشغلک عن اللّه تعالی بل یقّربک من شکره وذکره وطاعته:لباس ظاهر،نعمتی است ازسوی پروردگار که بدان وسیله عورت پوشانده می‌شود وکرامتی ازسوی خداوند است که به یاری آن فرزند آدم راگرامی‌داشته بصورتی که هیچکس را اینچنین گرامی نداشته است.و برای مؤمنان وسیله‌ای است برای انجام واجبات که خداوند واجب نموده است وبهترین لباس تو،لباسی است که تورا ازخدای متعال بازندارد بلکه تو را به سپاسگزاری ازخدا و یاد وپیروی ازاو نزدیک سازد(4) ».

لباس مردانه رد پای شیطان

ردپای شیطان در نوع استفاده در پوشش

 

نعمت لباس و پوشش که خود نوعی زینت برای آدمی به حساب می آید ، همانند سایر نعمات الهی گاهی مورد سوء استفاده قرارمی گیرد وازمسیر اصلی کارکرد خودخارج می‌گردد.

دشمن انسان(شیطان)در این مورد آرام نمی‌گیرد، زیرا می‌داند استفاده‌ی صحیح ازلباس،آثارو برکات فراوانی داردکه با برنامه‌های شیطانی سازگار نیست.زمانی که انسان ازنعمت لباس بطور صحیح استفاده نکندو راه افراط وتفریط رادر‌پیش‌گیرد، خودگویی شیطانی مجسّم است.

اسراف و تبذیر گام های شیطانی است !

شیطان وقتی که نتوانست لباس کرامت خدایی را ازتن انسان بیرون کند از راه دیگری وارد شدو انسان را به اسراف وتبذیر درامر لباس وادار نمود:« اِنّ المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» یکی ازصفات بارزشیطانی خود برتربینی وفخرفروشی به دیگران است:« أنا خیرُمنه ». (5)همیـن نقص ، موجب دوری از رحمت خداو هبوط وی ازبهشت گشت وبا استفاده ازهمین ابزارسعی میکند انسان را از مسیر قرب الهی بازدارد.

تفریط نیز القای شیطان است !

گروهی از انسانها با پیمودن راه تفریط قرین و همنشین شیطان می‌شوند. این گروه بهره‌مندی از نعمت لباس و زینت را موجب دوری ازکمالات می‌پندارند و با انتخاب حالت ژولیدگی وعدم آراستگی،صورت متنفرانه و مشمئزکننده‌ای به خود می‌گیرندکه افراد با دیدن آنها ازدین خدا گریزان می‌شوند.این عده،نمی‌دانندکه پاکیزگی و استفاده از زینت درحد اعتدال نشانه‌ی احترام به خود ودیگران وشکر نعمت است، زیرا انسان ذاتاً زیبایی جو و از زشتی گریزان است .

این گروه،افرادی هستندکه می‌خواهند با ظاهر ناآراسته، خود را در جامعه، زاهد و دنیا گریز بنما یانند ولی غافل از آنکه در دام شیطان گرفتار آمده‌اند.این افراد به ظاهر مدعیِ زهد و پارسایی، کار را بدانجا می‌کشاندند که حتی بر امام معصوم بخاطر پوشیدن و استفاده از نعمت و زینت الهی خرده می‌گرفتند .

به عنوان نمونه به برخورد عبادبن کثیر بصری با امام صادق (علیه السلام)در مراسم حج اشاره می‌کنیم؛

«قال عبدالله بن سنان: سمعت ابا عبدا...(علیه السلام)یقول: بَینا أنافی الطواّف واذا رجلُ یجذب ثوبی، و اذا عبادُ بن کثیرالبصری، فقال: یا جعفرُ، تَلبَسُ مِثل هذه الثیابِ و اَنت فی هذا الموضع مَعَ المکان الذی اَنتَ فیه مِن عَلیّ (علیه السلام) ،فَقُلتُ:فُرقبّی اشتریتُه بدینارٍ وکان عَلیُّ (علیه السلام)فی زمانِ یَستقیم له ما لبس فیه و لو لَبِستُ مِثل ذلِکَ الِلباس فی زماننا لقال الناسُ ،هذا مُراءٍ مثلُ عُبّاد:امام می‌فرماید:درحال طواف بودم که ناگهان مردی لباسم را گرفت.او عبادبن کثیر بصری بودگفت:ای جعفر تو ماننداین لباس‌ها را می‌پوشی درحالیکه درمکانی هستی که متعلق به علی (علیه السلام) است.گفتم این لباس فرقبی است وآن را به یک دینارخریدم .

امام علی(علیه السلام) درزمانی بودکه پوشیدن آن لباس برای او امکان نداشت،اگرمن مثل آن لباس را بپوشم،مردم می‌گویند.این ریاکاراست مانند عباد(6) » .(فُرقُب:نوعی لباس سفید بافته شده ازکتان است که درفرقب مصر بافته می‌شده است).

بهره‌مندی ازلباس بیشتر درمیان زنان رایج است واز نظر قرآن ناپسند می‌باشد. شیطان ازاین راه وارد زندگی آدمی شده و به کوره‌ی پر از لهیب حرص و ولع او می‌دمد، چراکه یکی از صفات شیطانی،تفاخر وخودبرتربینی است

اعتدال راهی برای دوری از کفران نعمت

ازآیه‌ی زینت وروایات ذکر شده می‌توان دریافت که خداوند نعمتها و زینت‌هایی را برای بندگانش آفریده است و بندگان با ایمان با بهره‌مندی مناسب از آن و اظهار زینت درحد اعتدال از پرودگارشان سپاسگزاری می‌نمایند.عدم بهره‌مندی ازاین نعمت به معنای کفران نعمت است وکفران نعمت نیز یعنی پیمودن راه شیطان .

همانگونه که عدم بهره‌مندی ازآن مخالفت با دستورخداونداست وپیروی‌نمودن از شیطان،چرا که ژولیدگی وعدم نظافت چیزی جزتنفروگریز از یکدیگر را به دنبال نمی‌آورد.

گروه دیگری درمقابل گروه اول وجود دارندکه راه افراط واسراف را درپیش می‌گیرند،بدین معنا که برای بهره‌مندی ازلباس وزینت متحمّل انواع واقسام زحمات شده تا برای خود لباس و زینتی را فراهم سازند.

افراطی که خانم ها بیشتر دچار آن می شوند !

براساس غریزه‌ی زیاده‌طلبی،انسان برای اینکه بتواند لباس فاخرو زیوری گران قیمت برای خود آرایی فراهم کند،تمام جوانب زندگی خویش را تحت تأثیر بدست آوردن آن قرارمی دهدتا جایی که ازمسیر اصلی زندگی منحرف می‌شود.این گروه که جزء اسراف کاران ومبذرین شمرده می‌شوند،برای اینکه بتوانندبا لباس فاخر و یا وسیله‌ی زینتی به دیگران فخر فروشی کنند،گاه ازغذا وخوراک خود چشم‌پوشی می‌کنندتا بتوانند لباس فاخری تهیه کنند.

این مورد از افراط در تهیه و بهره‌مندی از لباس بیشتر درمیان زنان رایج است واز نظر قرآن ناپسند می‌باشد. شیطان ازاین راه وارد زندگی آدمی شده و به کوره‌ی پر از لهیب حرص و ولع او می‌دمد، چراکه یکی از صفات شیطانی،تفاخر وخود برتربینی است : «ان اللّه لا یٌحبّ کلّ مختال فخور»:(7) اختیال(خودبرتربینی)وتفاخر(فخرفروشی نسبت به یکدیگر)،دو صفت ازصفات شیطانی می‌باشد.

شیطان با تبلیغ وتوجیه افراط واسراف درپوشش و زینت،انسان را ازراه اعتدال خارج‌نموده و او را در ورطه‌ی نابودی می‌اندازد.بدین‌ سان، لباس و زینت که وسیله و مقدمه‌ای برای رسیدن به قرب الهی است، وسیله‌ای می‌شود که منجر به خفت وخواری انسان می‌گرددوچشم‌و هم‌ چشمی‌ها و تقلید از دیگران شیرازه‌ی زندگیش را ازهم می‌پاشد.

لباس شهرت چیست ؟

توکلی و بنی صدر در لباس زنانه

مرحوم صاحب عروه(ره) در تعریف لباس شهرت فرموده است:«پوشیدن لباس شهرت به این است، که شخصی لباسی که از نظر جنس یا رنگ یا وضع و هیئت یا طرز دوخت، بر خلاف شخصیت اوست، بپوشد مثل این که یک دانشمند دینی(روحانی) لباس نظامی بپوشد، یا بر عکس، و همین طور حرام است که زن، لباس اختصاصی مردان را بپوشد یا مرد، لباس اختصاصی زنان را بپوشد.»

در کتاب معجم الفاظ فقه جعفری، در تعریف لباس شهرت آمده است: «لباسی است که پوشیدن آن در نزد مردم، غیر متعارف است و موجب مشهور شدن کسی که آن را می پوشد، در بین مردم می شود، مثل این که مرد لباسهای زنان را بپوشد و زن لباس مردان را بپوشد.»

رواتی پیرامون لباس شهرت

پیامبراکرم(ص)دراین رابطه می‌فرمایند:

« مَن لَبِسَ ثَوباً فاختالَ فیه خَسِف اَللّه بِه مِن شفیرِ جَهّنمَ ، وکانَ قرینَ قارون لِاَنّه اَوّل مَن إختالَ فَخَسِف اللّهُ بِهِ وبِداره الأرضَ ومَن إختالَ فقد نازع اللّه فی جبروته :

 


پیامبر(ص)می‌فرماید:هرکس لباسی بپوشدکه بدان تفاخر کند، خداوندازگدازه‌ی جهنم به وسیله‌ی همین لباس به او می‌چشاند،او همنشین قارون می‌شود زیرا اولین کسیکه تفاخرکرد قارون بودوخداوند او وخانه‌اش را درزمین فرو برد وهرکس تفاخر کند باخداوند درجبروتش نزاع کرده است».(8)

 

همچنین در مورد کراهت لباس شهرت ، (لباسی که انگشت نما باشد)آمده است :از امام ششم (علیه السلام): « براى خوارى انسان همین بس که لباس غیر معمول و انگشت نما بپوشد یا حیوان مشهور سوار شود. و فرمود خداوند لباس شهرت را مبغوض مى‏دارد.»

 

پی نوشت ها:

1- اعراف/32و31.

2- آیه ا... مکارم، تفسیر نمونه ، ج 6 ، ص147.

3- اعراف/22.

4- علامه مجلسی، پیشین،ج11، ص 161، باب 3 ، (ارتکاب ترک الاولی ومعناه )

5- اعراف/12

6- شیخ حرعاملی ، پیشین ،ج 3، ص 347، باب عدم کراهه لبس الثیاب الفاخره الثمینه

7- اعراف/12.

8- شیخ حرعاملی ، پیشین ،ج 3، ص 368 . باب تحریم الاختیال والتبختر.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:12 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



در تقویت اراده عوامل متعدّدی تأثیر گزار هستند که باید رعایت شده و با عواملی که موجب ضعف اراده میشود مبارزه گردد:
1- اصل مقاومت:
اولین اصلی که باید رعایت شود، اصل مقاومت است که روان شناسان از آن به عنوان اصل تسلیم ناپذیری یاد میکنند. معنای اصل مقاومت آن است که انسان در برابر شکستها و ناکامیها مقاومت کند؛ زیرا برخی از شکستها زمینه پیروزیهای بزرگ را فراهم میکند. یکی از نویسندگان مینویسد: هرگاه برایتان مسئلهای پیش میاید که به نظر بسیار مشکل، نا امید کننده و غیر قابل حل میرسد، آنچه شما را تا حصول پیروزی یاری خواهد کرد، اصل تسلیم ناپذیری است.
2- امید داشتن:
دومین اصلی که نقش بنیادی در تقویت اراده دارد، امیدواری است. انسان باید در زندگی با امید زندگی نماید. یأس و نا امیدی انسان را از رسیدن به هدف باز داشته و روند زندگی را دچار مشکل میکند. آن دسته از بزرگان که قلههای موفقیت را کسب نمودند، امید به زندگی داشتند. از سوی دیگر برخی که در زندگی موفق نبودند، معمولاً نا امید بوده و یأس در زندگی آنها حکومت میکرده است. فیلس سیمولک مینویسد: به کار بردن و نگارش کلمات منفی، ویرانگر و مخرّب است. این کلمات قفل هایی هستند که بر درهای ورودیِ هر راه حلی زده میشود تا ما را برای شکست آماده کند. بر عکس کلمه آری هیجان میآورد و تحرک میبخشد....
3- مبارزه با عادت ناپسند:
یکی از عوامل مهم تقویت اراده، مبارزه با عادتهای بد و ناپسند است؛ از این رو باید سعی شود با هواهای نفسانی (که انسان را به اعمال ناپسند میکشاند) مبارزه شده و از عادات ناپسند جلوگیری گردد.

ویلیام جیمز روانشناس معروف میگوید: یک نه گفتن به عادت بد موجب میشود شخص برای مدّتی تجدید قوا کند و بدین وسیله ضعف اراده خود را به تدریج بر طرف سازد.
در اسلام نیز به مبارزه علیه هواهای نفسانی که زمینههای عادت بد را فراهم میکند سفارش شده است: الشّدید من غلب نفسه؛کسی قوی و با اراده است که بر هوای نفس خود چیره شود.
4- تلقین به داشتن اراده قوی
یکی از عوامل مهم تقویت اراده، تلقین کردن است که انسان اراده قوی دارد. انسان باید این گونه باور داشته باشد که من میتوانم بر مشکلات پیروز شوم. من میتوانم در امتحان موفق شوم. من اراده قوی و پولادین دارم.
در این خصوص سخنی از ناپلئون شنیدنی است: باید کلمه نمیشود از قاموس زندگی و از لغت محو گردد و از شنیدن واژههای نمیشود، نمیتوانم و نمیدانستم (نباید استفاده کرد)....
5- داشتن هدف روشن:
متأسفانه آن عدّه که دچار ضعف اراده میشوند و از فعالیتهای موفقیّتآمیز دست بر میدارند، آنانی هستند که هدف معیّن و تعریف شده ندارند. اینان فعالیتهای خویش را نیمه کاره رها میکنند. برای تقویت اراده باید اهداف معیّن داشت.
6- تمرین تمرکز حواس:
تمرین تمرکز حواس یکی از راههای تقویت اراده است. برای تمرکز حواس باید نظم و انضباط در همه امور زندگی ایجاد کرده و با برنامه ریزی فعالیتهای خویش را پیش برد.
7- انجام وظایف الهی:
یکی از عوامل مهم تقویت اراده، انجام وظایف الهی و حاضر دانستن خداوند در همه صحنههای زندگی است. نماز را اوّل وقت خواندن، مقررّات الهی را رعایت نمودن، اجتناب از گناه، هر کدام مهمترین عامل تقویت اراده به شمار میآید. کسی که روزه میگیرد؛ در واقع با تمام هوسها و رذایل اخلاقی مبارزه میکند. کسی که به عبادت خداوند میپردازد، آرامش روانی پیدا میکند. آرامش روانی مؤثرترین عامل تقویت اراده است. یکی از بزرگان میگوید: خداوند بزرگترین گنج آرامش من است. من دیگر شتاب نخواهم کرد. او به من فرمان داده است که گاهی بایستم و آرام باشم....
8- اعتماد به نفس:
خودباوری و اعتماد به نفس نیز عامل مهم تقویت اراده است. اگر انسان استعداد و قابلیتهای خویش را بشناسد و باور کند که توان انجام خیلی از چیزها را دارد، در تصمیمگیری خویش دچار مشکل نمیشود.
9- بهرهگیری از سرگذشت انسانهای با اراده:
خواندن سرگذشت انسانهای با اراده، عامل تعیین کنندهای در تقویت اراده است.
خواندن زندگی نامه انسانهای با اراده موجب میشود که انسان در برابر عواملی که موجب ضعف اراده میشود، مقاومت نموده و عوامل تقویت اراده را تجربه کند، مثلاً یکی از عوامل موفقیت پشتکار است. علامه امینی (ره) صاحب کتاب ارزشمند الغدیر جهت تدوین این کتاب به کشورهای مختلف سفر کرد. یکی از سفرهای وی به هندوستان حدود شش ماه طول کشید. پس از بازگشت از هند پرسیدند: هوای هندوستان چگونه بود؟ وی پس از اندکی تفکر پاسخ داد: من به دلیل این که همواره سرگرم مطالعه بودم، نفهمیدم هوای آن جا در این مدّت چگونه بود!
برای تقویت اراده عوامل دیگر مانند ورزش، تفریحات سالم، تقویت بدن با رعایت رژیم غذایی و... نیز تأثیر گذار است.


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:10 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



اولا وقتی ما بخواهیم زندگی جاوید اخروی را با ذهنیت ها و احساسات و غرایز دنیوی تحلیل و تجزیه کنیم بدون شک نتیجه همین است که خود شما فرمودید و اشکال در جای خود باقی می ماند ولی نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که خداوندی که قدرت لایزال او چنین بهشتی را با همه نعمت های خارج الوصفش خلق نموده حتما برای این مشکل هم از بهشتیان فکری کرده است که بهشت برای آنها ملال آور و خسته کننده نباشد فرض کنید یکی از نعمتهایی که خدا در بهشت به بهشتیان میدهد همین باشد که احساس آنها در آنجا جوری است که هر لحظه و هر ثانیه آن تکامل و رسیدن به بهترها است در این صورت چه مشکلی وجود دارد؟
شما چطور می توانید به جنینی که در رحم مادر است بباورانید که عالم دنیا آنی نیست که او در رحم مادر تصورش را کرده است؟!
تنها راه فهماندن به او این است که بگذارید خودش به دنیا بیاید تا این تفاوت بین عالم دنیا و عالم رحم را با تمام وجودش درک کند حال عالم برزخ نسبت به عالم دنیا هزاران بلکه میلیونها برابر متفاوت از عالم دنیا است و باز عالم قیامت هزاران بلکه میلیونها برابر متفاوت تر از عالم برزخ و ...
ثانیا ما از شما می پرسیم به نظر مبارک شما چه کاری بهتر است انجام بشود تا این مشکل که شما فرمودید وجود نداشته باشد؟!


+نوشته شده در جمعه 90/2/23ساعت 12:8 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( ) |



   1   2      >